|

کدام دوگانه را جدی بگیریم؟

دوگانه‌های زیادی همیشه مطرح شده و در جامعه ما یارکشی می‌کند. حتی زمان‌هایی که طیفی از نظرات وجود داشته، در لحظه نهایی همه چیز پتانسیل دوقطبی‌شدن پیدا می‌کند. در شرایط سیاسی ایران امروز، به نظرم دوگانه اصولگرا‌/ اصلاح‌طلب خریدار زیادی ندارد. این دوگانه هویت‌گرا، دهه‌های 70 و 80 این سرزمین را به خود اختصاص داده، اما آنچه از آن امروز برجای مانده، نامی است بر گروه‌هایی اندک که مشغول سیاست هستند.

کدام دوگانه را جدی بگیریم؟

دوگانه‌های زیادی همیشه مطرح شده و در جامعه ما یارکشی می‌کند. حتی زمان‌هایی که طیفی از نظرات وجود داشته، در لحظه نهایی همه چیز پتانسیل دوقطبی‌شدن پیدا می‌کند. در شرایط سیاسی ایران امروز، به نظرم دوگانه اصولگرا‌/ اصلاح‌طلب خریدار زیادی ندارد. این دوگانه هویت‌گرا، دهه‌های 70 و 80 این سرزمین را به خود اختصاص داده، اما آنچه از آن امروز برجای مانده، نامی است بر گروه‌هایی اندک که مشغول سیاست هستند. نه اصولگرا یا ارزشی‌شان متعهد به اصول و ارزشی است که انواع مواضع غیرارزشی یا انواع فساد از دلش بیرون آمده و نه اصلاح‌طلبش لزوما اصلاح‌طلب که هم تداوم‌خواهی و هم براندازی در بخش‌هایی از این گروه‌ها رخنه کرده است. برای همین است که برخی را به اصولگرا یا اصلاح‌طلب واقعی! برمی‌شمرند. این واقعیت برآمده از گفتمان آغازین هویتی اینهاست‌ که امروز از آن فاصله دارند. آنچه امروز به لحاظ اجتماعی تقابل با هم دارد، گفتمان مبارزه‌/ زندگی است.

‌برخی اصالت را به مبارزه می‌دهند؛ چون ساختارهای فعلی را نه کارآمد و نه مقبول می‌بینند. خیابان را عرصه عمومی خویش می‌دانند و کنشگری در خیابان را همان زندگی برمی‌شمرند. «مبارزه همان زندگی است» به‌نوعی شعار جنبش‌های حیات‌بخشی است که در سال‌های اخیر، ایران و بسیاری از کشورها را برانگیخته‌اند. کنشگری‌های هرچند کوچک در این مسیر را تداوم مبارزه می‌دانند.

‌‌گروه دیگر اصالت را به زندگی می‌دهند؛ برخی دانسته و برخی از سر استیصال و ناخودآگاه. زندگی ماشینی و شرایط زیست امروز ما، افراد را چنان درگیر زندگی می‌کند که حتی اگر زمانی به گروه اول هم بپیوندند، سریع مشغول زندگی می‌شوند و خیابان‌ها را خالی و گروه اول را ناامید می‌کنند. گروهی که در انتخابات به احمدی‌نژاد هم می‌تواند رأی بدهد. کسانی‌ که یارانه‌گرفتن را حقی برای زندگی‌شان می‌دانند، از هر فرصتی مثل بورس، خرید سکه، ثبت‌نام خودرو، شبکه‌های هرمی، بازی همستر و‌... استفاده می‌کنند برای بهبود یا پیشرفت در زندگی. تئوریک به مقولات نگاه نمی‌کنند. حتی ممکن است در یک رخداد به گروه اول بپیوندند، حتی اگر در دل ساختارهای موجود را دوست نداشته باشند. به عبارتی، مردم عادی و اکثریتی که اتفاقا در توییتر در حال جنگ با یکدیگر نیستند و در تلگرام تولید محتوا نمی‌کنند؛ آنها در اینستاگرام مشغول زندگی ‌و حتی خرید و فروش مایحتاج خود هستند. من دوگانه امروز را که گاهی گروه‌ها بر آن منطبق می‌شوند و گاهی نمی‌شوند، دوگانه مبارزه‌/ زندگی می‌دانم. اگر زمانی در انتخاباتی موجی برانگیخته شود، نه به‌ خاطر توفیق گروه‌های سیاسی موجود بلکه به خاطر امکان‌هایی است که هر دو گروه دریافت می‌کنند (البته که هر دسته و گروهی هواخواه نزدیک سنتی هم دارد، مرادم ایشان نیستند). حتی گاهی دیاسپورای ایرانی می‌تواند با این گروه‌ها همراه شود؛ خصوصا زمانی که قدرت مبارزه‌خواهان زیاد می‌شود. ایشان همراه‌اند. زندگی‌شان را می‌کنند و آخر هفته‌ها در کمپ‌های مبارزاتی ایرانی جمع می‌شوند. یا اینکه زندگی‌شان از بزرگ‌ترشدن گروه اول می‌گردد و ممر درآمدشان آنجاست. همین است که وقتی مبارزه‌خواهی فروکش می‌کند، مدام سرکوفت به داخلی‌ها می‌زنند‌ (مصادیق آن‌قدر زیاد است که نمی‌شود وارد شد). به شکل تاریخی، مردم ما همواره زندگی را خواسته‌اند. حتی بعد از مبارزات طولانی و چرخش‌های تاریخی بزرگ، خسته به دل زندگی زده‌اند. اگر قرار است امروز را بیندیشیم، به‌جای سرکوفت به این و آن باید به جامعه‌ اندیشید که آیا در این لحظه خواست یا توان (هر دو مهم است) مبارزه دارد یا می‌خواهد زندگی کند‌ (حتی اگر گوشه دلش مبارزه قلقلکش می‌دهد)؟ اگر این جامعه را بشناسیم، شرایط را، موج‌ها را، برنامه را و انتخابات را بهتر تحلیل می‌کنیم، وگرنه درگیر آمارهای مشروعیت، براندازی و اکثریت می‌شویم؛ آمارهایی که بسته به شرایط و زمینه‌های اجتماعی می‌تواند تغییر کند. من امروز جامعه را مردمان درگیر معیشت و علاقه‌مند به زندگی می‌بینم. ممکن است روشنفکران راست و چپ مبارزه‌جو حتی آن را تداوم‌خواهی یا رذیلت برشمرند، اما باورم این است امروز این جامعه چنین است. باید به آن اندیشید.