|

یادداشتی به مناسبت پایان نخستین دوره آموزشی علم و جامعه

شب‌های دانش و دوستی

نخست قصد داشتیم عنوان این یادداشت را آن شعر معروف چکامه‌سرای بلندآوازه ایران، فردوسی بزرگ «توانا بود هر که دانا بود» بگذاریم؛ اما از آنجایی‌ که می‌خواهیم بیش از هر مقاله دیگر شیرینی برآمده از دوره درسی علم و جامعه را به خوانندگان خوب‌مان انتقال دهیم، بنابراین عنوانش را «شب‌های دانش و دوستی» گذاشتیم تا از همین آغاز آن شیرینی که ما در شب‌های شورانگیز چشیدیم، خوانندگان خوب‌مان هم بچشند. گروه کوچک ما در این شب‌ها علم و شیرینی آن، عشق و همدلی آن را با هم چشید.

شب‌های دانش و دوستی

حسن فتاحی ‌. حسن ملکی 

 

نخست قصد داشتیم عنوان این یادداشت را آن شعر معروف چکامه‌سرای بلندآوازه ایران، فردوسی بزرگ «توانا بود هر که دانا بود» بگذاریم؛ اما از آنجایی‌ که می‌خواهیم بیش از هر مقاله دیگر شیرینی برآمده از دوره درسی علم و جامعه را به خوانندگان خوب‌مان انتقال دهیم، بنابراین عنوانش را «شب‌های دانش و دوستی» گذاشتیم تا از همین آغاز آن شیرینی که ما در شب‌های شورانگیز چشیدیم، خوانندگان خوب‌مان هم بچشند. گروه کوچک ما در این شب‌ها علم و شیرینی آن، عشق و همدلی آن را با هم چشید. کنار هم آموختیم و دل به هم گره زدیم و رفاقت‌هایمان رنگ‌وبوی سفر به سرزمینی را گرفت که گویی جنگل و دریا، باران و آفتاب، صدای پرندگان آواز پری‌رویان جملگی با هم بود. بزرگ‌ترین درسی که دو سال دوره درسی شب‌‌های علم و جامعه به ما آموخت این است که دانش انسان و جامعه را توانا و دانا می‌کند. توانایی برای هر کشوری همچون شیر ژیان بودن در میان دیگران است و دانایی خورشید تابنده‌بودن در دل تاریکی‌هاست. آذر‌‌ 1401 خورشیدی بود که نویسندگان این مقاله، درحالی‌که دل‌زده از رویدادهای تلخ آن ایام بودند، شبی را به گفت‌وگو گذراندند و در پی آن بودند که دست به کاری زنیم بلکه غصه اندکی فروکش کند. گفت‌وگوی ما به آموزه‌های پروفسور فقید و ایران‌دوست، جان اسکیلز ایوری رسید و کشید. این گفت‌وگو هم‌زمان بود با پایان‌یافتن ترجمه‌ کتاب «علم و جامعه» که حسن فتاحی و وحدت محب‌ملکی به‌تازگی تمام کرده بودند. نتیجه گفت‌وگوی نویسندگان این یادداشت چنین شد که خواندن کتاب علم و جامعه را به شکل گروهی و برخط‌ کلید بزنیم. بنا را بر آزادی گفتار و اندیشه گذاشتیم و از چند دوست خوب هم برای پیوستن به این جمع دعوت کردیم. آنها هم پذیرفتند. کارمان را آغازیدیم و هر هفته آرام و پیوسته، کتاب را می‌خواندیم،‌ درباره‌اش گفت‌وشنود می‌کردیم و از یکدیگر می‌آموختیم. فراز و فرود هم بسیار داشتیم،‌ اما می‌دانستیم کار نیکو‌کردن از پر‌کردن است. بنابراین کلاس‌مان را پیش بردیم و در میان اشک‌ها و لبخندهایمان،‌ از 27 آذر‌ماه 1401خ. تا پنجم اردیبهشت 1403خ. هر هفته یا هر دو هفته شب‌های پرشور علم و جامعه را برگزار کردیم. این یادداشت نخست انتقال تجربه ما به دیگران است تا اگر دوست داشتند آستین همت را بالا بزنند و چنین شب‌هایی را برگزار کنند. دیگر اینکه روایت شب‌های علم و جامعه را به شکل نوشته‌ای به نسل بعدی بسپاریم تا بدانند کسانی بودند که باور داشتند باید به‌جای دشنام‌دادن به تاریکی باید چراغی بیفروزند و بدانند: تو چراغ خود برافروز.

 روی شانه‌های دانشمند

آیزاک نیوتن،‌ فیزیکدان بلندآوازه انگلیسی، زمانی گفته بود‌ اگر توانسته دوردست‌ها را ببیند، به این خاطر بوده که روی شانه‌های بزرگان ایستاده است. جهان دانش و صدالبته جهان فرهنگ این‌گونه پیش رفته است. از همین ایران خودمان بیاغازیم. ایران باستان با آن پیشینه تمدنی درخشانی که دارد، توانست گنجینه‌ای باشد که در پی یورش تازیان به دور از آداب‌دانی، با وجود دو قرن سکوت مرگباری که زنده‌یاد زرین‌کوب آن را روایت کرده، باز هم روی پای خود بایستد و ایرانیان روی شانه‌های آن میراث غنی بایستند. درست در همان زمانی که مغولان با آن خشونت باورنکردنی به ایران یورش آورند، در همان زمان سعدی شیرازی روش شانه‌های پیشینیانی مانند فردوسی بزرگ ایستاده بود و کتابی را نوشت که سربلندی ایرانیان در جهان است. حتی در زمینه‌هایی دور از جهان صلح و دانش هم چنین است. ایرانی‌ها همواره به نادرشاه می‌بالند که با تمام دشواری‌ها توانست یکپارچگی ایران را حفظ کند و بعدها مردانی مانند عباس‌میرزا نایب‌السلطنه به او بالیدند و در پی این پرسش برآمدند که ما ایرانیان را چه شد! امیرکبیر روی شانه‌های عباس‌میرزا ایستاد و دارالفنون را بنا نهاد. حتی دور نیست اگر بگوییم پادشاه آن دوره، ناصرالدین‌شاه، زمانی که دیگر مردی پخته شده بود، روی شانه‌های امیرکبیر ایستاد و دست به اصلاح زد. دانش ویژگی یکتایی دارد که گاهی مرزها برایش معنا ندارند. نیوتنِ بریتانیایی روی شانه‌های دانشمندان یونان باستان و دوره درخشان سرزمین‌های اسلامی‌شده ایستاده بود. آلبرت اینشتینِ آلمانی‌تبارِ آمریکایی روی شانه‌های ماکسول و فارادی بریتانیایی ایستاد و دانشمندی مانند ژان قنه قو (رونه روآ) روی شانه‌های ابوریحان بیرونی، دانشمند پرآوازه ایران نازنین ما ایستاده است. گروه کوچک شب‌های علم و جامعه که نامش رو گروه دارالفنون نهاده‌ایم، روی شانه‌های آن مرد نازنین، جان اسکیلز ایوری ایستاده است. درباره پروفسور ایوری در روزنامه «شرق» بسیار نوشته‌ایم. «شرق» نخستین و تنها جایی بود که بسیاری از نوشته‌های ایشان را چاپ کرد و جامعه ایران را با اندیشمندی سترگ آشنا کرد. ما در تمام این دوره که بر اساس کتاب «علم و جامعه» بود، نه‌تنها روی شانه‌های ایوری ایستاده بودیم، بلکه گاهی سر روی زانوی او می‌گذاشتیم و همچون کودکانش ما را نوازش می‌کرد. هر جلسه به او می‌گفتیم تا کجا خواندیم و سر پرسش نادانسته‌ای که داشتیم، از او می‌پرسیدیم. او ما را با واژگان شیرینش گل‌باران می‌کرد. او چند ماه پیش چهره در نقاب خاک کشید. زمانی که در بیمارستان کپنهاگ بستری بود، به پسرش می‌گفتیم که کلاس علم و جامعه‌ به‌خوبی پیش می‌رود و پسرش یک‌ بار گفت: پدرم چند روزی بود لبخند نزده بود و از درد به خود می‌پیچید. عکس دسته‌جمعی شما و خبر برگزاری کلاس لبخند بر لبان پدرم نشاند و گفت: آفرین بر فرزندان آن سرزمین کهن. این‌گونه بود که گروه کوچک ما روی شانه‌های مردی بزرگ ایستاده بود.

 گوی جهان‌بین

کتاب علم و جامعه که آرزو داریم هرچه زودتر چاپ شود و در دستان فرزندان ایران همچون پرنده‌ای نغمه‌خوان بنشیند، مانند گوی جهان‌بین است. گوی جهان‌بین، در دستان اهل‌فن آن، چیزی شگفت می‌نمود که دیروز و امروز و فردای انسان را نشان می‌داد. آن‌کس که گوی را در دست می‌گرفت و راز چگونگی خواندن آن گوی را داشت، از زمانه نرسیده و رازهای پیشین خبر می‌داد. کتاب علم و جامعه گوی جهان‌بین است؛ زیرا از گذشته‌های دور پیدایش انسان می‌آغازد و تا مرزهای امروزی و پیش‌بینی‌های فردا پیش می‌رود. درباره این کتاب در روزنامه «شرق» نوشته‌ایم و حتی چند فصل آغازین آن را گزیده و چکیده با خوانندگان صفحه علم «شرق» همرسانی کردیم. «علم و جامعه» از آنجایی پای در راه می‌گذارد که آدمی با ظرفیت مغزی پایین‌تری نسبت به امروز در آفریقا در جایگاه گونه‌ای هوشمند برآمد. از مصر و چین باستان می‌گوید و از سرزمین‌های شرقی که چگونه زمانی پیشتاز بودند. به اروپا می‌رود و از گالیله می‌گوید. از عصر روشنگری و نوزایی و کشف‌های دانشی بزرگ سده هجدهم و نوزدهم. در سده بیستم از بُن‌گشت‌های دانشی و پیامدهای خوب بد آن سخن می‌راند. از یک‌ سو درمان بیماری‌ها و از سوی دیگر هیروشیما و ناگاساکی. از دگرگونی‌های بزرگ در ژنتیک و هوش مصنوعی می‌گوید و در پایان از زمین و راهی که پیش پای انسان برای نگهداری از این سیاره وجود دارد. شاید از خودتان بپرسید چرا می‌گوییم این کتاب گوی جهان‌بین است! پاسخ در این راز نهفته که علم و جامعه به‌خوبی نشان می‌دهد چگونه جوامع با داشتن دانش و با نداشتن آن، راه بقا و فنا را طی کرده‌اند. چگونه کشف‌های پزشکی سبب شد تا اروپا قدرتمند شود. چگونه کشف الکتریسیته چنان جهان را دگرگون کرد که نه‌تنها صنعت بلکه تا مغز استخوان قوانین اجتماعی هم دگرگون شد. چگونه جنگ‌ها در سایه‌ فناوری‌ها چهره عوض کردند و از چند هزار کشته به چند میلیون کشته رسیدیم. چه شد که باشندگان روی زمین به‌ناگاه بیش از هشت میلیارد نفر شد. چگونه ترمودینامیک یا گرماپویایی، سبب شد دود کارخانه‌ها افزون شود، کارگران در کارخانه‌ها به هزاران نفر برسند و در پی آن جنبش‌های کارگری پدید آید. این کتاب درصدد پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی این‌چنین است. نه کتاب تاریخ علم خشک‌وخالی است و نه کتاب تحولات اجتماعی به دور از دانش. برهم‌کنش میان علم و جامعه است که نشان می‌دهد جامعه بزرگ انسانی چگونه با پیشرفت دانش و فناوری تغییر ساختار داده و هر انسانی می‌تواند دریابد کجای این جهان شتابان ایستاده است. برای نمونه، در این کتاب یاد می‌گیرید زمین گرد است و مشکلات از یک‌ سو به‌ سوی دیگر می‌لغزند. بحران غذایی در آفریقا تأثیرش را روی اروپا می‌گذارد و تولید گازهای گلخانه‌ای در چین زندگی کشاورزان در گوشه دیگر زمین را نابود می‌کند. چگونه کشف یک واکسن در آزمایشگاهی در فرانسه زندگی روستاییان استرالیایی را نجات می‌دهد و ده‌ها مثال دیگر. در نهایت به این نقطه می‌رسیم که یک زمین بیشتر نداریم و یک‌ بار بیشتر هم فرصت زیستن در این سیاره را نخواهیم داشت.

کتابی برای توسعه‌ ایران

توسعه ایران مهم‌ترین و اساسی‌ترین دغدغه گروه کوچک ما، مترجمان این کتاب و بسیاری از ایرانی‌هایی است که بیش از هر چیزی به فرهنگ و تمدن ایران می‌بالند، ایرانی‌بودن را چیزی فراتر از داشتن کد ملی می‌دانند و منافع ملی ایران را بر هر چیز مقدم می‌دانند. از اینکه تعریف توسعه چیست، عبور می‌کنیم و فقط به این نکته اشاره می‌کنیم که ما ایرانی‌ها، تاکنون توسعه را نچشیده‌ایم. آنچه داشته‌ایم، رشد، به معنای تکثیر سخت‌افزاری بوده و گاه‌گاهی پیشرفت. البته بماند که کم نبودند کسانی که نادانسته یا دانسته این واژگان را به‌ اشتباه به کار بردند و می‌برند. کسانی که شاید تفاوت میان قله و دره را هم ندانند. این کتاب رنگ‌و‌بوی توسعه دارد، چون در گام نخست نشان می‌دهد چگونه مردمان و سرزمین‌ها و کشورها گام‌به‌گام حل مسئله کرده‌اند و پیش رفته‌اند. از مهم‌ترین نکات توسعه، انسان آموزش‌دیده و اندیشه نوسازی و بهزیستی است. این کتاب به‌خوبی نشان می‌دهد چگونه این فراروند رخ داده است. کتاب سراسر مسئله و حل مسئله است. سراسر آزمون و خطای فردی و جمعی است. توسعه هم برای رخ‌دادن نیازمند حل مسئله است. نکته مهم اینکه در این کتاب می‌آموزیم چگونه برخی مردمان و سرزمین‌ها هنر یافتن مسئله و حل را دارند و چگونه برخی بنا به دلایلی، هرچند زمانی در اوج بودند، رو به افول گذاشتند و نه‌تنها هنر حل مسئله و کنجکاوی را از دست دادند؛ بلکه صدچندان بدتر شدند و دیگر نفهمیدند مسئله‌ای که پیش‌روی‌شان است، چیست. برای نمونه، در عالم خیال کشوری را تصور کنید که مشکلات آب و انرژی و فرونشست و اقتصاد دارد؛ اما تمام توانش را صرف حل چیزی کرده که نه شدنی است و نه اصلا نامش مسئله است. این کتاب به ما یاد می‌دهد که راه بقا و فنا از همین جاها کلید می‌خورد. به باور ما، جامعه امروز ایران به‌ویژه نسل جوان نیازمند کتابی است که در آن با زبانی شیوا سیر دگرگشت انسان را از روزهایی که شکارچی-گردآورنده بود تا به امروز، روایت کند، آن‌هم روایتی خواندنی که نشان‌دهنده کنشگری فردی و اجتماعی انسان و نشانگر نقش سازنده و سوزاننده حکمرانی باشد. نشانگر درس‌گرفتن از خطاها باشد و بیش از هر چیزی نشانگر گره‌خوردن سرنوشت انسان و دانش باشد؛ بنابراین ترجمه این کتاب با این هدف انجام شده و دوره درسی که گذراندیم، هم با این هدف بوده که تک‌تک و دست‌ به‌ دست هم، به توسعه ایران کمک کنیم.

راه شیرین توسعه

شاید بسیاری از خوانندگان نام کتاب «راه باریک آزادی» را شنیده باشند. ما از نام آن وام گرفتیم و عبارت «راه شیرین توسعه» را برای توصیف این دو سال که در کنار هم بودیم، برگزیدیم. می‌خواهیم به کوتاهی، تجربه این چند سال را با خوانندگان در میان بگذاریم و همگان را دعوت کنیم به برگزاری چنین کلاس‌هایی با موضوع‌هایی که دوست دارند. از تاریخ گرفته تا هر موضوع دیگر. نخستین درسی که آموختیم، مدارا و بردباری در برگزاری است. اینترنت اعصاب‌خرد‌کن است و شکنجه‌گر، اما تاب بیاورید. درس مهم بعدی برنامه‌ریزی و تلاش برای پایبندی به آن است. بی‌شک با گرفتاری‌هایی که همه داریم، آن نظمی که مو لای درز آن نرود، ناشدنی است؛ اما ناامید نشوید و ادامه دهید حتی اگر وقفه‌ای چندهفته‌ای پیش آید. در یک مورد که ناشی از بیماری بود، کلاس ما دو ماه برگزار نشد. نکته مهم دیگر همیاری در ارائه است و رویکردی که سبب شود همه در حد توان بیاموزند. حتی خودتان را آماده کنید که گاهی بحث‌ها و گفت‌وگوهای چکشی پیش آید. ما شب‌هایی داشته‌ایم که تا دو بامداد گفت‌وگو کرده‌ایم. بنا نیست همه متقاعد شوند، بناست همه بشنوند تا بیشتر بیاموزند و از زاویه‌ای دیگر ببینند. درهای گروه را به روی اعضای جدید باز بگذارید و اجازه دهید افراد تازه‌نفس به گروه بپیوندند. این کار افق‌گشایی می‌کند و سبب افزایش هوش جمعی گروه می‌شود. اجازه دهید مهم‌ترین درسی را که آموختیم، بازگو کنیم. گروه ما حالا پیکری واحد است که دل‌ها و جان‌های افراد به هم گره‌ خورده است. حالا بین ما پیوند عاطفی برقرار است و بیش از هر چیز دوستانی هستیم گران‌بها برای یگدیگر که در غم و شادی کنار یکدیگریم. رفیق اعلی بودن برای یگدیگر کیمیایی است که گاهی حتی دانشمندی در سانفرانسیسکو از آن محروم است؛ اما ما میان تهران و شیراز و کرمان و یزد و اصفهان پل زده‌ایم و در کنار درس، با هم سفر می‌کنیم و شب‌های علم و جامعه را رنگ‌و‌بوی مهر و مودت و دوستی می‌دهیم. جان کلام اینکه در این زمانه دشواری، دانش و دوستی را کنار هم داشتن حس شیرینی است که ما تجربه کردیم و از تمام دوستان دعوت می‌کنیم این حس خوب را به خودشان در کنار دوستان‌شان هدیه دهند.

فرزندان ایران‌زمین

در پایان این بخش می‌خواهیم از کسانی نام ببریم که پیدا و پنهان در برگزاری این دوره درسی با ما همراه بودند. اجازه دهید از روزنامه «شرق» بگوییم. نخست آقای رحمانیان است که با روی باز از چاپ گزیده‌های جلسه‌های ما استقبال کرد. زینب همتی مهره کلیدی است که به‌واسطه وجود او هزاران ایرانی توانستند در صفحه علم روزنامه «شرق» از موضوع‌های گوناگون کتاب بهره‌مند شوند. در پس پرده بیش از هرکس پروفسور ایوری ما را در راه‌مان تشویق کرد و راهنمایی. محسن رنانی از کسانی بود که اساسا اندیشه‌اش در ما مانند آبی روان جاری شد و پشتیبان ما در این دوره درسی طولانی بود. فریدون مجلسی، دیپلمات درجه یک پیشین، کسی است که نوشته‌هایش و جهان‌بینی‌اش به ما همواره انگیزه نایستادن و تماشاگر نبودن را می‌داد. ما در دوره بعدی هم قصد داریم کتاب فروپاشی با ترجمه ایشان را بخوانیم. گروه کوچک ما از کسانی شکل گرفته که هریک در گوشه‌ای از ایران دل در گرو آجری روی آجرهای توسعه ایران گذاشتن دارند. سمیه و حسین با آینده‌سازان ایران مشغول هستند. مینا و حسن ریاضی‌دان پرورش می‌دهند. مولود و شیرین آموزگار و استاد شیرین‌سخن هستند و زهرا هر روز به مداوای بیماران می‌پردازد. حسن اتم می‌شکافد و سحر رادیو دارو می‌سازد. لادن پرچم هنر ایران را در دست دارد و پریسا درگیر درمان بیماری‌های سخت است. هرکسی دراین‌میان در گوشه‌ای ایستاده، در این تاریکی چراغ روشن کرده و ایران‌سازی می‌کند. گروه کوچک ما نه‌تنها روی شانه‌های بزرگان ایستاده، بلکه به کسانی که نام بردیم و دیگرانی که نام نبردیم، تکیه کرده است. در پایان می‌خواهیم بار دیگر از تمام کسانی که همراه ما بودند، سپاسگزاری کنیم. بیش از هر چیزی، جامعه دانش‌دوست را دعوت کنیم به برگزاری چنین کلاس‌ها و جلسه‌هایی که سنگ بنای توسعه ایران خواهد بود. همان‌طور‌که اشاره کردیم، این دوره برای ما شیرین بود و آرزو داریم هرچه زودتر شیرینی آن را تک‌تک افراد این گروه با دیگران، در هر جایی که هستند، هم‌رسانی کنند. امید ما این است که کتاب علم و جامعه در دانشگاه‌ها و دبیرستان‌های ایران تدریس شود و فرزندان امروز و فردای ایران خود را، کشورشان را و جهان را بهتر و ژرف‌تر بشناسند و در بالندگی آن کوشا شوند.