|

زندگی الهه به مویی بند است

زندگی پر از فرازونشیب الهه در آستانه فروپاشی است. 10‌ساله بود که پدرش اعدام شد و در 12‌سالگی مادرش را بر اثر اوردوز از دست داد. تک دختری که هرگز روی خوشی را ندیده بود، به خانه مادربزرگ مهربانش پناهنده شد. درس می‌خواند و با مستمری بخور و نمیر مادربزرگ زندگی‌اش می‌گذشت. آنها در آپارتمان 40‌متری پدربزرگ زندگی می‌کردند و الهه هم به کمک مادربزرگش با کارهای بسته‌بندی در خانه در هزینه‌های روزمره کمک می‌کرد

زندگی الهه به مویی بند است

شرق:‌ زندگی پر از فرازونشیب الهه در آستانه فروپاشی است. 10‌ساله بود که پدرش اعدام شد و در 12‌سالگی مادرش را بر اثر اوردوز از دست داد. تک دختری که هرگز روی خوشی را ندیده بود، به خانه مادربزرگ مهربانش پناهنده شد. درس می‌خواند و با مستمری بخور و نمیر مادربزرگ زندگی‌اش می‌گذشت. آنها در آپارتمان 40‌متری پدربزرگ زندگی می‌کردند و الهه هم به کمک مادربزرگش با کارهای بسته‌بندی در خانه در هزینه‌های روزمره کمک می‌کرد. دختر درس‌خوان و سربه‌زیر قصه ما بعد از مدت‌ها زندگی در اوج فقر با پدر و مادر تبهکارش، حالا در خانه امنی زندگی می‌کرد و پیرزن دوستش داشت. هر روز برایش لقمه پنیر در کیف می‌گذاشت و بعدازظهرها با هم به امامزاده محل می‌رفتند و در حیاط و زیر سایه خنک درخت دعا می‌خواندند، اما این ماجرا تا خرداد 1399 بیشتر طول نکشید و الهه مادربزرگش،‌ تنها حامی زندگی‌اش را بر اثر کرونا از دست داد. شوک و بهت تا مدت‌ها باعث حمله‌های عصبی به الهه می‌شد و تصمیم ناعادلانه عمو مبنی بر فروش خانه پدری‌اش که تنها پناهگاه الهه بود، این حملات را شدیدتر می‌کرد. در‌این‌میان چون پدر الهه زودتر از مادرش فوت کرده بود، از ارث سهمی نداشت و عمو تنها حاضر شد 10 میلیون تومان به یکی از همسایه‌ها پرداخت کند تا مدتی از الهه نگهداری کند. با سیستم آموزش از راه دور و نیاز به تبلت در دوران کرونا برای آموزش، الهه مجبور به ترک تحصیل شد و خانواده‌ای که او پیش آنها زندگی می‌کرد، گفتند حتی اگر مدارس حضوری باشد، آنها توانایی تأمین هزینه تحصیل او را ندارند و از طرفی او باید در خانه کار کند تا بتواند هزینه‌های خودش را پرداخت کند، چون این 10 میلیون تومان تنها کفاف سه ماه زندگی الهه را خواهد داد. الهه پذیرفته بود که زندگی همین است و با آن می‌ساخت. دنیای کوچکی برای خودش ساخته بود؛ دنیایی از یادگاری‌های مادربزرگش و سریال‌هایی که شب‌ها پخش می‌شد او را دلخوش می‌کرد. زندگی و دلخوشی او همین خاطرات و سریال‌ها بود. سعی می‌کرد به چیزهای بیشتری فکر نکند و از خوشبختی‌ آدم‌ها نشنود. او زندگی را در یک مشت عکس و نوشتن درباره سریال‌ها خلاصه کرده بود. اما همین دلخوشی هم در آن روز شوم تمام شد. نزدیکی‌های نوروز 1401 الهه از طرف خواهرزاده صاحبخانه که برای میهمانی از روستا به شهر آنها آمده بود، مورد تعرض قرار گرفت. الهه در خانه تنها بود که پسر جوان به بهانه بردن ناهار برای دایی به منزل آمد و در آشپزخانه خانه که در زیر‌زمین بود و فریادهای الهه به جایی نمی‌رسید، مورد تعرضی وحشیانه قرار گرفت و به دلیل تقلای بسیار دنده الهه شکست و مجاری داخلی زنانه او دچار آسیب و پارگی شدید شد. الهه ساعت‌ها بیهوش در آشپزخانه افتاده بود و بعد از رسیدن خانواده بالای سر تن نیمه‌جانش، او را بلافاصله جلوی درمانگاه شهر رها کردند و به خانه برگشتند. به دلیل نبودن تجهیزات پزشکی الهه از سوی پزشک وظیفه‌شناس درمانگاه به بیمارستان شهر بزرگ‌تر مجاور منتقل شد و مورد درمان و جراحی قرار گرفت. خانواده پزشک به الهه کمک بسیاری کرده‌اند. او تحت مداوای روان‌پزشک است و توانسته است از مرد متجاوز شکایت کند. حالا آرام‌آرام به زندگی برگشته و در یک مرکز خیریه زندگی می‌کند. الهه دست‌پخت خوبی دارد و در یک آشپزخانه کوچک محلی دستیار سرآشپز است. از طریق مددکار و پزشکی که همواره در مسیر همراهش بوده‌اند، توانسته 50 میلیون تومان تأمین کند و 30 میلیون هم وام گرفته. الهه 70 میلیون دیگر نیاز دارد تا بتواند یک خانه در مرکز استان و نزدیکی مرکز خیریه رهن کند و مستقل شود. او به این استقلال نیاز دارد. به یک خانه و تلویزیون که شب‌ها بی‌دغدغه جلویش بنشیند و سریال تماشا کند و عکس‌های مادربزرگش را روی دیوار بچسباند. الهه یک خانه برای خودش می‌خواهد؛ خانه‌ای که شاید کم‌کم به کمک خیرین بتوان برای او خرید. اما فعلا برای رهن دو‌ساله آن باید 150 میلیون پرداخت کند تا کرایه ندهد و بتواند درس بخواند و دیپلم بگیرد. در صورت تمایل مبالغ مورد نیاز خود را به شماره کارت 5041721209434720 بانک رسالت، به نام شهرزاد همتی پل‌سنگی واریز کنید.