جنایت رفح و ایرانیان
از نخستین روزهای شکلگیری صهیونیسم در سرزمین فلسطین، پیش از آنکه هنوز نامی روی کشورشان بگذارند، هنوز وقتی که سرزمینهای فلسطین تحت قیمومیت انگلیسیها بود، رابطه میان ایران و آنان پرچالش بود. هنگام تشکیل دولت یهود تعدادی مسلمان ایرانی در آنجا زندگی میکردند که از خانه و کاشانه خود رانده شده بودند.
از نخستین روزهای شکلگیری صهیونیسم در سرزمین فلسطین، پیش از آنکه هنوز نامی روی کشورشان بگذارند، هنوز وقتی که سرزمینهای فلسطین تحت قیمومیت انگلیسیها بود، رابطه میان ایران و آنان پرچالش بود. هنگام تشکیل دولت یهود تعدادی مسلمان ایرانی در آنجا زندگی میکردند که از خانه و کاشانه خود رانده شده بودند. دولت «ساعد» به بهانه رتق و فتق امور آنان، دفتری دایر کرد. پیش از او «محمدعلی فروغی» توصیه کرده بود که در این قضیه هم باید هوای جهان اسلام را داشت و هم نباید آنقدر در این هواداری پیش رفت که ایران را درگیر جنگ کند. در کابینه احمد قوام هم تقریبا همین سیاست دنبال شد. بعدها در دوره مصدق همان نمایندگی هم تعطیل شد، اما از دهه ۴۰ با حفظ همین سیاست، رابطه دولت یهود و ایران فعالتر شد.
شاه در سخنانش اگرچه گاهی به نعل و گاهی به میخ میزد، اما سعی داشت، در مواردی به اسرائیل انتقاد کند، اما همکاریهای مشترک پنهانی را هم با اسرائیلیها و هم اعراب ادامه میداد. با این حال در مواردی مثل اعلام آمادگی برای ارسال سلاح و هواپیما به مصر و عربستان در جنگ اعراب و اسرائیل یا قطع همکاری با اسرائیل در کردستان عراق پس از بهبود روابط با عراق از سایه به آفتاب میآمد.
این روزها اعتراض گروهی از اپوزیسیون برانداز به پیوستن جمعی از ایرانیان به پویشی درباره جنایت اسرائیل در رفح، خبرساز شده است. در شبکههای اجتماعی دعوایی راه افتاده است و گروهی افراد مشهوری را که به این پویش پیوستهاند، فهرست کردهاند که در روز مبادا به حسابشان رسیدگی شود، زیرا به گمانشان وطندوستان واقعی نباید به این کمپین بپیوندند.
آنان پیوستگان به پویش را سرزنش میکنند که چرا فقط کودکان فلسطینی را میبینید و کودکان رواندا و اوگاندا و سودان و ایغورهای چین و اوکراین و ایران را نمیبینید؟ بسیاری هم درباره کودکان ایران نوشتهاند و هم فلسطین و هم سوریه و هم چین. شاید از سودان و رواندا و اوگاندا اطلاعی نداشتهاند. هر کس که اطلاع دارد، میتواند دربارهاش بنویسد و پویش راه بیندازد. کسی جلوی کسی را نگرفته است و خوشبختانه برای موضعگیری و پویش راهانداختن هم سهمیه تعیین نشده است. این چهلوچند میلیون نه چنان که فارس گفته سربازان مقاومتاند و نه چنان که این منتقدان میگویند سربازان جمهوری اسلامی ایران.
بسیاری از آنان، شاید حتی اعتقادی به آرمان فلسطین و ... نداشته باشند، اما از کشتن کودکان در منطقهای که امن اعلام شده بیزارند. این دعوا - در قالبی که نمایانده میشود- به خودی خود اهمیتی ندارد و چه بسا بیهوده و گمراهکننده باشد، اما «صورتی در زیر دارد/ آنچه در بالاستی» واقعیت این است که گروهی از ایرانیان آن سیاست یکی به نعل و یکی به میخ پهلوی دوم را کنار نهاده و به اسرائیل به چشم شریکی استراتژیک در برانداختن حکومت مینگرند.
این پویش و واکنش به آن هم در همین چارچوب قابل ارزیابی است، وگرنه چرا واکنش خشک و خالی جمعی به کشتن کودکان در جایی از جهان که صرفا با یک دقیقه وقتگذاشتن حاصل شده، باید برای کسانی اینقدر اهمیت داشته باشد که به آن اعتراض کنند و از آن عصبانی شوند؟ اگر کسی جنایتی در جایی میبیند، اگر چیزی وجدان کسی را عذاب میدهد، اگر معتقد است و شواهدی دارد که حماس و ایران و چین و سودان و اوگاندا و رواندا و روسیه و سوریه و هر کسی به کودکان ستم میکنند، میتواند بنویسد و بگوید و اگر قصابی کودکان در غزه و رفح کسی را آزار میدهد، حق دارد بگوید و بنویسد و دنبال راهی برای کاهش رنج بچهها باشد. در واکنش به جنایت نباید مرعوب کسی و جریانی شد و به قول کانت باید در استفاده از فهم خویش دلیر بود.