بررسی نابرابری جنسیتی در خانواده
خانواده از ارکان مهم اجتماعی است و میزان نابرابری جنسیتی میان دختر و پسر در خانواده بر سایر ابعاد جامعه تأثیر میگذارد. درحالی که قواعد و قوانین قضائی در حوزه خانواده حقوق ویژهای برای مرد قائلاند و هنجارهای تبلیغی ازدواج و روابط زناشویی نیز میل به اقتدارگرایی مردانه دارد. نوع روابط والدین با فرزندان تغییر کرده و با گرایش به تک فرزندی اولویت میان دختر و پسر در خانواده تحول یافته است.
زهرا قاسمی: خانواده از ارکان مهم اجتماعی است و میزان نابرابری جنسیتی میان دختر و پسر در خانواده بر سایر ابعاد جامعه تأثیر میگذارد. درحالی که قواعد و قوانین قضائی در حوزه خانواده حقوق ویژهای برای مرد قائلاند و هنجارهای تبلیغی ازدواج و روابط زناشویی نیز میل به اقتدارگرایی مردانه دارد. نوع روابط والدین با فرزندان تغییر کرده و با گرایش به تک فرزندی اولویت میان دختر و پسر در خانواده تحول یافته است.
مطالعات بسیاری روی نابرابری جنسیتی از اواخر قرن 19 تاکنون انجام شده است. با مروری بر وضعیت زنان در جهان و مقایسه آن با شرایط مردان، روشن میشود که زنان از دیدگاه برخورداری از امکانات و رفاه و آرامش روانی از آسیبپذیرترین بخشهای جامعه هستند. «نابرابری جنسیتی به تفاوتهای نظاممند بین مردان و زنان در بسیاری از حوزهها اشاره دارد که از مشارکت و فرصتهای اقتصادی، توانمندیهای سیاسی و حصول آموزش تا سلامتی و آسایش متغیر است. از دیدگاه میلت، خانواده با آموزش و ارزشگذاری نقشها و پایگاهها برای هر جنس، نقشی مهم در انتقال و درونیکردن ایدئولوژی مردسالاری دارد.
در ایران، درگیر شرایط گذار اجتماعی از فرهنگ سنتی هستیم و مسیر تحول متأسفانه بدون سیاستگذاری و برنامهریزی جریان دارد. روابط میان زن و مرد دگرگون شده و تقسیم کار اقتصادی بروز کرده، اما هنوز تقسیم کار اجتماعی و تحول قواعد رفتاری و هنجارها کمتر رخ داده است. به طوری که زنها همچنان بیشتر از مردها خود را مسئول مراقبت از کودکان و سالمندان خانواده میدانند و کارهای خانه همچون تمیزکاری، شستوشو و پختن غذا را بر عهده میگیرند. در پی تحولات اجتماعی، در دیدگاه زنان و مردان درباره نقش و وظیفه زن و مرد در خانواده و جامعه دگرگونی رخ داده است. در سالهای اخیر، خانواده به سوی دوفرزندی و تکفرزندی گراییده است و انتظار میرود در رابطه میان والدین و دختران به دلیل روابط عاطفی میان پدر و فرزند میزان نابرابری دستخوش تغییراتی شده باشد.
نابرابری میان دختر و پسر بر سایر اجزای زندگی اجتماعی اثر دارد. با برخی ابعاد جامعه همسوست و با برخی تعارض دارد. نابرابری تحت تأثیر ایدئولوژی جوامع و گذشتههای تاریخی و فرهنگی شکل میگیرند. اشکال مختلف نابرابری اغلب متقابل همدیگر را تقویت میکنند. موانع قانونی مانند ارث بردن زنان از اموال، درخواست ازدواج، طلاق یا ازدواج اجباری و نیز قوانین عرفی مالکیت و کنترل بر منابع خانواده توسط مرد، به تبعیض در خانواده، قدرت مردان و همچنین محدودیت دسترسی زنان به منابع و ازجمله درآمد، آموزش و پرورش و داراییهای دیگر منجر میشود.
توسعه، نابرابریها را کاهش میدهد. درواقع رشد اقتصادی سبب رشد فرصتهای شغلی و رقابت میشود که این به کاهش تبعیض در آموزش و دسترسی به منابع مالی منجر میشود و تبعیض در برخورداری از امکانات رفاهی و بالطبع تبعیض علیه زنان را کاهش میدهد.
شرایط گذار اجتماعی، تحول خانواده از مدل گسترده به سوی مدل تقریبا هستهای، رشد اقتصادی و ایجاد زندگی تکفرزندی، گسترش تکنولوژی ارتباطات و توجه به دختر و پسر به طور یکسان در رسانههای خارجی و اولویتیافتن روابط انسانی و برابرانه میان والدین و فرزندان، روابط میان دختر و پسر در خانواده را متأثر میکند.
از طرف دیگر، مشارکت روزانه زنان در اقتصاد نیز مداخله آنان در بهبود شرایط مالی و عاطفی زندگی روزمره و نیز نقش برجسته دختران در حفاظت از پدر و مادر در دوران کهنسالی سبب شده دختران اهمیت بیشتری در خانواده بیابند.
با توجه به این وضعیت، سؤال اصلی تحقیق میزان وجود نابرابری جنسیتی در خانواده میان فرزند دختر و پسر و عوامل مؤثر بر آن است.
از دیدگاه کنش متقابل نمادی، جامعهپذیری جنسیتی فرایندی است که در آن پسرها عملکردن به اعمالی را که برای پسران تعریف شده میآموزند و دخترها نیز عمل به اعمالی را که از دختران انتظار میرود یاد میگیرند. بخش اعظم این فرایند در روابط متقابل با والدین، معلمان، گروه همسالان و رسانههای جمعی حاصل میشود. والدین با رفتارهایشان و دادن صفات به آنها فرزندانشان را براساس نوع جنسیت ارزیابی میکنند. زنان و مردان در جامعه به گونهای شکل میگیرند که این شیوه را باور میکنند و خود را با آن تطبیق میدهند. در ایران نیز فرهنگ قومی به بازتولید اندیشههای فرهنگی دیرپای بازتولیدشده در جامعه قومی میپردازد، به طوری که میتوان گفت: احتمالا میان ریشههای قومیتی و میزان نابرابری جنسیتی میان فرزند دختر و پسر در خانه رابطه وجود دارد.
طبق نظریه تقسیم کار دورکیم، طی فرایند جامعهپذیری افراد هنجارها و الگوهای رفتاری را کسب و بازتولید میکنند و براساس تقسیم کار رخداده در جامعه هر فرد نقش و کارکرد خود را ایفا میکند و هنجارها و قواعد مبتنی بر تقسیم کار از طریق خانواده، اجتماع و... به تولید و پذیرش نقشهای جنسیتی، باورهای قالبی جنسیتی و عمل طبق این باورهای جنسیتی منجر میشود. این فرایند سبب تفکیک نقشهای معین برای دو جنس در خانواده میشود.
بوردیو مدعی است نوعی علیت چرخشی در نظام نابرابری جنسیتی جوامع مردان وجود دارد؛ به گونهای که ساختارهای عینی اجتماعی باورهای فردی را شکل میدهد و افراد بر پایه این باورها به نحوی عمل میکنند که نظم اجتماعی جنسیتی تقویت میشود. مؤلفههای متعدد عادتواره، هم میتوانند حالت ذهنی داشته باشند و هم ملموس باشند. نکته بسیار مهم این است که کلیه این مؤلفهها از طریق جامعهپذیری اولیه توسط هر فرد درونی میشود. در ایران، چنانچه والدین در دوران کودکی خود با تبعیض جنسیتی بزرگ شده باشند، در دوره والدینی خود آن را بازتولید میکنند و در روابط آنان با دختر و پسرشان بروز میکند. به طوری که میتوان گفت احتمالا میان میزان جامعهپذیری تبعیض از سوی والدین در کودکی و میزان نابرابری جنسیتی بین دختر و پسر در زندگی خانوادگی رابطه وجود دارد.
در دیدگاههای جامعهشناسی خرد، دیدگاههای نمادگرا در تحلیل کنش اجتماعی افراد بیشتر روی عوامل ذهنی نمادین از جمله پیامدها، ارزشها، گرایشها و ویژگیهای شخصیتی آنان تأکید میکنند. وبر برای کنشها معانی ذهنی قائل است و بنابراین برای تحلیل رخدادها و پدیدهها، یافتن معانی ذهنی کنشگر مهمترین راه شناخت است. کنشگران براساس معانی ذهنی و تفسیری که از پدیدهها دارند و تحولاتی که در مسیر جامعهپذیری طی میکنند وارد کنش متقابل میشوند. مادر در دوران رشد و تحول شخصیتش از کودکی تا بلوغ متأثر از ارزشها، گرایشهای پیرامون خود جامعهپذیر میشود و میتوان گفت احتمالا رابطه معنادار میان درآمد خانواده و پدرسالاری و پذیرش تبعیض اجتماعی سطحی، پذیرش تبعیض اجتماعی عمقی، پذیرش تبعیض قانونی، رشد شخصیتی و عاطفی والدین، جامعهپذیری تبعیض در کودکی، تحصیلات والدین با سطح نابرابری جنسیتی در خانواده وجود دارد. این نتایج با نظریه مارکس در مورد موقعیت و جایگاه فرد در نظام تولید، وبر در مورد اثر پدرسالاری، وود و شرمن در مورد تطبیق فرد با نظام جامعهپذیری در کودکی، کیویستو در مورد جامعهپذیری جنسیتی، بوردیو درمورد شبکه بادوام روابط نهادیشده میان افراد، منطبق است. میان شغل والدین و سن والدین و قومیت آنها با میزان نابرابری جنسیتی رابطه وجود ندارد. این نتایج با نظریه مارکس، وود و شرمن هماهنگی ندارد. همچنین بین رشد شخصیتی و عاطفی والدین و درآمد خانواده با نابرابری جنسیتی رابطه معکوس وجود دارد. با زیادشدن رشد عاطفی والدین میزان نابرابری جنسیتی اعمالی توسط آنان در میان دختر و پسر کمتر میشود. با بالارفتن درآمد خانواده نیز میزان نابرابری جنسیتی اعمالی توسط آنان در میان دختر و پسر کمتر میشود. این نتایج با نظریات مارکس در زمینه جایگاه فرد در نظام تولید و نقش آگاهی طبقاتی در فرد و بوردیو در زمینه شبکه بادوام از روابط نهادیشده بین افراد و روابط خانوادگی و اثر تربیت کودکی بر بازتولید رفتار در بزرگی انطباق دارد.
در میزان پذیرش تبعیضهای اجتماعی عمقیتر، ناخودآگاه در جامعه افراد با تابعیت از قواعد عرف جمعی و ساختار اجتماعی تبعیضمحور به گونهای عمل میکنند که این محدودیتها به عنوان واقعیت موجود و عمومی جامعه احساس و نرمال تلقی میشود. انتخاب شغل برای دختر به دلیل دخترانه و پسرانه تلقیکردن مشاغل از سوی اجتماع، ناچاری والدین از مداخله در این حوزه را به همراه دارد. نحوه دسترسی زنان به آموزش و حق تحصیل و اشتغال و انتخاب شغل و نیز انتخاب دوست برای رفتوآمد زیر نفوذ عرف و هنجارهای و ساختارهای درونیشده در والدین بسیار محدود است. محدودکردن حق تحصیل دختران یا محولکردن آن به اجازه پدر برای ادامه تحصیل به گونهای است که والدین میپندارند این حق آنها برای مدیریتکردن دختران خود است. والدین در دوران کودکی خود در معرض تجربه عینی رفتار با دختران در خانواده قرار گرفتهاند. مادر شاهد رفتار والدین خود با خویش و پدر شاهد رفتار والدین با خواهر خود و نیز با دختران فامیل بوده است. آنچه در کودکی یاد گرفتهاند عملا زمینههای ناخودآگاه رفتار را میسازد و در بزرگسالی بروز میکند. در اینجا به طور ناخودآگاه والدین براساس آموزههای درونیشده خود عمل میکنند و آنچه را که درونی کردهاند، چه سنتی و چه امروزی، انجام میدهند. برجستهترین تبعیضهای رفتاری در دوره کودکی والدین محدودکردن دختران در زمینه رفتوآمد با غریبه و نامحرم، درسخواندن، اجبار در نوع پوشش، اجبار در انتخاب همسر و اجبار در سر کار مزدی نرفتن و شاغلنبودن است.
یادگیری والدین در کودکی و کسب تجربه مستقیم تبعیض، سبب اعمال تبعیض در بزرگسالی میشود. به طوری که هرچه والدین در کودکی بیشتر مورد تبعیض توسط والدین خود قرار گرفته باشند، در شرایط فعلی هم بیشتر بین دختر خود و پسر نابرابری جنسیتی قائل میشوند. این نتایج با نظریه بوردیو در زمینه اثر شبکه بادوام روابط نهادیشده بین افراد منطبق است و نیز با یافتههای قنبری و فتحی، حسینی، ناصری، ادهمی و روغنیان انطباق دارد. در نابرابری جنسیتی میان دختر و پسر، شغل پدر و مادر، عمر خانواده، قومیت، سواد والدین، سن پدر و مادر و محل سکونت تأثیری نداشتند. درواقع نابرابری جنسیتی بین دختر و پسر در هر شغل و سواد و قومیت و سن و عمر خانوادهای اعمال میشود. این نتایج با یافتههای ناصری و کلانتری و فقیه ایمانی، ادهمی و روغنیان انطباق ندارد. متغیرهای درآمد والدین، رشد شخصیتی والدین، مهاجرت، با نابرابری جنسیتی رابطه معکوس دارد و هرچه این متغیرها بیشتر شوند، نابرابری جنسیتی کمتر میشود و از آنجا که فراوانی رشد شخصیتی و مهاجرت به تهران در جامعه آماری ما زیاد است، در سطح کلی جامعه آماری میزان نابرابری جنسیتی بین دختر و پسر کم است. از سویی، متغیرهای زیر که بر افزایش نابرابری جنسیتی در میان دختر و پسر مؤثرند در جامعه آماری ما فراوانی کمتری دارند. این نتایج با یافتههای قنبری و فتحی، ادهمی و روغنیان انطباق دارد.
متغیرهای پدرسالاری، قبول تبعیض اجتماعی در والدین، قبول تبعیض قانونی در والدین و یادگیری والدین در کودکی هرچه بیشتر باشند میزان نابرابری جنسیتی هم بیشتر میشود. تفاوت سن زن و مرد، پدرسالاری، قبول تبعیض اجتماعی در والدین، قبول تبعیض قانونی در والدین، یادگیری والدین در کودکی هرچه بیشتر باشند میزان نابرابری جنسیتی هم بیشتر میشود. به این ترتیب، در قشر متوسط رو به پایین جامعه به لحاظ تحصیلی و شغلی و درآمدی با فرهنگ غالب ترک و فارس حجم نابرابری جنسیتی اعمالشده کم است و از کل جامعه در ۲۶ درصد حجم نمونه معادل یکچهارم خانوادهها نابرابری جنسیتی زیاد و بسیار زیاد وجود دارد. اما در همین یکچهارم خانوادهها هم میزان نابرابری جنسیتی به پدیدههایی مانند شغل پدر و مادر، عمر خانواده، قومیت، سواد والدین، سن پدر و مادر ربطی ندارد. متوسط خانوادهها به لحاظ هنجاری و اقتصادی و فرهنگی در سطح عدم قبول تبعیض قانونی توسط والدین، کمبودن سطح یادگیری تبعیض توسط والدین در کودکی بودند. در چنین شرایطی، والدین جدای از شغل و سواد و سن و قومیت خود هرچه وضع اقتصادی بهتری داشته باشند، کمتر نابرابری جنسیتی میگذارند. به این ترتیب توسعه جنسیتی در خانواده وجود دارد و رو به گسترش است.