تهران من! باغبانت چه شد؟
داشتیم همنوا با خوانندگان جوان تهران به آهنگها و ترانههای جدیدی که واژه تهران در مضمونشان بود گوش میدادیم. و شگفتزده بودیم از اینهمه عشق و علاقه که در دل این شهر بیکران برای تهران و حال و هوایش وجود دارد. من هم در فکر اصطلاحات زیبای استادم محمد بهشتی بودم که از چندین سال پیش بهار شهرنشینی را نوید ظهور میداد و از اهلیت و تعلق مردم به شهر محل زندگیشان میگفت... که ناگهان پستی، رشته پرواز سیمرغیمان را برید و همه گوشهامان تیز، راست سر جایمان نشستیم.
داشتیم همنوا با خوانندگان جوان تهران به آهنگها و ترانههای جدیدی که واژه تهران در مضمونشان بود گوش میدادیم. و شگفتزده بودیم از اینهمه عشق و علاقه که در دل این شهر بیکران برای تهران و حال و هوایش وجود دارد. من هم در فکر اصطلاحات زیبای استادم محمد بهشتی بودم که از چندین سال پیش بهار شهرنشینی را نوید ظهور میداد و از اهلیت و تعلق مردم به شهر محل زندگیشان میگفت... که ناگهان پستی، رشته پرواز سیمرغیمان را برید و همه گوشهامان تیز، راست سر جایمان نشستیم.
میگفت: «واقعا فلج شدهام هر دری را که فکر کنید زدهام هر راهی را رفتهام همهش بنبست بوده. آمدهام شما بفرمایید چه کنیم!؟». صدا صدای لیلا فولادوند، هنرمند پرتوانی بود که همه او را با سریال ارزشمندش با عنوان دستهای آلوده میشناسیم. فیلمی که درباره نابودی و مرگ تدریجی باغهای تهران بود و به سفارش تلویزیون خودمان تهیه شده بود. او چنین ادامه میداد: «تمامی تلاشهای ما برای نجات «باغ گیاهشناسی ملی» به جایی نرسیده است. لطفا صدای باغ باشید و نگذارید جلوی چشمانمان این اثر ارزشمند ملی نابود شود. به کمک و همراهیتان سخت نیازمندیم!» در پی نالههای دغدغهمندانه لیلا، ما هم به خواهش افتادیم و در مقابل ظلمی که دارد به باغ گیاهشناسی وارد میشود دوباره به فکر چارهجویی افتادیم.
ترانههای تهران چهره واقعی تهران را به ما نشان میدهند. تهرانی پر از درد و شادی، عشق و حسرت... تهرانی پر از تناقض و در زمینه شهرسازی با میزان خودتخریبی و بیبرنامگی بالا.
در شعر آهنگ رَپ میشنوی:
چرا همه میخوان جیب همو لاغر کنن؟/ دو، چرا شبا شهر مردهها میشه؟/ خوابه لای پنجههای گربهها میره
یک، بگو آدماش دنبال چیَن؟ / چرا همه پرتن و توی دنیای دیگهن/
تهران مال شهرداریه حرص چرا میزنی؟/ فازت چیه چرا تو قصهها میپری؟/ ... / مالش نیستی که مال تو باشه/ میخوای از دور بپرسی حالشو؟
و طعنه به آنها میزند که از اونور آبها فرمایش میکنند...
لیلا فولادوند دوباره مینویسد: «متأسفانه اونقدر سرعت ساختوساز رو بالا بردن که تا بجنبیم دیگه چیزی از باغ نمونده. در عرض سه روز سه طبقه را بالا آوردن.... دو هفته پیش معاون اجرایی رئیسجمهور جلسه گذاشت و درخواست حلوفصل سریع ماجرا ظرف 10 روز رو داشت اما مهلت 10 روز دو هفته شد و نهتنها خبری نیست، بلکه با سرعتی عجیب و غریب دارند میسازند و نکته عجیب اینه که همزمان دارن به زمین و زمان پیامک میدن بیاید با ارزانترین قیمت بخرید».
شهردار سابق خوب و دانای تهران، دکتر حناچی در فیلم دستان آلوده میگوید: «تاریخ از این زمان به بدی یاد خواهد کرد!». منظورش دورهای است که ما به دست خودمان تمام باغهای شهرمان را نابود کردیم.
به بهانه پخش مستند «دستهای آلوده» در صحن شورای شهر تهران، طنز ماجرا آنجا بود که آقای شهردار انقلابی گفت باغات شمال شهر را برای قشر کمدرآمد تخریب میکند. آقای شهردار جریانی غیرقانونی و هشداردهنده در تهران را آغاز کرده است. ایشان بدون توجه به ظرفیتها با سوداگری مسکن مشغول تراکمفروشی و مجوزدادن است. گزارشی از سوی وزارت مسکن و شهرسازی با عنوان (مروری بر مصوبات کمیسیون ماده ۵ شهر تهران در سال ۱۴۰۱) با عدد و رقم این جریان را تشریح کرده و نشان داده تضاد اساسی میان ادعاهای اخیر شهردار درباره مسکنسازی برای طبقه کمدرآمد و چیزی که در عمل در جریان است، وجود دارد.
دوستی نوشت: برای قرنها، تهرانِ تاریخی بهعلت وابستگی به کشاورزی و باغداری همچنان میزبان مهربانِ گیاهان و جانوران بود تا توسعه مهاجم رسید و تنها در نیمقرن اخیر است که تنوع زیستی کلانشهری همچون تهران با انواع تنشهای محیطی همراه شد و امروز باور اینکه در میان سیمان و خاکستر و فاضلاب نیز شهر بتواند زنده بماند، یک حقیقتِ کشفنشده است.
نالههای ما به آسمان است. در اراضی بالادست باغ گیاهشناسی متأسفانه ساختوساز به طرز وحشتناکی ادامه دارد. یکی از ساختمانها را به طبقه هشتم رساندهاند. بعد از اینهمه تلاش جامعه مدنی و مدیران باغ و فعالان محیطزیستی و پس از شهادت متخصصان آب و فاضلاب که ساخت برجهای قبلی هماکنون یکسوم از حجم آب ورودی به باغ را کم کرده است، اکنون اگر ساختوساز ادامه یابد ممکن است کل آب باغ با مشکل روبهرو شود. سازندگان هیچ اهمیتی به احکام هیچ جلسه و مصوبهای نمیدهند. در جلسه هفته گذشته در ریاستجمهوری مصوب کرده بودند در پنج طبقه بمانند ولی در سه روز گذشته دو طبقه بالاتر بردهاند.
کماکان دو مسیر میتواند برای نجات باغ مهمتر و سریعتر باشد: اول دستور رهبری، و دوم شکستن رأی در دادگاه تجدیدنظر دیوان.
همانطورکه قبلا در اوایل آذرماه همینجا نوشتم، تمام کسانی که چند سال است دغدغه زندهماندن باغ ملی گیاهشناسی را داشتهاند، همانها که در جلسه دوشنبه 29 آبان ستاد سمنها جمع شده بودند تا در دقیقه 90 راههای نجات باغ را برای صدمین بار با هم بازگو کنند، دیگر راهی به فکرشان نمیرسد. البته همان روز هم آخر سر راهحل به نامه به رهبری و دیوان عدالت اداری ختم شد. در وضعیتی که مسئولان شهرداری و دولت و نهادهای ناظر بر امور شهری و مملکتی و نیز جوامع و انجمنهای حرفهای و علمی و فنی نمیتوانند جلوی کارهای ناصلاح را بگیرند، تعدادی افراد دلسوز طرفدار میراث محیطزیستی این سرزمین خشک و بیآب صدایشان به کجا خواهد رسید؟ انگار منطق از اذهان و از دلهای ما پاک رخت بربسته است و قولهایی که از سوی مسئولان بر پایه تصمیماتی نپخته و عجولانه داده شدهاند، چارهای ندارند جز به اجرا رسیدن!؟ قولهایی که تحققیافتن آنها بیشک منجر به پشیمانی خواهد شد.