«کمپ» یا خانه
میگویند سیوچند نفر از 40 نفری که با عنوان اعتیاد در کمپی در یک شهرستان شمالی محصور شده بودند، سوختند تا مردند.
میگویند سیوچند نفر از 40 نفری که با عنوان اعتیاد در کمپی در یک شهرستان شمالی محصور شده بودند، سوختند تا مردند.
مرگ با سوختگی دردناکترین مرگهاست. تصور مردان و احیانا زنانی که تنها مدتی کوتاه لذتی عمیق از آنچه را در جهان هستی وجود دارد، احساس کردند و بعد باقی عمر در حسرت آن لذت، جان و تن و آبرو و هرچه بود و نبود را باختند و تنها و تنها درد سوزناک اشتیاق را با تمام وجود احساس کردند تا تاروپود وجودشان سوخت، مو بر تن هر انسانی سیخ میکند. آیا انسان موجودی است مستقل، تنها و وابسته به درک و اراده خود یا بخشی است از جامعهای که در آن به دنیا آمد و بالید و نهتنها این، که محصول این جامعه و تاریخ است با چارچوبی که ژنتیک تعیین میکند؟ تنها ژنها و ترتیب و تداوم آنها نیست که کنش و واکنشهای او، یکی هم میزان کشش و تمایل به اعتیاد را تعیین میکند. مهمتر از آن محیط است. جامعهای که از انواع لذتها گاه تنها اعتیادآورش را به ارزانی مهیا میکند و اخلاقیاتی که تنها لعن و انگ و مجازات میشناسد و همه چیز را به اراده فرد، این موجود گمشده درهرحال ترحمانگیز، احاله میدهد. آری انسان دیگر تنها محصول اراده خود و بخشی از یک خانواده نیست، در جامعهای با تمام تسهیلات مدرن و تمام پیچیدگیهای اساطیری انسان بیش از همه آنها شهروند و بخشی از جامعه است و در یک کلام دولت، دولت مدرن متولی اوست. بهخصوص در جایی که چالش بیعدالتی، سرمایهداری غیررقابتی و نگاه پیشاتاریخی به انسان بیداد میکند و انسان بیاراده هرچه بیشتر و بیشتر از وجود و اراده خود بیگانه شده و بیراهه میرود، انسان بدوی نه در معرض مخربترین و اعتیادآورترین موادی وجود داشت که به مدد کارتلهای مافیایی سر هر کوچه بهراحتی در دسترس هستند و نه گیرندهها و مراکز لذت در مغزش با زندگی در دشوارترین شهرها از هر لذت طبیعی محروم شده بود. اعتیاد از ابعاد مختلف محصول جوامع مدرن است بهخصوص جوامع مدرنی که مدرنیته و الزامات آن را انکار میکنند.
مراقبت از بیماران اورژانس، مردم ناتوان و بیماران بسیار فقیر بدیهیترین و ابتداییترین وظیفه دولتهاست و معتادان در بسیاری از موارد به دو گروه آخر تعلق دارند. در همه جای دنیا مسئول اسکان، گذران زندگی و احیانا درمان این گروه مردم دولتها هستند و در همه جا هزینه این نوع زندگی نهتنها برای معتادان بلکه برای سالمندان ناتوان، مبتلایان به سکته مغزی، دمانس و سایر معلولین برعهده دولتهاست و اساسا نوع نگاه به این مقوله است که احزاب و سیاستمداران را از هم جدا میکند. در بدترین حالت و در دیدگاه راستترین احزاب هم درحالحاضر بخش عمده هزینههای اینگونه بیماران بر عهده دولتهاست. اسطوره کشتی دیوانگان که در قرون وسطی با مطرودین و معلولین به آب انداخته میشد با قتل هزاران معلول توسط نازیها به اوج خود رسید و اروپا درنهایت از آن تبری جست و کوشید این بخش از حیات خود را به رسمیت شناخته و مدیریت کند و با نگاهی هرچه ملاطفتآمیزتر زیستگاههای این گروه مردم را مهیا کند. «کشتی دیوانگان» در زادگاه خود اروپا از ساحل اذهان هرچه دورتر و دورتر رفت تا به تاریخ پیوست. آیا کمپ را باید شبیه «نوعی بقایای اسطوره کشتی دیوانگان» که جامعه از آن تبری جسته، هویت و روحیه پیدا میکند تحلیل کرد؟ آیا شهروندان ناتوان مستحق «خانه»هایی با تمام ملزومات آن نیستند؟
قطعا باید خاطیانی که باعث سوختن سیوچند شهروند بیگناه شدند را پیگیری و مورد مجازات قرار داد اما نباید کار به اینجا خاتمه یابد، این واقعه باید تلنگری به سیستم اجرائی برای پرداخت هزینه واقعی مراقبت روزآمد از همه شهروندانش باشد که درحالحاضر وضعیت مناسبی ندارند و تلنگری به اذهان عمومی برای دورشدن هرچه بیشتر از مفاهیم «کمپ دیوانگان»!