درنگی در زندگی میرزا تقیخان امیرکبیر
از امیرکبیر تا انقلاب مشروطه
«هرکس از این ملت بعد از قرنی فلاکت و بدبختی جامعه قد مردانگی برای اصلاحات عَلَم کرد، روس و انگلیس به انواع دسایس و نیرنگ موفقیت او را شکسته و هر نقشه که برای اصلاحات طرح شد، روس و انگلیس با دوده سیاه جهالت و لجاج عناصر سهلالقبول صفحه کتاب اصلاح او را سیاه کردند.
میرحسن ولوی- پژوهشگر تاریخ: «هرکس از این ملت بعد از قرنی فلاکت و بدبختی جامعه قد مردانگی برای اصلاحات عَلَم کرد، روس و انگلیس به انواع دسایس و نیرنگ موفقیت او را شکسته و هر نقشه که برای اصلاحات طرح شد، روس و انگلیس با دوده سیاه جهالت و لجاج عناصر سهلالقبول صفحه کتاب اصلاح او را سیاه کردند. همان روزی که فرانسه و آلمان از نردبان افکار عالیه شاخصین و قائدین لایق خود به عرش ارتقا بالا میرفتند و ایران هم یک نردبان محکم و متینی مثل عزم آهنین و فکر رزین میرزا تقیخان امیر کبیر برای خود فراهم کرد و میرفت که به قصر سیادت و عزت بالا برود، روس و انگلیس با دست جهال و عوام و عناوین تکفیر و تفسیق آن سلّم محکم را از زیر پای ملت کشیدند و به حضیض تدنی سرنگونش کردند. باز هر وقت یک قویالاراده نیرومندی از پس پرده و اندرون توده ملت بیرون آمد و خواست ملت را از نکبت و فلاکت نجات بدهد، روس و انگلیس با همان دستهای ذلتساز گریبان او را گرفته و از سریر موفقیت سرازیرش کردند1».
میرزا تقیخان امیرکبیر
وزارت از ۱۲65- ۱۲۶۸ قمری / 1227 – 1230 خورشیدی / 1848 – 1851 میلادی
در سپهر تاریخی هر ملتی گذشته از نخبهها و شخصیتهای ادبی، هنری و فرهنگی، عناصر سیاسی برجسته و اثرگذاری وجود دارند که عملا در بسیاری از زمینههای اجتماعی آن ملت نقشی بارز و تعیینکننده داشته و بهروشنی میتوان آثار و رد ماندگار عملکرد آنان را پی گرفت و مشاهده کرد. در تاریخ نوین ایران نیز که از دو قرن پیش با تجددخواهی آغاز شد، میتوان اثرات مهم و محوری اصلاحات میرزا تقیخان امیرکبیر را در ابعاد گوناگون بعینه مشاهده کرد. او در دورانی سکاندار کشتی پرتلاطم ایران شد که بسیاری تهدیدها، هست و نیست کشور را در میان گرفته و همهچیز را به نابودی میکشاند. او در فرصت کوتاه صدارتش که به 40 ماه نرسید، توانست نهتنها بسیاری از مشکلات کشور را مهار کند؛ بلکه با حرکتها و تصمیمات فرهنگی جهتدار فضای فکری کشور را عملا به سمتوسوی انقلاب مشروطیت سوق دهد.
مبارزات امیرکبیر در چند جبهه با مخالفان منافع کشور
امیرکبیر شخصیتی فسادناپذیر داشت و هنگامی که سکان کشتی بیسروسامان جامعه ایلاتی ایران را پس از محمدشاه و صدراعظم او یعنی میرزا آقاسی به دست گرفت، باید در چندین جهت به مبارزه برمیخاست تا ضمن مهار رشوهگیران و فاسدان دولتی و غیردولتی، گامهایی در باروری فرهنگی و اجتماعی ایرانیان بردارد. او همزمان دستکم در سه جبهه مشخص درگیر بود:
- جبهه نخست، مبارزه با دولتمردان و دیوانیان کهنهکار دستگاه دولتی بود که طی سالهای دراز از زمان فتحعلیشاه قاجار به تنپروری و زدوبندهای سیاسی و اقتصادی خو گرفته بودند. سرنوشت ایران و ملت ایران برای آنها اهمیتی نداشت. تبلور این قبیل آدمیان را میتوان در چهره «آقاخان نوری»ها مشاهده کرد.
- جبهه بعدی درباریان و شاهزادگان و ساکنان حرمسرای شاه بودند که جز عیاشی و بطالت و هرزگی کاری از پیش نمیبردند و طبعا هرگونه تغییرات در محدوده امن خود را نوعی جنگ تلقی میکردند. نماد این قبیل افراد را میتوان در چهره مهدعلیا (مادر ناصرالدین شاه) یافت که در دشمنی با امیر از هیچ توطئه و حسادت و بدگویی دریغ نکرد.
- و جبهه سوم پیشروی امیر، خودفروختگان و عوامل و وابستگان سه قدرت بزرگ در همسایگی ایران بودند؛ یعنی روسیه، انگلیس و عثمانی که دراینمیان بهویژه بازیگران سیاست روس و انگلیس در ضدیت با منافع ملی ایران بسیار کوشا بودند.
امیرکبیر در مسیر اصلاحات خود توانست در سایه سیاست موازنه منفی در برابر روسها و انگلیسیها، امور نظامی و امنیتی کشور را سامان بخشد و در کنار آن امور قضائی کشور را از دست سوءاستفادهکنندگان و رشوهبگیران پاک کند، اصلاحات اقتصادی را آغاز کند، انتشار روزنامه دولتی به نام وقایع اتفاقیه2 را راهاندازی کند، امور بهداشتی را رونق بخشد، اصلاحات مالی را بهطور جدی دنبال کند، بساط بستنشینی را برچیند، شورای مترجمان را برای ترجمه آثار مهم پایهگذاری کند و بسیاری کارهای دیگر؛ اما شاید بتوان مهمترین کاری را که امیرکبیر انجام داد، پایهریزی مجموعه آموزشی دارالفنون (پلیتکنیک) دانست که درواقع نخستین مدرسه مدرن ایرانی بود. شوربختانه در روزهایی که دارالفنون گشایش مییافت، امیر در قید حیات نبود3.
نگاهی به زندگی امیرکبیر - محمدتقی فراهانی در سال ۱۱۸5 خورشیدی در هزاوه اراک زاده شد. پدرش، کربلایی قربان، در خانه «میرزا عیسی قائممقام اول» به آشپزی اشتغال داشت و چون شرایط برای این کودک فراهم شد، در دستگاه میرزا عیسی قائممقام آموزش دید و پرورش یافت. او در ابتدای کار منشی میرزا عیسی شد و چون او درگذشت، به خدمت قائممقام فراهانی درآمد و به شغل کتابت مشغول شد. قائممقام فراهانی او را به همراه خسرو میرزا به روسیه فرستاد و چون از روسیه بازگشت، به لقب «مستوفی نظام» ملقب شد. همچنین در سال 1253 قمری به دستور محمدشاه با ناصرالدین میرزا به تفلیس رفت و بعدها رتبه سرتیپی یافت.
«... در سنه 1253 به امر محمدشاه با ناصرالدین میرزا به تفلیس رفت که نیکلا بدان صوب آمده بود. محمدخان امیرنظام و حاجی ملامحمود نظامالعلما همراهان ولیعهد بودهاند. امپراتور از محمدخان احوال میرزا تقیخان را میپرسد، عرض میکند سابق مستوفی نظام بود، اینک وزیر نظام است و همان است که هنگام سفارت خسرو میرزا به حضور امپراتور مشرف شده است. میفرمایند شکر خدا را که دیگرباره رفیق خود را ملاقات کردم و در بخش تحف برای او انفیهدان طلای مرصعی میفرستند...4».
میرزا تقیخان پس از طی مراحل رشد و نشاندادن لیاقت به مقام صدارت رسید و از ناصرالدین شاه لقب «امیرکبیر» یافت و بر امور کشور مسلط شد؛ اما دشمنیها و دسیسههای عدهای از درباریان که جایگاه سیاسی و اقتصادی خود را با وجود امیرکبیر از دست داده بودند، به کار افتاد. از برجستهترین و بانفوذترین افرادی که در ضدیت با امیرکبیر بیوقفه در تلاش بودند، میتوان از سه نفر یاد کرد: مهدعلیا، میرزا آقاخان نوری و حاجبالدوله (علیخان مقدم مراغهای). بااینحال ناصرالدین شاه عمده وقت خود را صرف خوشگذرانی، قمار و دیگر سرگرمیهایی میکرد که با روش کاری امیرکبیر در تضادی روشن بود. امیرکبیر در نامههایی که مرتبا به شاه مینوشت، گاهی او را سرزنش میکرد و از اینکه کارهای کشور را سست و معلق میگذارد، انتقاد میکرد. نمونهای از نامههای امیر به ناصرالدین شاه گویای مطلب است:
«هو، قربان خاک پای همایون مبارکت شوم. دستخط همایون زیارت شد. اولا استفسار حال این غلام را کرده بودند، بد نیست. در باب سان سواره نانکلی، مقرر فرموده بودند که در میدان نمیشود بیرون بروید. اگر «آجودان باشی» عرض کرده یا خود اختیار فرمودهاند، امر با قبله عالم است؛ و لکن به این طفرهها و امروز و فرداکردن و از کار گریختن در ایران، به این هرزگی، حُکما نمیتوان سلطنت کرد. گیرم من ناخوش، یا مردم؛ فدای خاک پای همایون، شما باید سلطنت بکنید یا نه؟ اگر شما باید سلطنت بکنید، بسمالله، چرا طفره میزنید؟ ... هر روز از حال شهر چرا خبردار نمیشوید که چه واقع میشود5...».
برخلاف ناصرالدین شاه امیرکبیر شخصیتی جدی داشت، سخنش کوتاه و نوشتههایش محکم بود که به خطی زیبا نگارش میکرد. او دلقکها و هرزهها را از دربار راند و تمام دقتش را بر امور اقتصادی، اجتماعی و نظامی کشور متمرکز کرد و حتی بر میزان و نحوه هزینههای دربار نظارتی جدی به عمل آورد. روش او با طبع و عادت درباریان قاجار سازگاری نداشت؛ ازاینرو آنها در تلاش بودند با ایجاد آشوب و انواع گرفتاریها امور کشور را دچار مشکلات هرروزه کنند.
امیرکبیر در میان سپاهیان و سربازان از محبوبیت زیادی برخوردار بود و این نیز از مشکلاتی شد که شاه جوان را نگران و مشوش کرد. از این رو رفتهرفته نظر شاه نسبت به امیرکبیر عوض شد و او را مورد بیمهری قرار داد؛ به طوری که در گامهای بعدی امیر از همه مقامها و مسئولیتها کنار نهاده شد.
«...روز 18 محرم 1268 شاه او را از صدارت عزل کرده بامارت نظام قرار داد امیر از گناه خود پرسید میرزا آقا خان نوری از گناهان او شمهای برشمرد خدمت شاه رسید خدمات خود را عرض کرد البته امری ننمود بقول مخبرالسلطنه میرزا آقا خان نوکر دیگری بود و صدارت او را میخواستند و از امیر اندیشناک بودند و بحکومت کاشانش فرستادند جلیل خان جلیلوند با صد سوار او را در فین کاشان فرود آورد. عزتالدوله همسر امیرکبیر که خواهر شاه باشد با او رفته و مراقب حال وی بود همه اینها اثری در بقای او نکرد. نقل است که هنگامی در مقام تربیت شاه بود و درشتی میکرد. شاید سیلئی نیز بر وی زده روز ششم صفر 1268 روز میلاد شاه، آقا خان نوری خلعت پوشید و قتل امیر را شرط خدمت خود قرار داد»6.
ناصرالدین شاه طی حکمی امیرکبیر را به کاشان فرستاد، ظاهر امر چنان نشان میداد که ناصرالدین شاه، امیرکبیر را والی کاشان کرده است و از این رو خانواده امیر نیز با وی به کاشان رفتند. اما واقع امر چنان بود که امیر از همه امور برکنار و حکم صادره نوعی تبعید شمرده میشد. مدت وزارت امیرکبیر سه سال و دو ماه بود.7
به هر روی دشمنان امیر به این بسنده نکردند و با تبانی دستور قتل امیر را از ناصرالدین شاه، در حالی که مست بود به دست آوردند. فرمان قتل امیر بهسرعت توسط حاج علی خان مقدم مراغهای (حاجبالدوله) به کاشان فرستاده شد تا بیدرنگ امیر را راحت کنند. شاه یکماهونیم پیش از این رویدادها، ارادت و علاقه خود را به امیر چنین بیان داشته بود:
«جناب امیر نظام - به خدا قسم امروز خیلی شرمنده شده بودم که شما را ببینم باید من چه کنم. به خدا ای کاش هرگز پادشاه نبودم و قدرت نداشتم که چنین کاری بکنم. به خدا قسم حالا که مشغول نوشتن این کاغذ هستم گریه میکنم. به خدا قلب من آرزوی شما را میکند، اگر باور میکنید و بیانصاف نیستید، من شما را دوست میدارم...»8.
دستخط گرفتهشده از شاه برای کشتن امیرکبیر بسیار کوتاه بود زیرا شاه در حال مستی نمیتوانست متنی طولانیتر صادر کند:
«پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار؛ مأمور است به فین کاشان رفته و میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید»9.
مأمورین به محض ورود به باغ فین کاشان دریافتند که امیر در حمام است پس وارد آنجا شدند و بدون آنکه کسی آگاه شود رگهای دست امیر را بریدند و او را به قتل رساندند. این واقعه در روز جمعه 17ربیعالاول سال 1268 قمری برابر با 20 دی 1230 خورشیدی (10ژانویه 1852میلادی) رخ داد10.
«...میرزا علیخان فراشباشی مأمور قتل امیرکبیر شد. شب شنبه 18 ربیعالاول در گرمابه او را بگشودن رگهای دستش کشتند. امیر سه سال و دو ماه و سه روز صدارت کرد و امارت لشکر را نیز داشت و غلامحسین خان صاحب اختیار میگوید: که ناصرالدین شاه گفت: بقتل امیر راضی نبودم آقا خان تدلیس کرد و دستخط از من گرفت نامه دیگری فرستادم که میرزا علی خان نرود گفت رفته است و بهانه آورد...»11.
سر پرسی سایکس که در مقطعی نماینده انگلیس در ایران بود12 و بعدها درباره تاریخ ایران کتابی نوشت، در آسیبی که کشور ایران از فقدان امیرکبیر متحمل شد، چنین نوشته است:
«واقعا قتل امیر نظام برای ایران یک مصیبتی بود، زیرا که آن جلوی ترقی و پیشرفتهایی که بزحمت و با رنج و محنت به آن نائل شده بود گرفت و همانطور که در آتیه نزدیکی معلوم میشود این عمل اثرات شومی در روابط و مناسبات خارجی دولت ایران داشت»13.
پینوشتها:
1- روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج9، ص 6928.
2- نخستین روزنامه ایران به نام «کاغذ اخبار» توسط میرزا صالح شیرازی که از دانشآموختگان ایرانی در اروپا بود در 25 محرم سال 1253 قمری در تهران منتشر شد. این روزنامه که در واقع ماهنامه بود، بعدها توسط میرزا آقاسی برچیده شد. «روزنامه دارالخلافه تهران» که بعدها وقایع اتفاقیه نامیده شد، دومین نشریه ایرانی بود که نخستین شماره آن در پنجم ربیعالثانی سال ۱۲۶۷ قمری برابر با ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی در تهران منتشر شد. این نشریه هفتگی که به اراده امیرکبیر در جهت اصلاحات چاپ میشد، هرگز در تجلیل از شخصِ امیر مطلبی منتشر نکرد. نک. امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص42 و ص164.
3- اندیشه بنیانگذاری مدرسه دارالفنون (پلیتکنیک) درخصوص تربیت دانشجویان مهندسی، پزشکی و نظامی برای ایران توسط امیرکبیر آغاز شد و معلمان دروس از اتریش، ایتالیا و فرانسه استخدام شدند. دارالفنون ایران سه سال پیش از دارالفنون ژاپن و حدودا 20 سال بعد از دارالفنون دولت عثمانی پایهگذاری شد. برای آگاهی بیشتر در این باره نک. مدرسه دارالفنون، اقبال یغمایی، مجله یغما سال بیستودوم تیر ۱۳۴۸ شماره ۴ (پیاپی ۲۵۰).
4- خاطرات و خطرات، ص 56.
5- نامههای امیرکبیر، تصحیح و تدوین سید علی آلداود، ص111.
6- تاریخ نگارستان، ص 480.
7- امیرکبیر متولد 1222 قمری بود که از 22 ذیقعده 1264 تا 20 محرم 1268 قمری بر مسند صدرات بود. نک. امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص22.
8- امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص696.
9- امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص725 و نیز نک. تاریخ نگارستان، ص 480.
10- جسد امیر روز بعد با عجله در گورستان پشت مشهد کاشان دفن شد و پس از چند ماه عزتالدوله (همسر امیر) جسد را به کربلا فرستاد تا در آنجا دفن گردد. کنت دوگوبینو (سفیر فرانسه در ایران)، نقل کرده است که «عزتالدوله که با خاطری سرگشته از کاشان بازگشت، در نخستین دیدارش با شاه «هرچه فحش بود به او داد». نک. امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، ص733 و ص 738.
11- تاریخ نگارستان، ص 480.
12- سِر پِرسی مولزورث سایکس (Sir Percy Molesworth Sykes) (۱۸۶۷ –۱۹۴۵م.) به زبان فارسی مسلط بود. وی درعینحال جغرافیدان و نویسنده چندین کتاب و از جمله تاریخ ایران در 2 جلد بود. نک. تاریخ ایران، سر پرسی سایکس، ترجمه محمدتقی فخر داعیگیلانی، انتشارات افسون، تهران 1380.
13- تاریخ ایران، سر پرسی سایکس، ج2، ص1158.