|

آیا افراد متوسط جامعه شایستگی انتخاب شخصی را دارند که برای جامعه تصمیم بگیرد؟

افق‌بینی لیپمن

بازگشت احتمالی دونالد ترامپ نزدیک است. انتخاب ترامپ از یک نگاه مشارکت دموکراتیک مردمی خواهد بود که در گذشته امکان بیان نظر نداشته‌اند و از نگاهی دیگر، یحتمل انتخابی آخر زمانی برای کل تمدن بشر است. این واقعیت دنیای سیاسی ما س‍ؤالی قدیمی را پیش می‌کشد: آیا افراد متوسط جامعه شایستگی انتخاب شخصی را دارند که برای جامعه تصمیم بگیرد؟

افق‌بینی لیپمن

مسیح بهار

 

بازگشت احتمالی دونالد ترامپ نزدیک است. انتخاب ترامپ از یک نگاه مشارکت دموکراتیک مردمی خواهد بود که در گذشته امکان بیان نظر نداشته‌اند و از نگاهی دیگر، یحتمل انتخابی آخر زمانی برای کل تمدن بشر است. این واقعیت دنیای سیاسی ما س‍ؤالی قدیمی را پیش می‌کشد: آیا افراد متوسط جامعه شایستگی انتخاب شخصی را دارند که برای جامعه تصمیم بگیرد؟ سؤالی که در «جمهور» افلاطون طرح شده است. در قرن گذشته که به «قرن دموکراسی» نیز شناخته می‌شود، متفکرین مهمی به این پرسش پرداخته‌اند. دو نفر از مهم‌ترین آن‌ها، خوزه اورتگا ای گاست اسپانیایی و والتر لیپمن آمریکایی‌اند. والتر لیپمن، روزنامه‌نگار و متفکر آمریکایی از چهره‌های برجسته لیبرالیسم قرن بیستم به شمار می‌رود که برخلاف ای گاست، در کشور ما کمتر شناخته‌شده است. بسیاری از مفاهیم مهم امروز سیاست و رسانه از نوشته‌های او متولد شده‌اند. مفاهیمی مانند «نئولیبرالیسم»، «تولید رضایت»، «دیدگاه عمومی» و حتی «قالب‌های شناختی» یا stereotypes. همچنین می‌توان لیپمن را شارح مفهوم «جنگ سرد» در آمریکا دانست.

والتر لیپمن در سال 1889 در نیویورک متولد شد. برای تحصیل عالی به هاروارد رفت و تحت تأثیر ویلیام جیمز روان‌شناس-فیلسوف رفتارگرا قرار گرفت. او که از منظر اندیشه سیاسی لیبرال تلقی می‌شود، در جوانی تمایلات رادیکال سوسیالیستی داشت و در حلقه‌های روشنفکری گرینویچ نیویورک شرکتی فعال داشت. او در اواخر جنگ جهانی اول، به ارتش آمریکا پیوست و سروان بخش اطلاعات ارتش آمریکا شد. سپس مشاور وودرو ویلسون شد. لیپمن بعد از جنگ جهانی اول، همراه با چارلز مِرز که بعدها سردبیر «نیویورک‌تایمز» شد تصمیم گرفتند چگونگی پوشش خبری انقلاب روسیه توسط «نیویورک‌تایمز» را در مطالعه‌ای به‌عنوان «آزمون اخبار» بررسی کنند. آنها به نتیجه رسیدند این پوشش خبری اطلاع‌رسانی نادرست و به‌شدت نادقیق است. لیپمن از نزدیک دید که دولت چگونه با تنظیم اطلاع‌رسانی اذهان عمومی را هدایت می‌کند. در آن زمان مسئله لیپمن اطلاع‌رسانی به مردم بود. این مسئله هم‌زمان با متمم 19 قانون اساسی و اصلاحات قانونی در اروپا بود که به زنان حق رأی داد.

لیپمن در فرهنگ سیاسی

والتر لیپمن مفهوم «جنگ سرد» را در کتابی با همین عنوان در آمریکا معرفی کرد. مفهوم «نئولیبرال» نیز در سال 1938 طی جلسۀ «نشست والتر لیپمن» در پاریس به عرصه سیاست معرفی شد. این نشست جلسۀ شرح و مباحثات پیرامونی کتاب 1937 او، «اصول جامعۀ خوب» بود که فیلسوف فرانسوی لویی روژیه ترتیب داده بود و از شرکت‌کنندگان آن می‌توان به فردریش فون هایک اشاره کرد. این جلسه مقدمۀ ایجاد «انجمن مون پلرن» بود که چندی بعد توسط هایک، میلتون فریدمن، جرج استیگلر، کارل پوپر و دیگران تشکیل شد. لیپمن در طول زندگی‌اش تقریباً با همۀ رئیس‌جمهورهای آمریکا در ارتباط بود. او در ابتدا منتقد New Deal روزولت بود، ولی در ادامه اذعان کرد که در این مورد اشتباه کرده است. او دوستِ لیندن جانسون شد و سر مخالفت با جنگ ویتنام از او دور شد.

لیپمن  در   رسانه

والتر لیپمن در سال 1914 مجله New Republic را بنیان‌گذاری کرد و تا آخر زندگی‌اش در عرصۀ رسانه فعال ماند. لیپمن به خاطر کتاب‌ها و ستون‌هایی که نوشت چندین جایزۀ «پولیتزر» برد. مصاحبۀ طولانی او با نیکیتا خروشچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی اثر جاودانه‌ای در خبرنگاری است.

در سال 1919 آپتون سینکلر، روزنامه‌ها را متهم کرد که در کنترل کاپیتالیسم‌اند و به ابزار آنها بدل شده‌اند. از نظر لیپمن این درست بود، ولی تمام ماجرا نبود. از نظر لیپمن بار زیادی روی دوش مطبوعات گذاشته شده بود. باید به نگاه خوانندگان نیز پرداخته می‌شد؛ یعنی به‌جای اینکه ببینیم روزنامه‌نگاران چه نوشته‌اند، نگاهی بیندازیم به اینکه مردم چگونه می‌خوانند و خوانده‌هایشان را چگونه می‌فهمند. او به نقش مطبوعات مشکوک شد. لیپمن باور داشت که رسالت اخبار این است که به مردم اطلاعات دقیق و درست بدهد که بفهمند چگونه رأی دهند. او در نهایت به این نتیجه رسید که به‌جای تکیه به رأی‌دهندگان باید بیشتر به نظر متخصصین توجه کرد. کتاب مهم او «دیدگاه عمومی» در باب همین مسائل در سال 1922 منتشر شد.

نظر  عمومی - دیدگاه عمومی

والتر لیپمن در کتاب «دیدگاه عمومی» به خطرهای دیدگاه نابخردانه عموم در شکل دادن به سیاست‌های عمومی پرداخت. در این کتاب، او شایستگی فرد متوسط جامعه را برای هدایت جامعه زیر سؤال می‌برد. سپس چرایی این مسئله را تبیین می‌کند. به بیان دیگر، مکانیسم آن را شرح می‌دهد. در نهایت به اهمیت تنظیم «دیدگاه عمومی» توسط نخبگان سیاسی با «تولید رضایت» عمومی می‌پردازد. او بین «نظر عمومی» (public opinion) و «دیدگاه عمومی» 

(PUBLIC OPINION) اختلاف قائل شد. به گفته او، نظر عمومی یعنی «تصویرهایی که همه ما از دنیای بیرون در ذهنمان تصور می‌کنیم، تصویرهایی از امور عمومی». زمانی که تجمیع این تصویرها مبنای عمل مردم می‌شود، به «دیدگاه عمومی» تبدیل می‌شود. این مشخصۀ واقعیت سیاسی دنیای جدید است که به‌جای افراد، گروه‌ها جریان را مشخص می‌کنند. از نظر لیپمن «دیدگاه عمومی» نیرویی نابخردانه است و جامعه را به بیراهه می‌برد.

مشکل بنیادین دموکراسی

از نظر لیپمن اِشکال اساسی دموکراسی این است که در آن هر حرکت یا عمل سیاسی مهم شدیداً به دیدگاه عموم وابسته است. لیپمن معتقد است تئوری دموکراسی این مباحث را جدی نگرفته است. یعنی نظریه دموکراسی صرفاً فرض کرد که مردم دانش کافی از جهان را برای اتخاذ تصمیم‌های بخردانه دارند که این خود به ایده‌های «روشنگری» برمی‌گشت که افراد مردم بازیگرانی مستقل و آگاه‌اند و می‌توانند بر اساس صلاح خویش رفتار کنند. او معتقد بود دیدگاه عمومی نابخردانۀ مردم سیاست‌مداران را به سمت تصمیمات نادرست سوق می‌دهد. لیپمن در کتاب «دیدگاه عمومی» می‌گوید که مشکلی بسیار مهم در تاریخ دموکراسی وجود داشته که اگر حل نشود در دموکراسی‌های آینده مشکلاتی عدیده خواهیم داشت. این مشکلات عمدتاً از اتکای زیاد دموکراسی‌ها به دیدگاه عمومی نشئت می‌گیرند. لیپمن معتقد بود درست است که دیدگاه عمومی به‌عنوان نیروی پیشران عمل سیاسی در جوامع جذاب به نظر می‌رسد، ولی نهایتاً در عمل، مسائل آن‌طورکه بنیان‌گذاران دموکراسی در نظر داشتند پیش نخواهند رفت. لیپمن می‌گوید در زمان بنیان‌گذاری آمریکا وضعیت متفاوت بود. اول اینکه همه حق رأی نداشتند و کسانی که حق رأی داشتند ثروتمندان زمین‌دار بودند که جامعه اطراف و موانعش را می‌شناختند زیرا در زندگی‌شان تأثیر مستقیم می‌گذاشت. ولی با رشد هندسی جوامع، مسائل مورد بحث از تأثیر مستقیم روی زندگی رأی‌دهندگان دور شدند و دیگر موضوعات درمورد اجتماع محلی رأی‌دهندگان نبودند، جایی که بیشتر طول مدت زندگی‌شان در آنجا بودند. او می‌گوید رؤیاپروری است اگر ما فکر کنیم هر شهروند قرن بیستم می‌تواند با خواندن و شنیدن اخبار تصویری منطقی از امور دنیا داشته باشد. افق دموکراسی‌های امروز دیگر محلی نیست بلکه جهانی است.

قالب شناختی، پیرامون  کاذب  و  «دیدگاه عمومی»

لیپمن می‌گوید وقتی ما به مسائل روز جهان نگاه می‌کنیم، با هزاران موضوع شدیداً متنوع و عمیقاً پیچیده و اختصاصی روبه‌رو می‌شویم که فهم و شناختشان سال‌ها تمرکز و ممارست می‌خواهد. او می‌گوید «جهان امروز برای شناخت مستقیم زیادی بزرگ، زیادی پیچیده و زیادی فرّار است. ما برای این‌همه پیچیدگی، این‌همه گوناگونی و این‌همه ترکیب و تغییر مجهز نیستیم. پس ما باید برای درک و عمل در این پیرامون پیچیده یک مدل کوچک‌تر بسازیم تا بتوانیم وضعیت را مدیریت کنیم.» لیپمن این مدل کوچک‌تر را «پیرامون کاذب» نام گذاشت. در جامعه‌شناسی امروز، به این مفهوم با عنوان constructed reality یا «واقعیت ساخته» اشاره می‌شود. لیپمن می‌گوید برای ساختن این پیرامون کاذب کافی است به جهان اطرافمان بنگریم و تعدادی Stereotype یا «قالب شناختی» برای خودمان بسازیم. نه‌فقط قالب‌های شناختی در رابطه با مردمان مختلف و فرهنگ‌ها، بلکه خیلی گسترده‌تر. قالب‌هایی برای محیط‌زیست، بزهکاری و حتی دولت. برای مثال، زمانی که ما باید در باب مهاجرت تصمیم بگیریم به قالب‌های در حافظه‌مان مراجعه می‌کنیم و با استفاده از این قالب‌ها روایتی برای خودمان می‌سازیم که موقعیت و دیدگاه‌های دیگر ما را پایدار نگه دارد. لیپمن می‌گوید در باب یک مسئلۀ سیاسی، آنچه رویکرد جامعه را می‌سازد، تجمیع این قالب‌ها در پیرامون‌های کاذب رأی‌دهندگان است.

حال ما این مجموعۀ محدود قالب‌های شناختی را از کجا می‌آوریم؟ برای لیپمن اگر شما کسی هستید که می‌خواهید یکی از این پیرامون‌های کاذب را برای خود بسازید، یا به بیان دیگر اگر شما فردی هستید که می‌خواهید درباره جهان نظری داشته باشید و یا می‌خواهید نگاهی سیاسی اتخاذ کنید، کاری که باید انجام دهید این است که درباره اتفاقاتی بشنوید و سپس به این اتفاقات واکنش حسی نشان دهید، اتفاقاتی که تجربه نکرده‌اید یا ندید‌ه‌اید، یا زمینه آن را نمی‌دانید و یا اینکه نمی‌دانید حتی وجود داشته‌اند، یا اینکه از شما بسیار دور بوده‌اند. تمام این واکنش‌های حسی بر اساس رویکردهای اخلاقی که در پیرامون‌های کاذب شما به وجود آمده‌اند شکل می‌گیرند. به بیان دیگر، اتفاقات جهان از فیلتر یک‌سری قالب معدود که فرد در ذهنش به وجود آورده است می‌گذرند و در راستای تحکیم و تأیید پیرامون کاذب آن فرد، در پیرامون کاذب او جای می‌گیرند. لیپمن می‌پرسد این اتفاقات جهان که قرار است ما در مقابلشان واکنش حسی نشان دهیم از کجا به ما می‌رسند؟ جواب رسانه است.

اخبار   و   رسانه

ما در جهانی هستیم که محصولات رسانه‌ای بهترین منابع برای ساختن یک پیرامون کاذب‌اند. محصولات رسانه قطعات بسته‌بندی‌شده‌ای از واقعیت‌های جهان‌اند که در مقطع محدود رسانه‌ای خاص معمولاً با عنوان «اخبار» به ما عرضه می‌شوند. لیپمن معتقد بود ما هزینه زیادی برای این بسته‌های واقعیت نمی‌کنیم. او می‌گوید «شما با یک دلار نمی‌توانید یک بغل شکلات بخرید. ولی انتظار دارید واقعیات/ بازنمایی حقیقت گیرتان بیاید.» صرف‌نظر از ملاحظات زبانی، رسانه‌ای و غیره، حالا به مشکلات

 اقتصادی اجتماعی که یک شهروند عادی برای ساختن این پیرامون کاذب دارد فکر کنید. بیشتر مردم بیش از 40 ساعت در هفته کار می‌کنند و خانواده و مشغله‌های متنوع دارند که باید به آن بپردازند. باید تفریح کنند تا فرسوده نشوند. چقدر زمان لازم است؟

پارادوکس دسترسی به اطلاعات

لیپمن محدودیت دسترسی به اطلاعات را یکی از عوامل نابخردی دیدگاه عمومی معرفی می‌کند. یعنی این فرض که دسترسی بهتر به اطلاعات سیاسی به بهبود گفتمان سیاسی می‌انجامد و اطلاعات بیشتر، مردم آگاه‌تر، سیستم‌های تفکر پیچیده‌تر و تعصب و تک‌سونگری گذشتگان همه در اثر کمبود اطلاعات بوده است. دقیقا به همین دلیل مردم در ابتدای آمدن اینترنت خوش‌بین بودند. ولی معلوم شد که از یک جایی به بعد، اینترنت به جهل و تعصب دامن می‌زند: مانند فالوورهای یک رهبر فکری خاص. البته لیپمن این را به نحوی دیگر دیده بود. او می‌گفت وقتی مردم جویای اطلاعات‌اند درواقع به دنبال حقیقت نیستند، به دنبال تأیید و تحکیم پیرامون مجازی ساخته‌شده از قالب‌هایشان هستند، و حتی اگر به دنبال تأیید نیستند، اطلاعات را از فیلترهای همان قالب‌هایشان رد می‌کنند تا درک کنند و این کل فرایند را مختل می‌کند. درواقع وقتی ما فکر می‌کنیم داریم درک سیاسی‌مان به جهان را می‌سازیم، داریم انتخاب می‌کنیم کل درک سیاسی‌مان را به کدام سری دستچین از رهبران فکری و صاحب‌نظران تقدیم کنیم.

تولید   رضایت

لیپمن در فصول مختلف کتاب عواملی را مطرح می‌کند که مانع تکوین خرد در دیدگاه عمومی می‌شوند: سانسور که دسترسی به اطلاعات را محدود می‌کند. زمان کم شهروندان که امکان گرفتن اطلاعات کافی را محدود می‌کند. تبلیغات سیاسی مانند شعارها که اطلاعات محدود می‌دهند. قالب‌های شناختی که درک اطلاعات را تحریف می‌کنند. بنابراین از نظر او دموکراسی باید به‌وسیله «اقلیت برتر»ی تنظیم شود. این افراد «سیاست‌دانان» (political scientists)هستند و کارشان شکل دادن به دیدگاه عمومی است. در این باره ایدۀ مهم دیگری که لیپمن در کتاب «دیدگاه عمومی» طرح می‌کند، لزوم «تولید رضایت» Manufacturing consent است که از نظر وی برای بخردانه شدن سیاست‌های عمومی ضرورت دارد. این ایده در آینده توسط متفکرانی چون نوام چامسکی به نقد کشیده شده است.

مؤخره

کتاب «دیدگاه عمومی» اوج لیپمن است. کتاب‌های دیگر لیپمن اگرچه اقبال بیشتری دیدند، اما هرگز جایگاه «دیدگاه عمومی» را نیافتند. امروزه همچنان «دیدگاه عمومی» یک منبعی دانشگاهی به شمار می‌رود. کتاب افق‌بینی اعجاب‌انگیز دارد. «دیدگاه عمومی» در سال 1922 منتشر شد؛ یعنی هشت سال قبل از «شورش توده‌ها»ی اورتگا ای گاست، ده سال قبل از پیروزی آدولف هیتلر در انتخابات و بیست‌ودو سال قبل از «دیالکتیک روشنگری» تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر. در دهۀ بعد از انتشار کتاب «دیدگاه عمومی»، چندین بنیاد و سازمان برای ارزیابی نظر عمومی تأسیس شدند و کارکرد دیدگاه عموم در دموکراسی را نهادینه کردند. «بنیاد گالوپ» در سال 1935 تأسیس شد و به ارزیابی نظر عمومی در راستای سیاست‌گذاری پرداخت که تا امروز هم از شاخص‌های مهم سیاسی در ایالات متحده است.

بااینکه می‌توان لیپمن را یک «نخبه‌گرا» دانست و به این خاطر از نظراتش صرف‌نظر کرد، باید در نظر گرفت که بسیاری از ایده‌های او همچنان در فضای سیاست مطرح و باقی‌اند. او معتقد بود در جهان امروز دیدگاه عمومی تفکر فردی را غرق کرده است. این نگاه را می‌توان در ایدۀ «انسان توده» در تئوری‌های «جامعه توده» که توسط اورتگا ای گاست در کتاب «شورش توده‌ها» مطرح شده و حتی «وحشت مشابهت» در اندیشه‌های بیونگ چول هان دید. یعنی در عین تصور ما از تفاوت‌های بین فردی، همگی به اجزائی همگن برای جامعه‌ای قابل کنترل تبدیل شده‌ایم.

ادوارد سعید متفکر فلسطینی-آمریکایی معتقد بود لیپمن یک حکیم بلندپایۀ اجتماعی بود و بیش از اینکه این جایگاه از فرصت‌طلبی و نزدیکی به قدرت باشد، محصول باور اساسی او به لزوم تعادل در واقع‌گرایی بود که «ترجیع‌بند سیستم حاکم آمریکا است»: نباید خیلی جنجال‌برانگیز بود. نباید با اندیشه‌ها مردم را ناراحت کرد. باید به زبان مورد قبول زمانه صحبت کرد.