شواهد نشان میدهد تداوم حیات و کارکردهای ناتو از افول اراده هژمونیک ایالات متحده متأثر شده است
حق با ترامپ است
ترامپ که احتمالا بزرگترین شانس ریاستجمهوری آتی است، هفته گذشته در اظهاراتی جنجالی درباره دولتهایی که از ناتو سواری مجانی میگیرند، صراحتا گفت «شما پول ندادید و مجرم هستید؛ من از شما حمایت نمیکنم.
غلامرضا حداد-عضو هیئت علمی دانشگاه: ترامپ که احتمالا بزرگترین شانس ریاستجمهوری آتی است، هفته گذشته در اظهاراتی جنجالی درباره دولتهایی که از ناتو سواری مجانی میگیرند، صراحتا گفت «شما پول ندادید و مجرم هستید؛ من از شما حمایت نمیکنم.
در واقع من آنها (یعنی روسیه) را تشویق میکنم هر کاری میخواهند با شما انجام دهند. شما باید پول بدهید، باید صورتحسابهایتان را بپردازید». این سخنان با واکنشهای زیادی، هم در میان دولتمردان اروپایی و هم از طرف مخالفان سیاسی ترامپ در داخل آمریکا روبهرو شد. اغلب منتقدان تمرکز توجهات را روی عبارت «تشویق میکنم»، گذاشتند تا عبارت «شما باید صورتحسابهایتان را بپردازید» را به حاشیه برانند تا خوانده نشود؛ درحالیکه در رتوریک ترامپ تأکید دقیقا بر دومی بوده است و نه اولی. ترامپ بیتردید در کنشهای کلامی خود آشکارا و چهبسا عامدانه از ادبیات متعارف دیپلماتیک پرهیز دارد و این بازتاب بخشی از تمایلات پوپولیستی او در جلب توجه افکار عمومی است. اما جدای از لحن و ادبیاتی که در بیان او درباره ناتو نمود یافت، آیا معنای پیام او نیز بیاساس و نامعتبر است؟
«همکاری» در سیاست بینالملل مشمول کمیابی است و این از ماهیت آنارشیک نظام بینالملل ناشی میشود. فقدان یک اقتدار مرکزی فرادستِ دولتهای دارای حاکمیت، ایجاب میکند که دولتها به نیات یکدیگر بیاعتماد باشند و این بیاعتمادی، همکاری را بیثبات و نامطمئن کرده و ضمن تقلیل کارکرد همه دولتها به حفظ بقا، روابط میان آنها را مبتنی بر منطق حاصلجمع جبری صفر شکل میدهد. تقلب (cheating) و سواری مجانی (free riding) دو دغدغه مهم دولتها در پرهیز از همکاری هستند. چه تضمینی وجود دارد که در صورت پذیرش قواعد همکاری، طرف مقابل تقلب نکند که اگر چنین کند، دولتی که اعتماد پیشه کرده است، بازنده خواهد بود و نیز چه تضمینی وجود دارد که اگر برخی هزینههای سازوکارهای همکاری را بپردازند، دیگرانی نباشند که بدون پرداخت هزینهها از مواهب آن سازوکار بهرهمند شوند؟! در سطح داخلی، دولت تضمینکننده جلوگیری از تقلب و سواری مجانی است؛ اما در سطح بینالمللی اقتداری مرکزی وجود ندارد تا بتواند کارویژههای یک دولت جهانی را تحقق بخشد. همکاری بهجز موارد محدود و موقتی که در قالب اتحادها و ائتلافهای سیاسی شکل میگیرد، نیازمند وضعیتی است که در تئوریهای روابط بینالملل به «ثبات هژمونیک» موسوم است؛ یعنی وضعیتی که در آن یک دولت قدرتمند نقش یک دولت جهانی را بر عهده گیرد و تولید و توزیع کالای عمومی را در سطح بینالمللی تضمین کند. مصداق آن ایالات متحده آمریکا در فاصله جنگ دوم جهانی تا پایان جنگ سرد است که سازوکارهای همکاری درون بلوک غرب را تأمین و تضمین کرد؛ اما چرا یک دولت ملی باید هزینههای تولید کالای عمومی در سطح بینالمللی را پذیرا باشد؟ از منظر تئوریها، دولت هژمون «در دوران صعود» بیشترین منفعت را در همکاری دارد؛ پس هزینههای آن را حتی به جای دیگران پرداخت میکند تا روابط مبتنی بر منطق حاصل جمع جبری مضاعف یا بازی برد-برد شکل بگیرد. دولت هژمون «رژیمهای همکاری» را در حوزههای مختلف مبتنی بر شکلدادن به قواعد و هنجارها برمیسازد و سازمانهایی برای تضمین کارکردهای آنها تأسیس کرده و هزینههای آن را بسیار نابرابر با دیگران پرداخت میکند. رژیمهای همکاری متکی بر سازمانهای اجرائی آنها، دغدغههای تقلب و سواری مجانی را از بین میبرند و همکاری را امکانپذیر میکنند؛ اما دولت هژمون همواره در مسیر صعود باقی نمیماند. بازیگران دیگر در سایه نظمی که هژمون برقرار کرده است، با توجه به اینکه کمتر از او پرداخت میکنند، بهمرور قدرتمندتر میشوند و چهبسا برتری دولت هژمون را به چالش میکشند. چهبسا رقبایی نیز باشند که ماهیت وجودیشان را در تعارض با دولت هژمون تعریف کردهاند، اما از مزایای سازوکارهای همکاری که هزینههای آن را دولت هژمون پرداخت کرده است، بهرهمند شوند. چین کمونیست مصداق بارز آن است که در زمینه اقتصاد سرمایهداری جهانی که هزینههای شکلگیری آن را ایالات متحده پرداخت کرده و میکند، رشد کرد و اکنون به بزرگترین تهدید برای ایالات متحده تبدیل شده است. اما زمانی که دولت هژمون دیگر از همکاری بیش از دیگران سود نمیبرد یا به عبارت دیگر در مسیر افول هژمونیک قرار میگیرد، چه اتفاقی برای رژیمهای بینالمللی میافتد؟! آیا آنها دوام مییابند یا مضمحل میشوند؟ این سؤال بسیار مهمی است که در خلال چند دهه اخیر یکی از بزرگترین مناظرههای تئوریک در روابط بینالملل را میان نئولیبرالها و نئورئالیستها شکل داده است. نئولیبرالها ازجمله رابرت کوهن در کتاب «پس از هژمونی» معتقدند که همکاری ادامه مییابد؛ چون همه دولتها از آن سود میبرند؛ اما نئورئالیستها ازجمله استفن کراسنر که واضع نظریه رژیمهای بینالمللی است، معتقدند اگرچه رژیمهای همکاری به دلایل مختلفی ازجمله عادت، شکلگیری رویههای بینالمللی، فقدان آلترناتیو و نیز محاسبات هزینه/فایده محدود ممکن است موقتا به حیات خود ادامه دهند، اما زمانی که در تعارض با منافع قدرتهای بزرگ قرار بگیرند، فرومیپاشند. روندهای موجود نشان میدهند که حق با نئورئالیستها بوده است؛ چراکه سیاست جهانی روندی واگرایانه طی میکند و یکجانبهگرایی به شکل فزایندهای در حال جایگزینشدن با چندجانبهگرایی است.
ناتو یکی از کارآمدترین رژیمهای همکاری در حوزه امنیتی-دفاعی بوده است؛ حوزهای که همکاری در آن بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از زمینههای دیگر در روابط بینالملل است؛ اما شواهد نشان میدهد که تداوم حیات و کارکردهای آن از افول اراده هژمونیک ایالات متحده متأثر شده است. بودجه ناتو از کمکهای مستقیم و غیرمستقیم اعضا به میزان 0.3 درصد از کل بودجه دفاعی آنها تأمین میشود. مطابق آمار پایگاه اطلاعرسانی ناتو، سهم ایالات متحده آمریکا در میان 31 عضو بهتنهایی بالغ بر 16 درصد کل بودجه ناتو بوده است. در 2006 اعضای ناتو متعهد شدند که دستکم دو درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به بودجههای دفاعی تخصیص دهند تا ظرفیتهای نظامی و امنیتی این مجموعه تقویت شود؛ اما آمارها نشان میدهد که در خلال سالهای 2014 تا 2023 فقط 11 عضو از 31 عضو ناتو به چنین تعهدی عمل کردهاند. جالب است اگر بدانید که بهجز بریتانیا باقی کشورهای اروپای غربی همگی از چنین تعهدی سر باز زدهاند و جالبتر آنکه همه اعضای متعلق به اروپای شرقی پای چنین تعهدی ماندهاند. همچنین در سال قبل از شروع جنگ اوکراین، بودجه نظامی روسیه بهتنهایی از 50 درصد کل بودجه مجموع کشورهای اتحادیه اروپا بیشتر بوده است. این آمارها بیانگر یک حقیقت کتمانناپذیر است: اروپای غربی ترجیح میدهد در حوزههای امنیتی-دفاعی به جای اینکه خودش هزینه پرداخت کند، از ایالات متحده سواری مجانی بگیرد. در عین اینکه درباره عملکرد امنیتی آمریکا موضع انتقادی و مستقل اتخاذ کند و در زمینه امنیتی که آمریکا هزینههای تأمین آن را پرداخت کرده، ژستهای حقوقبشری و محیطزیستگرایی بگیرد. جوزف بورل که سال گذشته اتحادیه اروپا را به یک باغ و باقی دنیا را به جنگل تشبیه کرده بود، در پاسخ به اظهارات ترامپ ضمن احمقانهخواندن آن گفت: «ناتو نمیتواند یک متحد نظامی باشد که رفتارش بسته به حال و روز و مزاج رئیسجمهوری وقت آمریکا تغییر کند». نخوت اروپاییان باعث شده است آنها چشمشان را روی واقعیتها ببندند؛ اینکه بدون ایالات متحده در نیمه اول قرن بیستم هیچ امیدی برای پیروزی بر فاشیسم نداشتند و در نیمه دوم هم بیتردید از طرف اتحاد جماهیر شوروی بلعیده میشدند. باغی که آنها در درون جنگل به آن مفتخرند، همواره از سوی آمریکا، از هجوم گرازها محافظت شده و با کمکهایی از جنس طرح مارشال زمینش بارور مانده است. جالب است که اروپاییان –بهجز بریتانیا- در بحرانهای امنیتی مثلا حتی در وضعیتی که بحران دریای سرخ و بابالمندب آشکارا منافع اقتصادی آنها را بسیار بیشتر از آمریکا تهدید میکند، حاضر به مشارکت نظامی مؤثری برای کنترل آن نشدهاند.
کالیکس سوفیسط بزرگ یونان باستان در عبارتی مشهور و درخشان گفته است: «قانون (یا به تعبیری عدالت) ابزار دست ضعفا برای استثمار اغنیاست». این تعبیر راهنمای عملی خوبی برای رئالیستهای نئوکلاسیک و به تبع آنها جمهوریخواهان راستگرا در ایالات متحده بوده است. ایالات متحده به اندازه کافی قدرتمند است که برای تأمین و حفظ منافع خود به قانون (چندجانبهگرایی) نیازی نداشته باشد. جان بولتون، نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد در دوران بوش پسر، دو دهه قبل انتقاد کرد که چرا آمریکا باید بیش از 25 درصد بودجه سازمان مللی را تأمین کند که در آن تصمیماتی علیه منافع آمریکا گرفته میشود. همین منطق در دوران ترامپ نیز پیگیری شد و سوزان رایس در تعبیری مشابه گفت حمایتها و کمکهای آمریکا از این پس تنها شامل حال کسانی میشود که از منافع آمریکا حمایت میکنند. جدا از رئالیستهای کلاسیک که همواره منتقد رویکرد هژمونیک آمریکا بودهاند، بزرگترین نظریهپردازان رئالیسم نئوکلاسیک نیز منتقد تداوم چنین رویکردی در سیاست خارجی آمریکا هستند. جان مرشایمر و استفان والت در مقاله مشترکی صراحتا استدلال کردهاند که «در اروپا، ایالات متحده باید به حضور نظامی خود پایان دهد و ناتو را به اروپاییها بسپارد... . مسلما واگذاری امنیت اروپا به اروپاییها میتواند احتمال بروز مشکلات را در آنجا افزایش دهد؛ اما منافع حیاتی ایالات متحده را تهدید نخواهد کرد؛ بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد که ایالات متحده سالانه میلیاردها دلار خرج کند (و جان شهروندان خود را به خطر بیندازد) تا از این امر جلوگیری کند». ترامپ نیز همین تعبیر را به کار میبرد؛ اما با رتوریک خاص خود. او در گذشته نیز بارها چنین استدلالی را مطرح کرده است و به طور ویژه در مصاحبهاش در 2016 با بلومبرگ گفت: «من فکر میکنم ناتو ممکن است منسوخ شده باشد. ناتو خیلی وقت پیش ایجاد شد، خیلیخیلی سال پیش. الان اوضاع فرق کرده است. آن زمان ما ملت ثروتمندی بودیم. ما قدرت و ثروت بیشتری در مقایسه با امروز داشتیم. در شرایط فعلی ناتو واقعا به ما کمک نمیکند، بلکه به کشورهای دیگر کمک میکند؛ و من فکر نمیکنم کشورهای دیگر از کاری که ما انجام میدهیم، قدردانی کنند». این، منطقی است که خواهناخواه در آینده نیز دنبال خواهد شد. یکجانبهگرایی و پرهیز از سواری مجانی دادن رویکرد اجتنابناپذیر ایالات متحده در دهههای پیشرو خواهد بود. اگرچه لیبرالهای ایدئالیست و بیش از حد خوشبین چهبسا در مقابل آن مقاومتی غیرواقعبینانه شبیه به آنچه اوباما و بایدن انجام دادند، پیشه کنند؛ اما دیر یا زود واقعیت به آنها نیز تحمیل خواهد شد.