انسانیتی که فرومیریزد
فقط کافی است برای لحظهای خود را در چنین شرایطی بگذارید: بیمارستانی مملو از مجروح که بعضی نیازمند مراقبتهای ویژه و خدمات دستگاه تنفسی بوده و صدها انسان دیگر نیز به تصور آنکه بیمارستان جای امنی است به آن پناه آوردهاند، مورد تهدید قرار گیرد و به رئیس بیمارستان زنگ زده شود که باید آنجا را تخلیه کند، چون قرار است بیمارستان بمباران و با خاک یکسان شود و تو بهعنوان رئیس بیمارستان و کادر درمان میدانی که این تهدید اصلا شوخیبردار نیست و هر لحظه ممکن است بیمارستان بر سر خودت و بیمارانت و تمام کسانی که به آنجا از ترس جانشان پناه آوردهاند، فرو بریزد.
فقط کافی است برای لحظهای خود را در چنین شرایطی بگذارید: بیمارستانی مملو از مجروح که بعضی نیازمند مراقبتهای ویژه و خدمات دستگاه تنفسی بوده و صدها انسان دیگر نیز به تصور آنکه بیمارستان جای امنی است به آن پناه آوردهاند، مورد تهدید قرار گیرد و به رئیس بیمارستان زنگ زده شود که باید آنجا را تخلیه کند، چون قرار است بیمارستان بمباران و با خاک یکسان شود و تو بهعنوان رئیس بیمارستان و کادر درمان میدانی که این تهدید اصلا شوخیبردار نیست و هر لحظه ممکن است بیمارستان بر سر خودت و بیمارانت و تمام کسانی که به آنجا از ترس جانشان پناه آوردهاند، فرو بریزد. در این موقعیت چه کار باید کرد؟ به گمانم هیچ. انگار فقط و فقط در این دریای خون همچون قایقرانی مجروح و در حال احتضار باید تا جایی که میشود پارویی زد و اگر بشود کسی را از غرقشدن نجات داد، بیآنکه امید چندانی برای رسیدن به ساحل وجود داشته باشد. این همان شرایطی است که امروز برای بیمارستان القدس غزه به وجود آمده و در این لحظه که دارم این مطلب را مینویسم، نمیدانم فرو ریخته یا نه. فقط میدانم که در همین چند ساعت پیش آنقدر حملات به این بیمارستان نزدیک بوده که ساختمان آن میلرزیده و همراه با آن دل دهها کادر درمان هم میلرزیده که چه بر سر بیمارانشان خواهد آمد. حتما بهعنوان یک انسان، کادر درمان هم بر خود لرزیدهاند، اما مطمئن هستم بیش از جان خود به فکر جان بیمارانی هستند که ناامیدانه برای ادامه امیددادن به آنها تلاش میکنند. در این بین انبوه بمبهایی است که از آسمان به زمین فرو میریزد. هیچ چیزی نمیتواند این درجه از قساوت را توجیه کند. بمبها فرو میریزند، انسانهای بیگناه و بیسرپناه و رانده از هر سو کشته میشوند و عدهای سیاستمدار با حرفهایی جاهلانه و از سر خودخواهی، قساوت خود را توجیه میکنند و با نامهای کذایی سعی در پوشاندن انسانیتی دارند که چیزی از آن باقی نمانده است. مرگ انسان، مرگ انسانیت است. حال این انسان از هر مرام و مسلکی که میخواهد باشد. هر رنگی که میخواهد داشته باشد. هر کجا که میخواهد زندگی کند. مرگ او قابل توجیه و پذیرش نیست. مرگ او فقط و فقط نشانه انحطاط انسانی است که خود را با شعور دانسته و مجاز به انجام هر کاری میداند؛ درحالیکه آنچه زمام او را از دست گرفته، خشم و جهالتی بیانتهاست. امیدوارم بیمارستان القدس فرو نریزد.