کشکول متافیزیک شعر در فارسی
آیا میتوان به فارسی کتابی فراهم آورد که به پرسشهای هستانشناسی، هستیشناسی و زیباییشناسی ما پاسخ دهد؟ البته و قطعاً نه. اما مهدی مظفریساوجی در کتاب «متافیزیک شعر»، تلاش کرده به این پرسشها پاسخ دهد، آنهم صرفاً با اتکا بر هرچه در فارسی به این موضوعها نوشته شده، اعم از تصنیف و تألیف و ترجمه.
ضیاء موحد
آیا میتوان به فارسی کتابی فراهم آورد که به پرسشهای هستانشناسی، هستیشناسی و زیباییشناسی ما پاسخ دهد؟ البته و قطعاً نه. اما مهدی مظفریساوجی در کتاب «متافیزیک شعر»، تلاش کرده به این پرسشها پاسخ دهد، آنهم صرفاً با اتکا بر هرچه در فارسی به این موضوعها نوشته شده، اعم از تصنیف و تألیف و ترجمه. کتاب در سه بخش، با عناوین «سِفر تکوین»، «سِفر تکامل» و «سِفر خروج» نوشته شده است و در سه جلد (1472 صفحه)، در قطع وزیری و با جلد سخت، بهوسیلۀ انتشارات دیدآور به چاپ رسیده است.
این کتاب که به دستم رسید، به یاد کتاب «ارتباط انسان و جهان» (چاپ: 1337)، تألیف محمدتقی جعفری که بعد لقب علامه یافت افتادم. در این کتاب، مؤلف تمام ایسمهای مشهور و نامشهور جهان را گِرد آورده بود و در آن کتابِ ضخیم جا داده بود. قصدم مقایسه نیست. آن کتاب را کسی نوشته بود که نه فیلسوف بود و نه اطلاع درستی از ایسمهای غربی داشت، اما «متافیزیک شعر»، تألیف نویسندهای است شاعر، منتقد شعر و مؤلف کتابهای جاافتاده و خلاصه، اهل و فحل، که میخواهد آبی که از کوزۀ منتقدان و فیلسوفان و شاعران جهان به زمین ریخته را در سه کوزۀ ادبیات و فلسفه و هنر جمع کند و با این ویژگیها:
1. مستندات که همه به فارسی است و در نهایتِ دقت و حوصله فراهم آمده.
2. کتابی با این حجم، با نقل قولهای فراوان و مربوط به هر موضوع، شاید تعجب کنید اگر بگویم بیغلط چاپی و اشتباهِ ارجاعی است و این ممکن نشده است مگر به نظارت دقیق و وسواسگونۀ مهدی مظفریساوجی.
3. کتاب 157 پیوست دارد که بعضی از آنها بسیار خواندنی و آگاهیبخش است.
در اینکه این کتاب برای بسیاری مفید و خواندنی و شایستۀ ارجاع است، شک نکنید. میماند ارتباط درونی هر بخش با عضوهای خود و آن نخ نامرئی که این دانههای سبحه را به هم وصل میکند.
منسجمترین بخش این کتاب، جلد دوم، یعنی «سِفر تکامل» است؛ در این جلد، نویسنده در راههای مطمئنی گام برمیدارد. داستان تحولات شعر معاصر ایران است از آغاز و پیشگامی نیما در این راه، با لکنت زبانی که در بیان آرا و نظراتش داشت، اما با رسالتی تردیدناپذیر که او را در ادامۀ مسیر، مصمم میکرد. ارتباط بخشهای هر مقالۀ این جلد را، اغلب تنها زمانبندی استوار میکند و پراکندهها مجموع میشوند. کمتر واقعهای است که مغفول مانده باشد. حضور قاطع نیما کاملاً محسوس است و نقش شاملو درست ترسیم شده و اطرافیانش در حد خود شناخته میشوند. برای چندمینبار از عقیدۀ خود مطمئن میشوم که مثلاً سهراب سپهری آب مقطر میفروشد بهجای آب طبیعی و یدالله رؤیایی با زبان بازی میکند و هر دو هیچ ارزشی در برابر روح مضطرب انسان در رویارویی با واقعیت صلب زندگی ندارند.
من در شرایطی نیستم که حق معرفی و اهمیت این جلد را ادا کنم، اما به خواننده توصیه میکنم برای آشنایی با تاریخ شعر نو ایران و مراحلی که طی کرده و افراد درگیر با آن، به این جلد مراجعه کند. در واقع، کمتر اثری است که مظفریساوجی در این موضوع ندیده باشد. در اینجا به چند نکته اشاره میکنم:
1. غیبت چشمگیر هدایت در این جلد، محصول بیاعتنایی و در واقع، بیاطلاعی او از شعر نو است. هنوز علاقه و پسند او در شعر، در حد «عقاب» خانلری است که با تشویق هدایت چاپ شده است و ربطی به شعر نو ندارد.
2. این داستان معروف مندرج در «کیهان فرهنگیِ» سال 1363 که نیما پیش شهریار رفته و گریه کرده که مجبورش کردهاند شعر نو بگوید، یا از جعلیّات شهریار است یا از طنزهای نیما و دستانداختن مخاطب. در هر صورت، اصل قضیه، مخدوش است و مظفریساوجی هم بهدرستی آن را جدی نگرفته.
4. در این بخش، بهخصوص هر نقل قول با دخالت و نظر مؤلف، به
نقل قولهای دیگری متصل میشود و مؤلف بیطرف نمیماند.
کتاب با فیلسوفان پیشاسقراطی شروع میشود و با هایدگر خاتمه مییابد. این بخش آخری که در جلد سوم آمده، تقریباً شامل همۀ حرفهایی است که هایدگر در باب شعر گفته و به فارسی ترجمه شده. به قول ویتگنشتاین، هایدگر به موضوعاتی میپردازد که باید در باب آنها سکوت کرد. در این موارد، گفتههایش به شعر میماند. در این گفتهها بیشتر شاعر است تا شعرهای سستی که ساخته.
این جامعالاحادیث را نمیتوان خلاصه کرد، اما میخواهم واقعیتی را که به آن رسیدهام با ذکر موردی خاص به پایان برم و آن اعتبار شعر در ارتباط با جهان خارج است. مورد خاص کافکاست. باغی خیالی که لاکپشتهایش واقعی است. در آثار کافکا چیزی واقعیتر از رویدادها نیست. اثر هنری که متکی بر واقعیت صلب بیرونی نباشد باد هواست. اغلب آنچه دربارۀ گرگوار کافکا نوشتهاند گمراهکننده است. گرگوارِ «مسخ»، بازنشستهای مزاحم است که تبدیل به شیئی، چیزی مزاحم میشود و در سطری از پایان داستان، از سرنوشت این «چیز»، درمییابیم که خانهای که خانواده، بهخصوص خواهر دلبندش در آن دوران بیدردسری را میگذرانند از پول پایان خدمت او فراهم آمده است. این پایانبندی واقعی زندگی خانوادگی دنیای مدرن است که سالمندان در آن جایی ندارند؛ تجربۀ هر روزی ما در این شرایط ناگزیر. چه جای خیالبافی! از این واقعیتر چه میخواهیم؟ اما کافکا این موضوع را چنان استعاری بیان میکند که گویی خیالپردازی میکند. مؤلف «متافیزیک شعر» (من این را محض نمونه میآورم)، با نقل آنچه دیگران دربارۀ این داستان نوشتهاند -شاید ناخودآگاه- نشان داده تا چه اندازه مفسران پرت و پلا میگویند (ر.ک: ج 3، صص 1072-1076).
برای ارزیابی این کتاب منتظر آینده نباید بود. کتابی است مفید و در نوع خود بیهمتا، با چاپ خوب و نشر پاکیزه که در آن تقریباً غلط چاپی و سهو ارجاعی در حکم النادر کالمعدوم است. خوب است کتاب را دم دست داشته باشید. فیهمنافع للناس...