|

سلامت؛ ملی یا بین‌المللی

آیا طب و سلامت یک خدمت بین‌المللی قطع نظر از محل و ملیت پزشک و بیمار است یا صرفا در موطن طبیب و بیمار بیشترین کیفیت خود را دارد؟

سلامت؛ ملی یا بین‌المللی

آیا طب و سلامت یک خدمت بین‌المللی قطع نظر از محل و ملیت پزشک و بیمار است یا صرفا در موطن طبیب و بیمار بیشترین کیفیت خود را دارد؟

به زبان ساده؛ آیا در زمانی که سیستم سلامت کشور دچار بحران می‌شود، ایرانیانی که توان و دسترسی استفاده از سیستم سلامت کشورهای دیگر را دارند، این سیستم‌ها به همان اندازه می‌تواند برای آنها کارایی داشته باشد؟ آیا مسئولانی که با بی‌تدبیری، سیستم سلامت کشور را به مشکل می‌کشانند و افرادی که نسبت به مصالح سلامت کشور بی‌تفاوت‌اند، در موقع نیاز می‌توانند از امکانات خارج از کشور استفاده کنند؟

باید گفت سیستم سلامت هر کشوری فقط برای اهالی آن کشور کارایی دارد. اگر کسی می‌خواهد مو بکارد، قطعا می‌تواند به هر کشوری که در آن ارزان‌تر این کار را انجام می‌دهند، مراجعه کند، اما سیستم سلامت بسیار فراتر از یک اقدام عملی توسط یک متخصص و با استفاده از دستگاه‌های پیشرفته است. همان اقدام عملی، جراحی یا هر چیز دیگر در بستری از مراقبت‌ها و اقدامات امکان‌پذیر است؛ بدون آنها همان اقدام بزرگ همچون لوکوموتیوی خارج از ریل یا ماهی بیرون از تُنگ به نظر می‌رسد.

در اورژانس‌ها، به‌خصوص اورژانس‌های قلبی و مغزی، زمان،بیشترین نقش را در درمان بیمار دارد. درمان سکته مغزی حاد فقط تا شش ساعت امکان‌پذیر است و از آن ساعت به بعد بیمار فقط نیازمند مراقبت و توان‌بخشی است. بی‌تردید هیچ‌کس هرچقدر هم که پول یا قدرت داشته باشد، نمی‌تواند در عرض شش ساعت خود را به یک مرکز سکته مغزی در یک کشور خارجی برساند. با درمان‌های مدرن و بسیار مؤثر سکته مغزی و قلبی باید گفت عدم دسترسی به این درمان‌ها با توجه به شیوع و عواقب ناتوان‌کننده‌شان آنها را به شکل یکی از فاکتورهای کاهش امنیت ملی ما درمی‌آورد. از اینها گذشته هر انسانی در شهر و موطن خود، فارغ از تن و بدنی که دارد، واجد نوعی حیات و هویت اجتماعی و معنوی است که به‌شدت با تن او در تعامل است؛ نه‌فقط تلقی او از بیماری و انتظاراتش از درمان به‌شدت تحت تأثیر این هویت تاریخی است، بلکه بر نتیجه درمان‌ها هم مؤثر می‌افتد.

یک مثال شاید قضیه را روشن‌تر کند. کارگردان بزرگ ایرانی چند سال پیش با زنجیره‌ای از خطاهای پزشکی و بدبیاری‌های پی‌درپی در داخل کشور ناتوانی شدیدی پیدا کرد و در حالی که همه مردم و پزشکان نگران و آماده هر کاری برای او بودند، در حالی که فقط به مراقبت و توان‌بخشی نیاز داشت، به یک کشور خارجی رفت تا در یک مرکز توان‌بخشی درمان شود و در حالی که فقط به مراقبت نیاز داشت، به‌عنوان یک پیرمرد بیمار خارجی بر اثر یک سهل‌انگاری ساده درگذشت. بی‌تردید مراقبت از یک پیرمرد نزار خارجی که گویا زمان مرگش فرارسیده، به‌مراتب نسبت به مراقبت از کسی که اعماق روح هر ایرانی به او وابسته است، متفاوت است. این مثالی از یک سلبریتی است، اما برای هر یک از ما با حیطه مشخصی از آشنایان و حیات اجتماعی هم صادق است.

سلامت برایند زنجیره‌ای است که از خانه بهداشت تا پزشک خانواده و درجات بالاتر جریان دارد و هر اقدام درمانی بزرگی مثل جراحی هم فقط ادامه همین زنجیره است به اشکالی دیگر. اگر در کشور ما سیستم ارجاع و پزشک خانواده و مرکز توان‌بخشی وجود ندارد، نمی‌توان نتیجه گرفت جایی که چنین سیستم‌هایی دارد، برای ما هم می‌تواند مفید باشد. تنها معنایش آن است که باید سیستم ارجاع و پزشک خانواده و مرکز توان‌بخشی برای کشور خود بسازیم و یا درخواست کنیم؛ به‌خصوص اگر طبیب نیستیم.

سیستم سلامت هر کشوری مثل زبان و فرهنگ و روان‌شناسی خاصی که نمی‌توانیم از چارچوب آن فرار کنیم، پیشاپیش برای ما مقرر شده است؛ اگرچه می‌توانیم آن را خراب کنیم یا بسازیم، اما تا زمانی که مهاجرت نکرده‌ایم، نمی‌توانیم از آن بگریزیم. داستان سلامت در مهاجرت تا استقرار مهاجر که سال‌ها طول می‌کشد، خود داستان پررنجی است که در حوصله این یادداشت نمی‌گنجد.