|

نقد و بررسی نمایش‌نامه «سی اسفند سال کبیسه» اثر ناصح کامگاری

موقعیتی کنش‌زا و دراماتیک

انتخاب موقعیت‌ها و موضوعات تأویل‌دار و متناقض برای مدیوم نمایش همواره از داده‌ها و داشته‌های نمایشی و ژرف‌اندیشانه‌تری برخوردارند. چنانچه این شرایط در بازنمایی با استنباط‌های تعبیردار و تأویل‌زا مضاعف شوند، گیرایی‌ها و جذابیت‌های زیبایی‌شناختی اثر و معنازایی «آشکارشدگی» بطئی و بطنی هر حادثه را افزون‌تر و قابل تأکیدتر می‌کند.

موقعیتی کنش‌زا و دراماتیک

حسن پارسایی

 

انتخاب موقعیت‌ها و موضوعات تأویل‌دار و متناقض برای مدیوم نمایش همواره از داده‌ها و داشته‌های نمایشی و ژرف‌اندیشانه‌تری برخوردارند. چنانچه این شرایط در بازنمایی با استنباط‌های تعبیردار و تأویل‌زا مضاعف شوند، گیرایی‌ها و جذابیت‌های زیبایی‌شناختی اثر و معنازایی «آشکارشدگی» بطئی و بطنی هر حادثه را افزون‌تر و قابل تأکیدتر می‌کند.

نمایش‌نامه «سی اسفند سال کبیسه» اثر ناصح کامگاری از چنین شاخصه‌هایی برخوردار است و البته نوع رویارویی پرسوناژهای پدر و پسر، چگونگی دیالوگ‌ها و کنش‌زایی موضوع، عملاً همه‌چیز را به شکل «موقعیتی تنگنایی و گردابه‌ای» درآورده است. پردازش موضوع طوری است که به کمک فلش‌بک‌های تأثیرگذار و مرتبط، یکباره و به شیوه‌ای نسبتاً لابیرنتی، بخش‌هایی از زندگی تنش‌دار و پرحادثه خانوادگی و غیرخانوادگی پرسوناژ محوری نمایش‌نامه آشکار می‌شود: پرسوناژ «صابر» از زندان فرار می‌کند تا از یک سمسار سوداگر انتقام بگیرد. سمسار مورد نظر حتی لباس عروسی همسر او را که خود صابر از روی ناچاری قبلاً همراه وسایل دیگری پیش او گرو گذاشته، به صابر پس نمی‌دهد و آن را به طور نوبتی به تازه‌‌عروس‌های دیگر کرایه می‌دهد. صابر که از زندان فرار کرده، شبانه در دل تاریکی و در غیاب سمسار به در مغازه او می‌رود و قفل در را می‌شکند. سپس از داخل مغازه، لباس عروسی همسرش را هم برمی‌دارد تا به پسرش کیوان بدهد که به یاد مادرش، لباس را در شب عروسی‌اش تن نامزد خود بکند. صابر اکنون پس از سال‌ها، در محل مورد نظر با پسرش «کیوان» قرار گذاشته و آنها با هم روبه‌رو می‌شوند، اما چون صابر تحت تعقیب پلیس است، در پایان لو می‌رود و دستگیر می‌شود تا دوباره به زندان برگردانده شود.

تِم نمایش‌نامه «سی اسفند سال کبیسه» صراحتاً نشان می‌دهد که پرسوناژها، مردانی احساساتی‌اند و پرسوناژ پدر، یعنی صابر هم به‌رغم کجرویی‌هایش، هنوز به معیارهای اخلاقی و دلبستگی‌های انسانی، پایبند مانده است؛ در این رابطه باید یادآور شد که کامگاری با استفاده از دیالوگ‌های کوتاه و محاوره‌ای که هم‌زمان به تشخص ذهنی معینی هم نسبت داده شده‌اند، به موقعیت کنش‌زای پرسوناژ‌ها و بده‌بستان‌های آنها توجه و تأکید هنرمندانه‌ای دارد:

«کیوان‌: در آینده‌ قطعاً همه‌‌چیز دگرگون‌ می‌شه‌. [با حالتی‌ رمانتیک‌ غنچه‌گلی‌ از جیب‌ در آورده‌ و می‌بوید] حضورش‌، وجودش‌، زندگیم‌ رو متحول‌ می‌کنه‌! [خندان‌] شنیده‌ی‌ می‌گن‌ پای‌ زن‌ که‌ به‌ میان‌ می‌آد...؟ صابر: اهم‌. [زیر لب‌] پای شرمندگی مردها به میون می‌آد... حالا بجنب‌ که‌ تا برگردی‌ دل‌ براش‌ نمونده. کیوان‌: خُب‌، خدا نگهدار. [قصد رفتن‌ دارد که‌ متوجه‌ می‌شود هنوز ساک‌ را در دست‌ دارد. متبسم] داشت‌ یادم‌ می‌رفت‌؛ ساک‌ِت‌. صابر: بردار مال‌ خودته‌، واسه‌ تو آورده‌م‌. کیوان‌: برای‌ من‌؟ [با شوق‌] چطور؟ چی‌ هست‌؟ صابر: نه‌. بازش‌ نکن‌... اینجا بازش‌ نکن‌. ببرش‌ خونه‌. کیوان‌: [خندان] مگه‌ چی‌ توشه‌؟ [مکث‌] نمی‌گی‌؟ [مشکوک] تا نبینم‌ محاله‌. [ساک‌ را زمین‌ نهاده ‌و از درون‌ آن‌ گوشۀ پیراهن‌ سفیدی ‌را بیرون‌ می‌کشد] این‌ چیه‌؟! صابر: گفتم‌ که‌ این‌جا بازش‌ نکن! کیوان‌: [با تندخویی‌] پرسیدم‌ این‌ چیه‌؟ صابر: تنها چیزی‌ که‌ ازش‌ یادگار مونده‌، رختی‌ که‌ باهاش‌ به خونۀ ‌من‌ پا گذاشت. کیوان‌: مادرم‌؟ لباس‌ عروسی‌ مادرم‌؟ آخ‌... می‌دونستم‌ بالاخره‌ نیشتری‌ می‌زنی‌».1

نمایش‌نامه «سی اسفند سال کبیسه» اثر ناصح کامگاری، جزو آثار «ایستگاهی» است: همه‌چیز در یک مکان محدود رخ می‌دهد؛ در حقیقت ایستگاهی می‌شود برای دیدار و رویارویی پرسوناژ‌های پدر و پسر؛ این «تک‌ایستگاهی بودن» مکان شکل‌گیری موقعیت، به تمرکز در تحلیل صحنه‌ها، خود موقعیت، و نیز به ارائه تأویل‌ها و داشته‌های انضمامی پرمضمون در حضور پرسوناژها منجر شده است؛ طوری که بعداً نیز هنگام اجرای اثر، الزامی‌بودن تأویل‌های روان‌شناختی عمیق‌تری را در شکل‌دهی میزانسن‌ها، صحنه‌ها و شیوه بازیگری پرسوناژها اجتناب‌ناپذیر خواهد کرد. طرح ساختاری و محتوای اثر فوق این قابلیت را دارد که با ظرفیت داستانی نسبتا دامنه‌دارتری به فیلم‌نامه و فیلم تبدیل شود، زیرا موقعیت مورد نظر بسیار چالش‌برانگیز و تهییجی است: در این رابطه باید یادآور شد که بسیاری از آثار جاودانه سینمای آمریکا (هالیوود) و کشورهای فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان و حتی تعدادی از کشورهای اروپای شرقی، بر اساس نمایش‌نامه‌های معروف و پرمحتوا ساخته شده‌اند. خصوصیت سینمایی، مضمون و محتوای نمایش‌نامه «سی اسفند سال کبیسه» برخاسته از برایند دراماتیک‌بودن موقعیت و حادثه محتمل نهفته در متن و نیز شمول موضوعی-محتوایی و نهایتاً، طرح ساختاری نسبتاً منسجم و متمایز اثر است. دیالوگ‌ها هم در این رابطه سهم و تأثیرات قابل توجهی دارند:

«کیوان‌: بفرما مملکت‌ محکمه‌ و قانون‌ نداشت! صابر: از نظر قانون‌ یه‌ لباس‌ که‌ ارزش دادرسی‌ نداشت‌. صد بار اومدم‌ پیش‌ خودِ نسناسش‌. گفتم‌ لباس‌؛ از مغازه‌ بیرونم‌ کرد. گفتم ‌لباس‌؛ گفت‌ تو دزدی‌. گفتم‌ بی‌ناموس‌ لباس‌؛ گفت‌ داده‌م‌ کرایه‌. یه‌ شب‌ دیگه‌ به‌ این‌جام‌ رسید. برگشتم‌ دکون‌... خرت‌ و پرت‌ها رو که‌ گشتم‌ نصفه‌ کلید قفل‌ سمساری‌ رو پیدا کردم‌. کیوان‌: و مرتکب‌ عملی‌ شدی‌ همه‌ یقین‌ کنن‌ دفعۀ اول‌ هم‌ زیر سر خودت‌ بوده‌... صابر: کرکره‌ رو که‌ کشیدم‌ بالا دو تا کمیته‌ای‌ مثل‌ اَجل‌ معلق‌ رسیدند و خِرکِشم‌ کردند انداختنم‌ کنج‌ همین‌ دیوار. کیوان‌: [به‌ نقطه‌ای‌ خیره‌ شده‌] با همۀ سرتقی‌ت‌ یه‌ نکته‌ رو نفهمیده‌ی‌، مثل‌ روز روشنه‌ کی‌ از قبل‌ مأمورهای کمیته رو در جریان‌ گذاشته‌... خود سمسار! صابر: مادرت توی حبس‌ دوم‌ یه‌ بار بیشتر نیومد ملاقاتم‌. اونم صنمی که از نوجوونی عار نداشته بره ملاقات بابای سیاسیش، ولی ملاقات زندانی کیفری... گفتم‌ صنم‌ عفوم کن‌. فقط‌ نیگام‌ کرد، یه‌ فکری‌ توی نی‌نی‌ نیگاش‌ بود. بعد راهشو کشید و رفت‌. از غصه، حبس‌ تُو حبس‌ شدم‌».2

ناصح کامگاری، توانمندی هنرمندانه‌ای در دیالوگ‌نویسی دارد؛ این ویژگی در اکثر آثارش مشهود و برجسته است. او به زبان فاخر و نسبتاً ادیبانه پرسوناژهای روشنفکر کاملاً آشناست و مهارت تحسین‌برانگیزی هم در نوشتن و کاربری دیالوگ‌های عامیانه دارد. در مواردی نیز بنا به اقتضائات ایجابی مدیوم هنر نمایش و خلاقیت‌های فردی خود، این دو گونه دیالوگ را با بازخوردی هوشمندانه عملاً به یک توانمندی و حتی به سبک شخصی خود در زبان تبدیل کرده است. مضافاً اینکه بنا به موقعیت ایجابی پرسوناژ‌ها و با توجه به تفاوت نسبی در نگاه و نگره‌شان، دیالوگ‌ها به شیوه خلاقانه‌ای حالتی «ترکیبی» هم پیدا می‌کنند:

«کیوان‌: عاشق دختر یه اعدامی می‌شی... مادرت می‌پذیره و زنت می‌دن که سر‌به‌راه بشی و دست از کله‌خری و انقلابیگری برداری، بعد از این‌ور بوم می‌افتی خلافکار می‌شی؟ آخه آدم پرمدعا، تو پنج‌ بار به‌ جرم ‌سرقت‌ دستگیر شدی‌، گیرم بار اول خبط و خطا بود، اتفاق‌ بود، بقیه‌ش‌ چی‌؟ صابر: خُب‌ واسه‌ هر آدمی‌ پیش‌ می‌آد پاش بلغزه‌ بخوره‌ زمین‌. مهم‌ اینه‌ یکیو داشته‌ باشی‌ از زمین‌ جمع‌ت‌ کنه‌، پناه‌ و پُشتگرمی‌ت‌ باشه‌، اون‌ مونسی‌ که‌ اگه‌ نباشه، اگه‌ ترکت‌ کنه‌، باز می‌لغزی‌. تازه‌ این‌ بار بدتر؛ با ملاج‌ می‌خوری زمین. کیوان‌: بفرما. دوباره‌ مزخرفات. صابر: خیلی‌‌خُب‌ دیگه‌ بچه‌، ملاقات‌ تموم‌! هدیۀ مادرت‌ که‌ رسید. رونما گرفتیش‌ بیای‌ وصیت‌ باباتو بشنفی‌! حالا برو، برو بخواب‌. صُب‌ بیدارشی‌ فکر می‌کنی‌ همۀ این‌ چیزا رو به‌ خواب‌ دیده‌ی‌. [کیوان‌ از حمله‌ای‌ عصبی ‌به‌ سرفه‌ می‌افتد] چته‌؟ کیوان‌: مردم‌‌آزارِ بی‌عاطفه‌... تو... تو فقط‌ برای‌ عذاب من‌ برگشته‌ی‌. صابر: دردت‌ چیه‌ پیزوری‌؟ کیوان‌: [گلوی‌ خود را در چنگ‌ می‌فشارد] می‌ترسم. صابر: خُب‌ نمون‌، راهتو بکش‌ برو».

هر دو پرسوناژ نمایش‌نامه «سی اسفند سال کبیسه» اثر ناصح کامگاری، پرسوناژ‌های «تک‌ساحتی» و به عبارتی «فلت یا ساده‌»اند. اثر فوق به دلیل دوپرسوناژه بودنش «دوئودرام» است و از نظر ژانر ساختاری و محتوایی‌اش، «درام اجتماعی و خانوادگی» محسوب می‌شود.

دریافت نهایی

دوئودرام «سی اسفند سال کبیسه» هرچند از روایت و داستان دامنه‌داری برخوردار نیست، در عوض مثل بسیاری از نمایش‌نامه‌های معروف، متکی بر شکل‌دهی یک موقعیت‌ کنش‌زا، ایستگاهی گردابه‌ای است؛ از ویژگی‌های این موقعیت باید به داشته‌های تماتیک شرقی و کاملاً ایرانی‌اش نیز اشاره نمود که به پرسوناژ «پدر» تشخص خاصی بخشیده است؛ ضمن آنکه داشته‌های فوق از منظر زیبایی‌شناختی فرهنگی، هنری و اجتماعی، اثر را از ویژگی‌های دراماتیک مضاعفی برخوردار کرده است.

پانویس‌ها:

1. «در فراق فرهاد و دو نمایش‌نامه دیگر»، ناصح کامگاری، انتشارات دایره سفید پویا، 

ص ۵۰.

2. ص ۶۳ و ۶۴ کتاب.