|

اسفندیار در رویین‌دژ )2(

اسفندیار را گفتند در درون دژ سى هزار شمشیرزن هست، آنان همه در نزد ارجاسب همانند بندگان‌اند و آماده فرمانبرى از او. خوراکى در درون دژ بسیار است که آن را اندازه نیست و در کنار خوراکی‌هاى تازه، خوراکى‌هاى خشک و انبار‌شده نیز بسیار است. اگر درهاى دژ ده سال نیز بسته بماند، براى مردم و سپاهیان هیچ تنگى پدید نمى‌آید و هرگاه بخواهد از کوتاه‌ترین راه، صد هزار سپاهى یارى‌بخش از چین و ماچین به او خواهند پیوست. ارجاسب به کسى نیازى ندارد، همه‌گونه خوراکى در دسترسش هست و هم مردان رزمنده فریادرس. اسفندیار چون این سخنان بشنید و از چند و چون دژ آگاهى یافت، آن دو چینى را بکشت تا زبان آنان بسته بماند و کسى از درون دژ درنیابد که رزمنده‌اى درباره دژ پرسش‌ها داشته است.

اسفندیار در  رویین‌دژ )2(

اسفندیار را گفتند در درون دژ سى هزار شمشیرزن هست، آنان همه در نزد ارجاسب همانند بندگان‌اند و آماده فرمانبرى از او. خوراکى در درون دژ بسیار است که آن را اندازه نیست و در کنار خوراکی‌هاى تازه، خوراکى‌هاى خشک و انبار‌شده نیز بسیار است. اگر درهاى دژ ده سال نیز بسته بماند، براى مردم و سپاهیان هیچ تنگى پدید نمى‌آید و هرگاه بخواهد از کوتاه‌ترین راه، صد هزار سپاهى یارى‌بخش از چین و ماچین به او خواهند پیوست. ارجاسب به کسى نیازى ندارد، همه‌گونه خوراکى در دسترسش هست و هم مردان رزمنده فریادرس. اسفندیار چون این سخنان بشنید و از چند و چون دژ آگاهى یافت، آن دو چینى را بکشت تا زبان آنان بسته بماند و کسى از درون دژ درنیابد که رزمنده‌اى درباره دژ پرسش‌ها داشته است.

اسفندیار از رویین‌دژ به پرده‌سراى خویش بازگشت و از بیگانگان خواست در پرده‌سراى نمانند. سپس پشوتن را نزد خود فراخواند و از هرگونه کارزار با دژنشینان سخن گفت و یادآور شد: «چنین دژى در پى سال‌ها جنگ نیز به چنگ نخواهد آمد اگر تن خویش را نیز در برابر دشمن خوار گردانیم. تو در اینجا بمان و سپاه را نگهدار باش و از دشمنان دور نگاهدار. بى‌گمان آن‌گاه ارجمند شده، سزاوار شاهى و تخت بلند مى‌شویم که از انبوهى دشمن هراسى به دل راه ندهیم و پیروز آن کسى است که در کوه از پلنگ و در آب از نهنگ بیمى به دل راه ندهد. اگرچه دلاورى پیشاهنگ پیروزى است، همه جا را دلیرى نشاید، به جایى فریب و به جایى نهیب باید، گهى زیبندگى و شکوه مى‌باید و گاهى فرود و نشیب. بر آنم ‌چون بازارگانى به این دژ راه یابم که در اینجا پهلوانى به کار نیاید، تا راه‌هاى گرفتن دژ را بررسى کنم و تو دیده‌بانى بگمار و از هر دانشى بهره گیر. اگر دیده‌بان در هنگام روز دود و در تاریکى شب، آتشى فروزان بیند، بدان که آن دود و آن آتش کار من و از چاره‌جویى‌هاى من است. آن‌گاه با دیدن دود یا آتش سپاه را زره‌پوشان دگر ده و به جنبش آور و درفش مرا نیز از دور بر پاى دار و خود در دل سپاه جاى گیر و با گرزه گاو سار به پیش بتاز، چنان‌که پندارند‌ اسفندیار در دل سپاه جاى گرفته». و چون این اندرزها بگفت ساربان را بخواند و به او گفت سد شتر سرخ‌موى را با زیور و شکوه بسیار بیاورد و از میان آنها ده شتر را دینار بار کند و بر پنج شتر دیگر دیباى چین نهد، بر پنج شتر گوهرهاى گوناگون بار زند، بر یکى تخت زرین و تاج پادشاهان نهد و هشتاد جفت صندوق بر پشت دیگر شتران بگذارد؛ بار همه جنگ‌افزار و از میان سپاهیان سد و شصت مرد از پهلوانان برگزیند که نهان آنان پدیدار نبود و بیست تن از نامداران را نیز که همه شمشیرزن و خنجرگذار هستند در جامه ساربان همراه گرداند و به پاى هر یک از آنها کفش و بر تن‌شان گلیم کند و در بار این ساروانان تنها گوهر و زر و سیم باشد.

سپهبد به سوى دژ روانه شد و چنان مى‌نمود بازارگانى است به اندیشه سود و چون به دژ نزدیک شد، خود پیشاپیش کاروان برفت و با هشیارى و بیداردلى نگاه خود را در همه جاى گرداند. چون بانگ دراى کاروان شنیده شد، مردمان دژ خبردار شدند، فراوان یکدیگر را آگاه کردند و خود بشتافتند و در میان خود گفتند بازارگانى آمده که بسیار ارزان‌فروش است. بزرگان دژ پیش آمدند همه خریدار کالاهاى بازارگان بودند و از بارسالار پرسیدند چه کالاهایى براى فروش آورده است. اسفندیار پاسخ داد پیش از هر خرید و فروشى باید از شاه فرمانى براى فروش دریافت دارد و چون فرمان دهد همه آنچه آورده است براى فروش به نمایش مى‌گذارد. اسفندیار، بار شتران بگذاشت و خود پیش رفت تا بازار خویش را گرم گرداند. در آغاز جایى پر از گوهر شاهوار براى پیشکشى به شاه همراه خود گرداند و با آن یک اسب و دو جامه از دیباى چین نیز بیاورد. جام پر از گوهر را با پارچه‌اى چون گلبرگ پوشاند و آن را به سنگ خوشبوى گرداند و با این کردار به نزدیک ارجاسب شد و چون در برابر ارجاسب بایستاد آن گوهرها به پایش فرو هشت و گفت: «با شهریاران خود پیوسته یار باشد» و افزود: «یکى از بازارگانانى است که پدر ترک و مادر از آزادگان است، از توران شادمانه کالا به ایران مى‌برد و از ایران شتران را بار زده به توران مى‌رساند. کاروانى با او است که بار شتران آن پوشیدنى‌هاى زیبا، گوهر و افسر و رنگ و پوست، همه را فروشنده است و آنچه در اینجا چشم‌نواز باشد، خریدار است. در بیرون دژ لاله‌ها به جاى گذارد با این پندار که همه کالاهاى او در پناه شهریار چین است. اگر شاه فرمان دهد کاروان را ساروانان به دژ آورند و بدین گونه از مهر شاه بهره‌مند و در سایه بزرگوارى‌اش آرام گیرند». ارجاسب پاسخ داد: «دل شاد دارد و از هر بدتنى خویش را آزاد بداند، در توران‌زمین کسى او را نیازارد و فرمان داد در دژ میدانى فراخ را براى نمایش کالاهایش به او بدهند و کلبه‌اى نیز در پیش کاخ ارجاسب بود و آن کلبه را نیز به اسفندیار براى آرمیدن و خفتن سپرد».