|

به مناسبت تجدیدچاپ «چرا ادبیات» ماریو بارگاس یوسا با ترجمه عبدالله کوثری

اشباح متن ادبی

ماریو بارگاس یوسا در مقاله «چرا ادبیات» به یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های متن ادبی توجه کرده و می‌گوید ادبیات از یک‌ سو، از آغاز تا هر زمانی که وجود داشته باشد، فصل مشترک تجربیات آدم‌ها‌ست و آنها را کنار یکدیگر قرار می‌هد و به میانجی ادبیات انسان‌ها این امکان را پیدا می‌کنند که یکدیگر را بازشناسند.

اشباح متن ادبی

پیام حیدرقزوینی

ماریو بارگاس یوسا در مقاله «چرا ادبیات» به یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های متن ادبی توجه کرده و می‌گوید ادبیات از یک‌ سو، از آغاز تا هر زمانی که وجود داشته باشد، فصل مشترک تجربیات آدم‌ها‌ست و آنها را کنار یکدیگر قرار می‌هد و به میانجی ادبیات انسان‌ها این امکان را پیدا می‌کنند که یکدیگر را بازشناسند. از سوی دیگر، هیچ چیز بهتر از متن ادبی ما را در برابر این امکان قرار نمی‌دهد که دریابیم تفاوت‌ میان ملیت‌ها و تفاوت‌های قومی و فرهنگی، نه‌تنها عامل جدایی یا وحشت نیست، بلکه نشانه «غنای میراث آدمی» است و با روایت ادبی می‌توانیم این تفاوت‌ها و تمایزها را که تجلی قدرت آفرینش چندوجهی انسانی است، بزرگ بداریم.

یوسا می‌گوید در جهانی که تکه‌تکه شده و همه چیز به حوزه‌های کوچک تخصصی تقسیم شده، ادبیات تنها امکانی است که می‌تواند به شناخت کلیت جامعه انسانی منجر شود. یوسا در زمانه‌ای که اهمیت و جایگاه متن ادبی به حاشیه رانده شده و در حد سرگرمی تقلیل یافته، بار دیگر به ضرورت و جایگاه ادبیات توجه کرده و می‌گوید جامعه‌ای که در آن ادبیات «مفسده‌ای شرم‌آور» تلقی شود و به گوشه و کنار زندگی اجتماعی و خصوصی تبعید شود، جامعه‌ای است که آزادی خود را به خطر انداخته است.

یوسا تخصصی‌شدن دانش را ویژگی این دوران می‌داند که روندی فزاینده را طی خواهد کرد. او تخصصی‌‌شدن را به عنوان یک روند فرهنگی معرفی می‌کند که اگرچه فوایدی برای جامعه انسانی به همراه داشته، اما پیامدهایی ناگوار نیز به بار آورده است. به اعتقاد او، با سلطه روند فرهنگی تخصصی‌شدن همه چیز، خصایص مشترک فکری و فرهنگی که به آدم‌ها امکان همزیستی، ارتباط و حس همبستگی می‌بخشد از بین می‌رود. جامعه مدرن با تخصصی‌کردن همه‌ چیز، به سمت تولید انبوه متخصصان می‌رود که تنها در حوزه‌ای محدود امکان فعالیت دارند و به این ترتیب گستره کنش انسانی محدود به مرزهای مشخص و از پیش‌ معلوم‌شده است. در این شرایط، شاخه‌های دانش، زبان و نشانه‌های مختص به خود را یافته‌اند که نه در دسترس همه قرار دارند و نه قابل استفاده توسط همگان هستند. از این‌رو، جامعه‌ای که تا بیخ و بن تخصصی شده، بسیاری از امکان‌های همزیستی و ارتباط اجتماعی میان مردمانش را از دست داده است. در نتیجه علم و تکنولوژی نمی‌توانند به‌عنوان عنصری وحدت‌بخش تلقی شوند. در اینجا یوسا بر اهمیت ادبیات در چنین جامعه‌ای دست می‌گذارد و ادبیات را آن چیزی می‌داند که به‌مثابه «فصل مشترک تجربیات آدمی» عمل خواهد کرد.

اما ناگفته پیداست نویسنده‌ای می‌تواند متن ادبی را به عنوان فصل مشترک تجربیات انسانی تولید کند که از پیش در موقعیت متخصص قرار نداشته باشد و در جایگاه نویسنده روشنفکر قرار داشته باشد. یوسا در مقاله‌اش به خطر نوعی دیدگاه که ادبیات را تهدید می‌کند اشاره کرده و منظورش دیدگاهی است که می‌خواهد ادبیات را هم به‌نوعی علم تبدیل کند. او هراس خود را نه در توسعه‌نیافتگی جوامع پیرامونی، بلکه در توسعه بیش از حد می‌داند و برای مواجهه با این خطر بر علت وجودی داستان دست می‌گذارد و آن را غنابخشیدن به کل زندگی می‌نامد؛ زندگی‌ای که تکه‌تکه و تجزیه نمی‌شود و تنها در کلیتش معنا می‌یابد.

یوسا به ارتباط نویسنده و جهان پیرامونی‌اش اشاره می‌کند و متن ادبی را حاصل این ارتباط می‌داند: «آثار ادبی، به صورت اشباحی بی‌شکل در خلوت آگاهی نویسنده زاده می‌شوند و عاملی که این اشباح را به آگاهی او رانده، ترکیبی است از ناخودآگاه نویسنده و حساسیت او در برابر دنیای پیرامونش و نیز عواطف او».

یوسا به شکلی واضح دیدگاهش را درباره متن ادبی و جایگاه نویسنده بیان می‌کند. او ادبیات را نه مایه سرگرمی یا لذت، بلکه آفریننده ذهنی انتقادی می‌داند که در تحولات تاریخی نقشی اساسی دارد. او ادبیات خوب را ادبیاتی «سراسر رادیکال» می‌داند که «پرسش‌هایی اساسی درباره جهان زیستگاه ما پیش می‌کشد». از این‌رو به اعتقاد او ادبیات به فاتحان زندگی تعلق نخواهد داشت، بلکه خوراک «جان‌های ناخرسند و عاصی» خواهد بود. ادبیات صدای رسای «ناسازگاران» و پناهگاه همه آنانی است که از آنچه دارند ناراضی‌اند: «انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد». و ادبیات خوب و اصیل، همواره «ویرانگر، تقسیم‌ناپذیر و عصیانگر» خواهد بود و هستی را به چالش خواهد کشید. آنچه یوسا درباره تخصصی‌شدن دانش و لزوم پرهیز نویسندگان از رفتن به‌سوی تخصصی‌شدن مطرح می‌کند، شبیه به بحثی است که ادوارد سعید هم درباره کنترل نویسندگان از طریق تأکید بر تخصص طرح کرده است. ادوارد سعید هم تأکید زیادی بر تخصصی‌شدن در جامعه امروزی دارد و آن را از‌جمله فشارهایی می‌داند که بر نویسندگان تحمیل می‌شود. او بر این مسئله تأکید دارد که جامعه امروز هنوز هم نویسنده را در محاصره و سیطره خویش دارد، اما در شکل‌هایی متفاوت از گذشته و مثلا با جایزه‌ها و پاداش‌ها، با تحقیر و تمسخر فعالیت‌های روشنفکرانه و حتی با تأکید بر اینکه روشنفکر واقعی همان متخصص حرفه‌ای در حوزه فعالیت خویش است.

یوسا می‌پرسد چگونه می‌توانیم پس از خواندن شاهکارهای ادبیات و سپس بازگشت به جزئیات بی‌اهمیت جهان مرزها و امر و نهی‌ها که در هر کجا به انتظار ماست و با هر گام که برمی‌داریم دنیای خیالات ما را تباه می‌کند، خود را زیانکار نبینیم: «ادبیات جدا از آنکه نیاز ما را به تداوم بخشیدن به زبان و فرهنگ برآورده می‌کند، کارکردی بس مهم‌تر در پیشرفت انسان دارد و آن اینکه در اغلب موارد بی‌آنکه تعمدی در کار باشد، به ما یادآوری می‌کند که این دنیا، دنیای بدی است و آنان که خلاف این را وانمود می‌کنند، یعنی قدرتمندان و بختیاران، به ما دروغ می‌گویند، و نیز به یاد ما می‌آورد که دنیا را می‌توان بهبود بخشید و آن را به دنیایی که تخیل ما و زبان ما می‌تواند بسازد، شبیه‌تر کرد. جامعه آزاد و دموکراتیک باید شهروندانی مسئول و اهل نقد داشته باشد، شهروندانی که می‌دانند ما نیاز به آن داریم که پیوسته جهانی را که در آنیم به سنجش درآوریم و هرچند این وظیفه روزبه‌روز دشوارتر می‌شود، بکوشیم تا این جهان هرچه بیشتر شبیه به دنیایی شود که دوست داریم  در آن زندگی کنیم».