بگذاریم بچهها راحت درس بخوانند
صحبت از ترک تحصیل دانشآموزان و عدم ثبتنام آنها را این روزها زیاد شنیدهایم و میشنویم؛ درحالیکه به قول نلسون ماندلا رسیدگی به وضعیت کودکان نشانه شرافت یک جامعه است. آنهم در جامعهای که ۸۰ سال پیش در آن قانونی تصویب شده که به موجب آن آموزش کودکان در آن اجباری و در دوره دبستان رایگان باید باشد. قانون مصوب ششم مرداد ۱۳۲۲ در تاریخچه درخشان مجلس ایران میدرخشد.
میترا امام، عضو انجمن پرنده درخت کوچک: صحبت از ترک تحصیل دانشآموزان و عدم ثبتنام آنها را این روزها زیاد شنیدهایم و میشنویم؛ درحالیکه به قول نلسون ماندلا رسیدگی به وضعیت کودکان نشانه شرافت یک جامعه است. آنهم در جامعهای که ۸۰ سال پیش در آن قانونی تصویب شده که به موجب آن آموزش کودکان در آن اجباری و در دوره دبستان رایگان باید باشد. قانون مصوب ششم مرداد ۱۳۲۲ در تاریخچه درخشان مجلس ایران میدرخشد. در ماده یک این قانون، آموزش و پرورش موظف میشود ظرف 10 سال آموزش را عمومی و اجباری کند و ماده سوم این قانون ضمن رایگانکردن آموزش دبستان تأکید میکند نباید وجهی از والدین دریافت شود و کتاب هم برای افراد بیبضاعت رایگان تهیه شود.
در سال ۱۳۵۳ قانونی داریم که تحصیل کودکان را تکلیف اولیا میداند و حتی جرائمی برای غفلت آنها در نظر میگیرد. همچنین اصل 30 قانون اساسی دولت را موظف میکند آموزش و پرورش رایگان را تا پایان دبیرستان برای همگان فراهم کند. حال چه شده است در چنین کشوری آمارهای ترک تحصیل کودکان منتشر میشود؟ بهخصوص در استانهای محروم کشور مانند سیستانوبلوچستان، آمار بیسوادی و ترک تحصیل کودکان در صدر قرار دارد. خیلی از نوجوانان در دوره متوسطه ترک تحصیل میکنند. ترک تحصیل پسران بیشتر از دختران است؛ چراکه باید جذب بازار کار شوند. طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، ۲۰ میلیون نوجوان داریم که در دوره متوسطه ترک تحصیل کردهاند! از طرف دیگر بودجه آموزش از ۱۵ درصد کل بودجه به ۱۱ درصد کاهش پیدا کرده است.
مهدکودکها همه به بخش خصوصی واگذار شدهاند؛ بنابراین آموزش پیشدبستانی کالای لوکسی شده است که همگان را به آن راهی نیست، درحالیکه تحقیقات نشان داده کودکانی که آموزش پیشدبستانی نداشتهاند، احتمال ترک تحصیلشان بیشتر است.
مشکل اصلی همینجاست. تورم و گرانی خانوادههای زیادی را به خط زیر فقر سوق داده است، از طرف دیگر به خاطر کاهش بودجه آموزش مدیران مدارس موظفاند هزینههای مدارس را با کمک والدین تأمین کنند. تجربههای تلخی را در این زمینه شاهد بودهایم: کارنامه کودک را ندادهاند تا 200 هزار تومان برای تعمیرات مدرسه بیاورد، 500 هزار تومان بیاورد تا از شیفت بعدازظهر به شیفت صبح برود، یکمیلیون تومان بیاورد تا با شرکت در کلاسهای تابستان قبولی شهریور را بگیرد و عجبا این دانشآموز نیازی به درسخواندن در تابستان نداشت.
و اما پولهایی که هنگام ثبتنام به اسم کمکهای مردمی البته اجباری دریافت میشوند، کم نیستند. حال اگر مهاجر باشی این هزینهها چندبرابر میشود. بهطوررسمی آموزش و پرورش بخشنامه کرده که از هر کودک مهاجر 600 هزار تومان دریافت شود ولی دریافتهای غیررسمی خیلی بالاتر است. بهطور معمول هر کودک یکمیلیونو 500 باید بپردازد ولی شرط ثبتنام بعضی کودکان تا شش میلیون هم بوده است؟
مسئله دیگر موضوع سن کودکان است. در پیچوخم شرایط ثبتنام خیلی از کودکان نمیتوانند وارد مدرسه شوند و سال بعد که مدارکشان آماده شده با موضوع کبر سن روبهرو شده و برای همیشه از تحصیل محروم میشوند.
راستی بیسوادی این کودکان چه تبعاتی برای آینده جامعه دربر خواهد داشت؟
و اما راه پرپیچوخم ثبتنام برای والدین بیسواد و تازهوارد کم از هفتخان رستم نیست؛ مراجعه برای کد سرشماری، مراجعه به اداره اتباع برای گرفتن کد یکتا، مراجعه به آموزش و پرورش برای برگه سنجش، مراجعه به کافینت برای ثبتنام اولیه و... .
البته سوءتفاهم نشود درِ این ادارات همهروزه به روی تازهواردان گشوده نیست و هیچ فرش قرمزی برایشان پهن نکردهاند. پدری با چشمان اشکآلود میگفت به خدا خانم اینها اصلا جواب سلام من را نمیدهند.
و چقدر درک احساس حقارت این پدر در مقابل فرزندانش سخت مینمود.
این مراحل هرکدام مشکلات خود را به همراه دارند. تاریخ تولد کودکی در برگه واکسیناسیون ۱۳۹۴ نوشته شده بود اما در برگه سرشماری تولد او را اشتباه نوشته بودند و مدیر مدرسه به خاطر کبر سن او را ثبتنام نمیکرد. عجبا که جثه کوچک کودک کاملا گویای سنِ واقعیاش بود.
پدر دیگری در برگه سرشماری نام کودکان همسر اولش را درج نکرده بودند و این مادر بیسواد هر روز به دنبال ثبتنام کودکش بود. نوجوان دیگری در دوره کرونا، مانند خیلی از اقشار فقیر، بهخاطر نداشتن گوشی و اینترنت نتوانسته درس بخواند، حالا هم دیگر مشمول کبر سن است، درحالیکه مدیر مدرسه از علاقه این دخترخانم به درس و کارنامه درخشانش اطلاع دارد. بههرحال به خاطر نداشتن مدارک و کبر سن و نداشتن شهریه گزاف مدارس خیلی از کودکان از تحصیل محروم میشوند.
آیا آموزش و پرورش متولی آموزش کشور نمیتواند بخشنامهای صادر کند که همه کودکان ثبتنام شوند و بعد فرمهای مذکور از طریق مدارس به ادارهجات فرستاده شده و تکمیل شود؟
پس از سالها مطالبهگری فعالان حقوق کودک، حق شناسنامهدارشدن کودکان مادر ایرانی و پدر خارجی تصویب شد و در خفا این مصوبه رد شد. چرا مادر ایرانی نباید فرزندش ایرانی محسوب شود؟
البته مشکلات مادران در این مورد کم نیست، از مادری بنویسم که همسرش برای لجبازی شناسنامههای کودکانش را برداشته و رفته بود و متأسفانه برای ثبتنام کودکانش موفق نبود، پدران معتادی که شناسنامه کودک را میفروشند یا کودکانی که در رابطه صیغهای به دنیا آمدهاند یا قومیتهایی که اصلن به دنبال شناسنامه کودک نیستند، همه با این مشکلات مواجه هستند. برگه هویت در ثبتنام، تبعیضی قانونی است که بر این کودکان بیگناه میرود.
ماده ۳ قانون حمایت از اطفال و نوجوانان مصوب 21/03/1399 وضعیت مخاطرهآمیز کودکان را چنین تعریف کرده: «در وضعیت مخاطرهآمیز باید مداخله و حمایت قانونی از طفل و نوجوان صورت بگیرد».
به بعضی بندهای این قانون نگاه کنیم:
بند «ح»: بازماندن طفل و نوجوان از تحصیل
بند «ر»: هرگونه وضعیت زیانبار ناشی از فقر شدید، آوارگی، پناهندگی، مهاجرت یا بیتابعیتی
لازم به ذکر است ماده ۲ این قانون بیان میکند: تمام افرادی که به سن 18 سال شمسی نرسیدهاند، مشمول این قانون میباشند.
حال طبق قانون فوق این کودکان در وضعیت مخاطرهآمیز قرار دارند و باید مورد حمایت قانونی قرار گیرند.
متأسفانه این وضعیت توسط قانونمداران ایجاد میشود، پس کاش به دنبال محرومیت از تحصیل کودکان، مداخله و حمایت قانونی از آنها هم صورت بگیرد.
این روزها مددکاران انجمن برای تسهیل ثبتنام دانشآموزان به مدارس مراجعه میکنند. صحبتهای آنان شنیدنی است: مدرسهای میگوید حتما بروید کافینت عکس بگیرید و CD آن را به مدرسه بدهید. مدرسه دیگری سیمکارت به اسم دانشآموز میخواهد. کودکی یک سال به مدرسه رفته و پس از یک سال به او گفتهاند باید در مدارس استثنائی ثبتنام کند و جدای از همه اینها رفتار مسئولان مدرسه است که باید موردارزیابی قرار بگیرد. مسئول ثبتنام یک مدرسه روی مادر دانشآموزی که برای تعیین سطح رفته بود، فریاد میزد اگه زیاد حرف بزنی، برگه ثبتنام دختر دیگرت را پاره میکنم.
والدین از همه جا رانده مجبورند اطاعت کرده و دم برنیاورند. یادتان باشد اگر مردم را لال بخواهید، کر خواهند شد.
مگر قرار نیست در مدرسه ارزشهای زندگی مانند احترام، صلح، همدلی و حق و حقوق دانشآموز و معلم آموزش داده شود؟ مگر تعریف سواد، توانایی تغییر نیست. در پس این رفتارها جز اطاعت محض از بالادستی، آموزش دیگری هم هست؟
میاندیشم آیا رفتن به چنین مدرسهای ارزش تلاش دارد؟