|

درباره بازنمایی رسانه‌ای یک واقعه تاریخی در آلمان غربی

چیدمان تصویری تاریخ

در بهار سال 1955 با امضای قراردادهای پاریس، عضویت دولت آلمان غربی در پیمان ناتو قطعی شد و متفقین استقلال رسمی این کشور را به همراه اجازه شکل‌گیری یک ارتش جدید اعلام کردند. این ماجرا به 10 سال درگیری‌های دموکراتیک جامعه آلمان غربی برای صلح با شوروی و یکی‌شدن دو آلمان به طور موقت پایان داد.

چیدمان تصویری تاریخ

انوشیروان مسعودی: در بهار سال 1955 با امضای قراردادهای پاریس، عضویت دولت آلمان غربی در پیمان ناتو قطعی شد و متفقین استقلال رسمی این کشور را به همراه اجازه شکل‌گیری یک ارتش جدید اعلام کردند. این ماجرا به 10 سال درگیری‌های دموکراتیک جامعه آلمان غربی برای صلح با شوروی و یکی‌شدن دو آلمان به طور موقت پایان داد. حالا جمهوری فدرال آلمان به طور کامل به بلوک غرب تعلق داشت و این، ایده متحدشدن دو کشور را به‌شدت تضعیف می‌کرد. با مرگ استالین و قدرت‌یافتن نیکیتا خروشچف در شوروی، امیدهایی برای برقراری روابط زنده شده بودند؛ اما با ممنوعیت هرگونه فعالیت حزب کمونیست در آلمان غربی، شرایط پیچیده به نظر می‌رسید. یکی از موضوعات بسیار بغرنج، مسئله اسیران جنگی آلمانی در اتحاد جماهیر شوروی بود که تعداد آنها در آلمان غربی تا یک میلیون نفر تخمین زده می‌شد؛ اما بررسی‌های بعدی نشان می‌داد که از زمان پایان جنگ جهانی دوم تا سال 1951، بیش از یک‌میلیون‌و 900 هزار اسیر جنگی از شوروی آزاد و به آلمان شرقی انتقال داده شده بودند. همچنین اکثر نیروهای رده‌بالای نظامی ارتش آلمان نازی در دادگاه‌هایی نسبتا سریع محاکمه و آنانی که جنایات‌شان واضح بود، اعدام شده بودند. در نهایت حدود 10 تا 15 هزار نفر از اسرا در اردوگاه‌های کار اجباری گرفتار شده و از سرنوشت و آینده خود بی‌خبر بودند و امید به بازگشت آنها هر روز کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شد. برای حکومت شوروی، این سربازان، جنایتکاران جنگی دوران هیتلر بودند و در آلمان شرقی (جمهوری دموکراتیک آلمان) کمتر کسی علاقه‌ای به پیگیری سرنوشت آنها از خود نشان می‌داد. در رسانه‌های آلمان شرقی این اسرای جنگی، جنایتکارانی فاشیست بودند که در زمان جنگ جهانی دوم دست به شنیع‌ترین جنایات، تجاوزها و آدم‌کشی‌ها زده بودند و هرگز تصویری جز این از آنان ارائه داده نمی‌شد.

هاینر مولر، چهره برجسته تئاتر و روشنفکری آلمان درباره تجربه آلمان شرقی به‌عنوان کشوری سوسیالیست در مصاحبه‌ای می‌گوید: «اعتبار سوسیالیسم در آلمان شرقی ناشی از مبارزه پارتیزان‌ها و مبارزان کشته‌شده ضدفاشیست بود. این جنازه مبارزان ضدفاشیست بود که به حزب کمونیست نیرو و اعتبار تشکیل یک حکومت جدید را داد». مولر به نکته مهمی اشاره می‌کند، بنیان وجودی جمهوری دموکراتیک آلمان بر مبنای مبارزه با فاشیسم شکل گرفته بود و این موجب مرزگذاری بسیار مشخص بین زیبایی‌شناسی رسانه‌ای آلمان شرقی با زیبایی‌شناسی دوران نازیسم می‌شد؛ هرچند هر دو سیستم از ساختار پروپاگاندا استفاده می‌کردند. معدود تصاویر باقی‌مانده از این سربازان، فیلم‌هایی هستند که آنها را در دخمه‌ها، اتاق‌های بدون پنجره و اردوگاه‌های کار نشان می‌دهد. حزب کمونیست شوروی تلاشی برای نمایش بهتری از آنان ندارد؛ بلکه خیلی واضح نشان می‌دهد سرنوشت جنایتکاران، اردوگاه‌های کار اجباری خواهد بود. در بررسی آرشیوی از رسانه‌های آلمان شرقی متوجه می‌شویم که تصاویر این اسرای جنگی به‌ندرت بازتاب می‌یابند و جامعه مجبور است با نوعی بی‌اعتنایی عاطفی به سرنوشت حدود 10 هزار اسیر جنگی باقی‌مانده بنگرد. ذکر این نکته ضروری است که برخلاف آلمان غربی، در آلمان شرقی، نه‌تنها اکثریت اعضای حزب نازی آلمان به‌کلی پاک‌سازی شده و در بسیاری از موارد دادگاهی و محکوم شدند؛ بلکه تصویر آلمان هیتلری بارها به‌عنوان نیروی فاشیستی شکست‌خورده از طرف ارتش سرخ تصویر می‌شد و نظامیان آلمانی حزب نازی در فیلم‌ها، پوسترها و نمایش‌ها به شکل جنایتکارانی شکست‌خورده نمایش داده می‌شدند. در آلمان شرقی مرزگذاری بسیار مشخصی بین آلمان گذشته (ناسیونال سوسیالیسم) و اکنونِ سوسیالیستی آلمان در حوزه رسانه‌ای/ دیداری انجام می‌شد. تأکید بر مبارزه با گذشته آلمان هیتلری یکی از وجوه مهم سیستم رسانه‌ای در جمهوری دموکراتیک آلمان (شرقی) بود؛ اما در جمهوری فدرال آلمان هرگز مرز مشخصی در ساختار بازنمایی رسانه‌ای میان گذشته و اکنون اتفاق نیفتاد. نه‌تنها در حوزه‌های سیاسی و قضائی پاک‌سازی دقیقی انجام نشد؛ بلکه در حوزه‌های زیبایی‌شناسی و بازنمایی رسانه‌ای نیز نوعی امتداد دوران هیتلری را می‌توان دید. بررسی پوسترهای تبلیغاتی انتخابات سال‌های 49 و 53 میلادی به‌خوبی نشان می‌دهد که حزب دموکرات مسیحی و دولت محافظه‌کار کنراد آدناور آگاهانه از جنگ و یادآوری آن گذشته آلمان در جهات مختلف سیاسی استفاده می‌کرد‌‌ه‌اند. در آلمان غربی، مرزگذاری با کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی، مهم‌تر قلمداد می‌شد. برای مثال در یکی از پوسترهای تبلیغاتی سال 49 (تصویر نخست)، خانه‌هایی یکسان، در نظمی نظامی‌وار کنار همدیگر قرار گرفته‌اند. در پس‌زمینه تصویر، تاریخ 1945 (پایان جنگ جهانی دوم) دیده می‌شود که ارجاع مشخصی به جنگ دارد، هم‌زمان فیگور مردی جادوگر/ شعبده‌باز دیده می‌شود که بالای سرش در پس‌زمینه سرخ با حروف سربی نوشته شده «ما نمی‌توانیم جادو کنیم» که در پیوند با پیش‌زمینه تصویر و جمله «اما می‌توانیم کار کنیم» قرار می‌گیرد. کارکردن و بالیدن به آن، یکی از میراث دوران نازیسم است. حزب نازی آلمان در اوایل دهه 30 میلادی برای جذب‌کردن نیروهای طبقه کارگر که به‌ صورت سنتی سرخ و طرفدار کمونیسم بودند، فرهنگ «کار‌کردن» آلمانی‌ها را جا انداخت. در واقع در گفتمان نیروهای نازی، کار‌کردن ارزشی ملی (آلمانی) داشت و فاقد اهمیت طبقاتی بود. در این گفتمان، آلمانی‌ها بالذات انسان‌هایی کاری هستند که آنها را در برابر خارجی‌های تنبل، یهودی‌های آب‌ زیرکاه و کمونیست‌های دروغ‌گو/ شعبده‌باز قرار می‌دهد. در همین گفتمان فاشیستی دوران هیتلر، کمونیست‌ها به شکل افرادی خشن تصویر می‌شدند که قصد نابودی آلمانی‌ها (نگاه غیرطبقاتی به مفهوم ملت) را دارند (تصویر دوم) و یهودیان نماد افراد سیّاس و پلیدی هستند که با حیله و جادوگری ثروت آلمانی‌ها را می‌دزدند. هر دو این دو گروه، در برابر مردان کاری آلمانی قرار می‌گرفتند. فیگوری که در این تصویر، با رنگ سرخ خود قرار است یادآور حزب سوسیالیست دموکرات یا کمونیست باشد، به شکل عجیبی غیرآلمانی و به شکل واضحی شبیه به یک یهودی تصویر شده است. این فرد با لباس جادوگران، بینی کشیده عقابی (نماد یهودیان در پروپاگانداهای ضد یهودی)، ریش تنک بزی (یهودیان) و یک چوب جادو، کاملا یادآور پروپاگانداهای هیتلری علیه کمونیست‌ها/ یهودیان است. ایده مرکزی «کار‌کردن» نیز در این پوستر به شکلی صلب و مطلق خودش را در برابر «جادوی کمونیسم» تصویر می‌کند.

در پوستر دیگری (تصویر سوم) زن و کودکی آلمانی را می‌بینیم که دستی سرخ (کمونیسم) از پشت قصد تجاوز به آنان را دارد، زبان بیان‌گرایانه این پوستر بیش از هر چیز یادآور زیبایی‌شناسی دوران فاشیسم هیتلری است؛ هرچند فونت‌های معروف گوتیک عوض شده‌اند؛ اما تصویر شوروی در قامت مرگ با پنجه‌های خون‌آلود که قصد جان زن و کودکی آلمانی را دارد، ما را سریعا به یاد پوسترهای تبلیغاتی هیتلر در سال 32 می‌اندازند. در یکی از این تصاویر، زن و بچه‌ای را می‌بینیم در کنار مردانی که به روبه‌رو خیره‌اند، در پایین تصویر نوشته شده «آخرین امید ما: هیتلر»، در پوستر تبلیغاتی آدناور، دو تغییر اتفاق افتاده: نخست اینکه در نوشته جای هیتلر با حزب دموکرات مسیحی عوض شده؛ اما مهم‌تر، حذف‌شدن مردان از تصویر است. مردان پوستر تبلیغاتی هیتلر در سال‌های بعد، از شهروندان به «سربازان» پیشوا تبدیل شده بودند و در سال 53، این سربازان در شوروی اسیر بودند. در غیاب «سربازان» یا ارتش (فراموش نکنید که آلمان غربی تا سال 55 فاقد ارتش ملی بود)، «زنان و کودکان‌شان» حضوری برجسته‌تر و مستمر در تبلیغات آلمان غربی یافتند. با این امر دولت آدناور هم‌زمان تصویری دیوصفت از دشمن یا همان شوروی می‌ساخت و مهم‌تر از آن، به‌ صورت غیرمستقیم به یک فقدان یا نبود اشاره می‌کرد: نبود ارتش یا سربازان. در نتیجه موضوع بازگرداندن اسرای جنگی از شوروی، به یکی از موضوعات مورد علاقه دولت و حزب محافظه‌کار دموکرات مسیحی تبدیل شد. آدناور به‌خوبی متوجه اهمیت نمادین و احساسی بحث اسرای جنگی، برای توجیه سیاست تکیه مطلق به غرب و کمونیست‌ستیزی هیستریک خود شده بود.

در کریسمس سال 1954، کنراد آدناور به اردوگاه بزرگ پناهندگان در فریدلاند رفت و در آنجا برای پناهندگانی که از آلمان شرقی و شوروی به آلمان غربی فرار کرده بودند، سخنرانی غرایی کرد، او قول داد که به‌زودی همه اسرای جنگی را به کشور بازگرداند. سخنان آدناور در برنامه خبری «دویچه وخن شو» (نمایش هفتگی آلمان) به شکل گسترده‌ای پوشش داده شد. آدناور اسرای جنگی را «فرزندان» کشور خواند که به‌زودی به سرزمین پدری بازخواهند گشت. با این حال چه برنامه‌های خبری تلویزیون و چه روزنامه‌ها از نمایش تصاویر سربازان خودداری می‌کردند. تصاویر کودکان و زنانِ اسرا جایگزین تصویر خودشان است، اگر هم عکس یا تصویری از آنها منتشر می‌شود، تصویر (اکثرا طراحی و نه عکس) اسرایی است با لباس زندان و نه سرباز رسمی ارتش هیتلری که به‌عنوان ارتشی جنایتکار در دادگاه‌های بین‌المللی محکوم شده بود.

یک سال پس از سخنرانی آدناور در فریدلاند و با عضویت آلمان غربی در ناتو، تلویزیون در برنامه‌ای متفاوت، تصویر جدیدی از سربازان ارتش جمهوری فدرال آلمان را نشان می‌دهد. سربازان ارتش جدید، معروف به ارتش شهروندان باید تفاوت معناداری را با ارتش هیتلری به نمایش بگذارند. تلاش برای نادیده‌انگاشتن سابقه نازیسم در میان نظامیان ارتش جدید، در زبان رسانه‌های آلمان غربی مشهود است. سربازان جدید که بخش بزرگی از آنها هنوز دارای گرایش‌های شدید ملی‌گرایانه و فاشیستی بودند، از طریق زیبایی‌شناسی رسانه‌ای آمریکایی به تصویر کشیده می‌شوند تا مرز مشخصی با زیبایی‌شناسی دوران هیتلری داشته باشند. از میانه دهه 50 میلادی، تلاشی برای مرزگذاری زیبایی‌شناسانه با گذشته آلمان هیتلری در رسانه‌های آلمان غربی راه می‌افتد. برای مثال سربازان ارتش جدید مانند برنامه‌های معروف مد و لباس، به روی یک سن می‌آیند، کلاه‌ها، یونیفرم‌ها و جلیقه‌های جدیدشان را جلوی چشم دوربین‌ها نمایش می‌دهند و سپس از صحنه خارج می‌شوند. این برنامه بیش از هر چیز اهمیت بازنمایی رسانه‌ای و نقش زیبایی‌شناسی در آن را به ما نشان می‌دهد. استفاده از زیبایی‌شناسی مصرف‌گرایانه آمریکایی به دولت آدناور کمک می‌کند تا تصویری بسیار مدرن و جدید از ارتشی ارائه دهد که بدنه‌اش همچنان فاشیست است. برخلاف زیبایی‌شناسی کهنه و نزدیک به فاشیسم هیتلری که برای تصویر‌کردن خطر کمونیسم در پوسترهای تبلیغاتی استفاده می‌شد، زیبایی‌شناسی وارداتی از آمریکا (مصرف‌گرایی) حوزه‌های بیشتری را  در بر می‌گیرد و از میانه دهه 50، این زیبایی‌شناسی سرخوشانه مصرف‌گرایانه که مبتنی بر استفاده از رنگ‌های شاد، حضور عناصر مصرفی مدرن مثل یخچال و تلویزیون، حذف نوشته و تأکید بر تصویر و استفاده از زیبایی زنان برای جذب مخاطب است، وارد عرصه سیاسی می‌شود و بازنمایی ارتش جدید از این طریق انجام می‌شود و این یک موقعیت پارادوکسیکال را پدید می‌آورد؛ چراکه در روایت رسانه‌های آلمان غربی در بحث اسرای جنگی، چیز مهمی پنهان می‌شود و آن خود سربازان/ اسرای جنگی هستند. موقعیت پارادوکسیکال سرباز ارتش یا پلیس هیتلری (گشتاپو، اس‌اس یا پلیس مخفی) و اسیر بی‌گناه، موجب دست‌کاری بازنمایی می‌شود. استوارت هال در کتاب «بازنمایی» تأکید می‌کند که گفتمان قدرت در شکل‌گیری یا دست‌کاری اشکال و حتی زیبایی‌شناسی مبتنی بر بازنمایی مهم‌ترین تأثیر را دارد. در نتیجه دوگانه اسیر/ سرباز در این بازنمایی به‌کلی دچار نوعی اعوجاج یا کوژی می‌شود. به این معنا که تصویر سرباز جدید، جایگزین سرباز ارتش هیتلری می‌شود (با اینکه سرباز ارتش جدید هنوز گرایش فاشیستی دارد) و تصویر اسیر جنگی حذف می‌شود (چون یادآور جنایات دوران نازیسم است) تا حزب دموکرات مسیحی با استفاده از تصاویر زنان گریان و مادرانی نگران، احساسات جمعی را علیه نیروی شر جدید «کمونیسم» برانگیزد. برخلاف تصور، کشورهای غربی در دوران جنگ سرد از همه فرم‌های مبتنی بر روایتی یک‌طرفه و مبتنی بر پروپاگاندا استفاده می‌کردند و همان‌طورکه دیدیم، ابایی هم از به کار بردن تکنیک‌ها و فرم‌های بیان‌گرای پروپاگاندای حزب نازی نداشتند.