نامه یک فرد بدسرپرست مستقلشده از بهزیستی برای روزنامه «شرق»
من و تمام بهزیستی
متن پیشرو، نامه یکی از افراد مستقلشده از بهزیستی است که نداشتن کارت پایان خدمت به یک مشکل بزرگ در زندگی او تبدیل شده است. جوانی که حالا ازدواج کرده است و از نظر خودش با درهای بسته روبهرو شده و چارهای جز کارکردن و سربازی نرفتن ندارد.
متن پیشرو، نامه یکی از افراد مستقلشده از بهزیستی است که نداشتن کارت پایان خدمت به یک مشکل بزرگ در زندگی او تبدیل شده است. جوانی که حالا ازدواج کرده است و از نظر خودش با درهای بسته روبهرو شده و چارهای جز کارکردن و سربازی نرفتن ندارد.
نمیخواهم نامم را عنوان کنم، چون از اغلب آدمهای اطرافم پنهان است که من روزهای بسیاری را به دلایل بیشمار در بهزیستی زندگی میکردم. در ۱۸سالگی درست زمانی که باید برای مستقلشدن از سازمانی که ۱۵ سال را در خوابگاههای آن گذراندم آماده میشدم، چند دغدغه پیشرویم بود. نخست ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه، دوم جستوجوی یک شغل و سوم حمایت از برادری که از بدو تولد بدون شناسنامه و اوراق هویتی بود و مشکلات تنفسی ازجمله بیماری سل و مشکلات اعصاب و روان داشت. همه اینها به کنار، باید برای خانهای که به سختی به مجرد اجاره داده میشد، تلاش میکردیم. در سال ۹۱ پول ترخیص فقط پنج میلیون تومان بود. روزهای سختی را گذراندیم تا حداقل سقف بالای سرمان حفظ شود. تصور کنید شش نفر در یک خانه ۴۰متری. سربازی برای ما که خانواده نداشتیم خیلی دشوار بود. ما برای اینکه خرج خانه و خودمان را دربیاوریم، طبیعتا باید کار میکردیم؛ حال تصور کنید در این میان اگر محصل نبودی، غیبت سربازی مشکلساز میشد یا اگر وارد خدمت میشدیم بعد از ساعاتی که در پادگانها بودیم باید به خانه برمیگشتیم (ساعت سه بعدازظهر). تا مسیر پادگان تا خانه را طی کنیم، تقریبا یک ساعت میشد. شما بگویید در کجای این شهر ساعت چهار به شما یک شغل پیشنهاد میکنند؟ شغلی که بتواند خرج خانه و خوراکتان را فراهم کند؟ من برای اینکه محصل بودم معافیت تحصیلی داشتم. بعد از اتمام دوران کارشناسی سرباز شدم. در این بین از برادرم که مشکل اعصاب و روان و مشکل تنفس داشت هم باید حمایت مالی میکردم. با یک شغل کامل هم نمیتوانستم خرج خودم را دربیاورم، حال تصور کنید اگر سرباز میشدم با یک کار نیمهوقت چگونه هم خود و هم برادرم را ساپورت میکردم؟ ما هیچوقت نگفتیم سربازی بد است، اما منصفانه نگاه کنید و شرایط را بسنجید. در حال حاضر ۳۰ساله هستم و ازدواج کردم. با مدرک کارشناسی هیچکجا مرا استخدام نمیکنند، چون کارت پایان خدمت ندارم و مشغول کارهای پروژهای هستم. در حال حاضر یک برادر ازکارافتاده بدون شناسنامه و یک همسر زیر چتر حمایتی من قرار گرفتهاند و به سختی روزگار میگذرانم؛ فقط و فقط چون کارت پایان خدمت در دستم نیست که زندگی بهتری داشته باشم.