|

سینما‌تراپی مهرجویی

‌قتل دلخراش استاد داریوش مهرجویی و همسر هنرمندش خانم وحیده محمدی‌فر تراژدی هولناکی برای جامعه ایران به‌ویژه جامعه هنری ایران رقم زد. مهرجویی از وطن می‌گفت و هرچه اندیشید و گفت و نوشت و ساخت و پرداخت برای همین وطن بود و می‌گفت «چرا از ایران می‌روید؛ لااقل بروید در شهرستان‌ها بروید در روستاها».* از «نارنجی‌پوش» می‌گفت که روایت خانه‌ ـ میهنی است که برای ادامه زندگی باید پاکیزه بماند؛ طبیعتش، زمینش و هوایش، بدون غبار و دود و زباله.

سینما‌تراپی مهرجویی

‌قتل دلخراش استاد داریوش مهرجویی و همسر هنرمندش خانم وحیده محمدی‌فر تراژدی هولناکی برای جامعه ایران به‌ویژه جامعه هنری ایران رقم زد. مهرجویی از وطن می‌گفت و هرچه اندیشید و گفت و نوشت و ساخت و پرداخت برای همین وطن بود و می‌گفت «چرا از ایران می‌روید؛ لااقل بروید در شهرستان‌ها بروید در روستاها».* از «نارنجی‌پوش» می‌گفت که روایت خانه‌ ـ میهنی است که برای ادامه زندگی باید پاکیزه بماند؛ طبیعتش، زمینش و هوایش، بدون غبار و دود و زباله.

‌‌از «هامون» و «بانو» می‌گفت که آدمی‌هایی خام و بی‌تجربه‌اند که به وادی یا به تعبیر ایشان، «فرایند تفرد یا فردانیت» پا می‌گذارند و پخته، با آگاهی و شعوری دیگر بیرون می‌آیند. در فیلم «هامون»، در صحنه‌ای، قهرمان داستان اطلس تاریخ ایران را ورق می‌زند؛ کتابی که در دهه 50 ش، زیر نظر جمعی از استادان تاریخ مانند زنده‌یاد زریاب خویی تهیه شده بود. هامون یک‌یک سلسله‌ها را با نقشه تطبیق می‌دهد و به دوره معاصر که می‌رسد، می‌پرسد چرا ایران این‌قدر کوچک شد؟ او از سانسور می‌گفت؛ از اینکه نگذاشتند «بانو» آن‌گونه که بود، دیده شود و به شکستن شاخ و برگش بسنده نکردند و نبالیده، از بیخ، خشکانده شد و بین آدم‌هایش خط کشیدند و سفید و سیاه‌شان کردند و آنها که دست‌شان به دهن‌شان می‌رسید، شدند مستکبر و بقیه مستضعف. به گفته او، آدم‌های فیلم هیچ‌کدام بد نیستند؛ فقط یک نفر بد است... که نیمه‌شب از دیوار خانه بالا می‌آید و همه چیز را بر هم می‌زند. درواقع، آثار مهرجویی با همه طبقات ارتباط برقرار می‌کنند و آدم‌ها از نگاه او، سیاه و سفید نیستند و خاکستری‌اند. از «سنتوری» می‌گفت: «روزی برایش کف زدید و در جشنواره اکرانش کردید و جایزه دادید و روز دیگر از تخت به زیرش کشیدید و وقتی می‌خواست روی پرده بیاید، همان شب از پرده می‌کشید پایین، درست شب پیش از اکران».

او می‌گفت پری گرفتار کتابی سبز می‌شود و از خود می‌گذرد. از فیلم «پری» بگوییم که نماد نزول قهرمان به دوزخ در معنای نقطه‌ای بحرانی از زندگی است؛ زندگی معلق در خانه‌ای در آستانه ویرانی که ‌ای بسا، بیانگر بحران پیش از رستگاری باشد. عقب‌تر رفت و از «گاو» گفت که پیش از انقلاب، موج نوی سینما را به راه انداخت و امثال بیضایی‌ و تقوایی‌ و کیمیایی‌ و فرمان‌آرا را با او همراه کرد و او سخن‌گوی‌شان شد تا جنبشی شکل بگیرد، مقابل سینمای «آب‌گوشتی». همان‌طور‌که در موسیقی هم امثال شجریان‌ها و لطفی‌ها سر برآوردند؛ اما انگار زور سینمای آب‌گوشتی بیشتر بود. «گاو» توقیف شد و پس از یک‌سال‌ و اندی، مشکل، پرده‌ای برای اکران داخلی ‌یافت؛ هرچند پیش‌ازآن در جشن هنر شیراز اکران شد. او می‌گفت: سینماهای خوب در اختیار فیلم‌های هالیوودی بود و یکی، دو تا سالن «ته شهر» به ما رسید. به‌ هر‌ حال، فیلم‌سازی 50، 60ساله فیلم‌سازی داریوش مهرجویی با تاریخ ممیزی در سینمای ایران همخوان و همراه است و می‌توان با سرگذشت همین فیلم‌ها سانسور در سینما را پی‌گرفت. او می‌گفت فیلم «گاو» جهانی شده بود؛ اما مدیران سینمایی بر این باور بودند که این فیلم در روستایی عقب‌مانده اتفاق افتاده است و پیشرفت‌های ایران را نشان نمی‌دهد و با سیاه‌وسفیدکردن شخصیت‌ها و غلبه نگاه سیاسی ـ جناحی، بیشترین محدودیت را برای آثار او ایجاد کردند. او می‌گفت: «به‌ هر حال، ما پیش از انقلاب 57، در سینما انقلاب کردیم». فضا، فضای «فیلمفارسی‌ها» بود و فیلم‌های دیگر یا سانسور می‌شدند یا توقیف؛ اما پس از انقلاب، مرحوم امام فیلم «گاو» را پسندید و سینما دیگر مترادف فحشا نبود.

از قهرمان‌های فیلم‌هایش می‌گفت که هیچ‌گاه تنها نیستند و همیشه فکری، آیینی، عشقی و... همراه آنان است که «دچار» آن می‌شوند و حاضرند همه چیز خود را پای آن فدا کنند.

اگر علی حاتمی را سعدی سینمای ایران بدانیم، مهرجویی هم اندیشمند پرده نقره‌ای است که به گفته خودش: «آثارش مانند شعر، تفسیرپذیر است و هرکس برداشت خود را از آن دارد». فرقی نمی‌کند چه بسازد چه به قول خود او، فیلم‌های اخیرش که آثار دوره گسست است و چه فیلم‌های دیگرش که حال و هوای مسائل و معضلات روان‌شناختی و اگزیستانسیالیستی دارد.

وقتی از او پرسیدم زمانی که فیلم «هامون» را می‌ساخت، دغدغه‌هایش مسائل بزرگ بشری بود. چه اتفاقی افتاد که از ادامه این مسیر منصرف شد و به این مسائل جزئی و خرده‌روایت‌ها رسید؟ پاسخ داد: «این مسائل جزئی، خیلی هم بزرگ است، برای چه باید خودم را تکرار کنم و همان حرف‌ها را ردیف کنم؟ من همیشه به دنبال تازگی هستم و از تکرار خود گریزانم».

وقتی به او گفتم فیلم‌سازی است که فارغ از همه چیز، در شرایط دشوار و آسان همواره، فیلم ساخته‌ و در کارنامه هنری‌اش بیش از همه افرادی که در آن سال‌ها، به قول خود او انقلابی در سینما راه انداختند، حضور داشته‌ و این برخوردها مانع کارش نشده و سرانجام راهی برای آنها یافته است، گفت: در شرایط نامناسب، به دنبال پادزهر است و بیشتر می‌اندیشد و می‌نویسد و فیلم می‌سازد و «سینماتراپی» می‌کند تا سم‌ها را از بدنش بیرون آورد.

باری، همچنان‌ که درباره فیلم «پری» گفتیم شاید این مرگ دلخراش آغازی دوباره برای زندگی همه ایرانیان باشد. برای اویی که همیشه، دغدغه درون خانه، بیرون خانه، شهر و وطن را داشت.

* اشاره‌های این نوشته به گفت‌وگوی من با زنده‌یاد استاد داریوش مهرجویی برمی‌گردد به یک دهه پیش که در روزنامه «شرق» انتشار یافت.