آقای پزشکیان! آقای ظریف! وزارت فرهنگ و ارشاد...
روزنامهنگارانی که از عمق جان با کلمه سروکار دارند، همه دغدغههایشان هنگام معرفی کابینههای جدید به مجلس، در این خلاصه میشود که چه کسی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی میشود و سیاستهای جدید رسانهای چه نسبتی با آزادی بیان و بعد از بیان دارند؟ به عبارتی همه نگاهها به سوی کرسی مهمی است که علاوه بر حوزه رسانه، حوزههای مختلف فرهنگ و رسانه را نیز درگیر میکند و از این زاویه نیز موضوعات تئاتر و موسیقی تا سینما و هنرهای تجسمی به نگرانی رسانهنگاران حوزه فرهنگ و هنر اضافه میشود.
فیضالله پیری: روزنامهنگارانی که از عمق جان با کلمه سروکار دارند، همه دغدغههایشان هنگام معرفی کابینههای جدید به مجلس، در این خلاصه میشود که چه کسی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی میشود و سیاستهای جدید رسانهای چه نسبتی با آزادی بیان و بعد از بیان دارند؟ به عبارتی همه نگاهها به سوی کرسی مهمی است که علاوه بر حوزه رسانه، حوزههای مختلف فرهنگ و رسانه را نیز درگیر میکند و از این زاویه نیز موضوعات تئاتر و موسیقی تا سینما و هنرهای تجسمی به نگرانی رسانهنگاران حوزه فرهنگ و هنر اضافه میشود.
اکنون که در شرایط حساس انتخاب و معرفی کابینه به سر میبریم، باید گفت برای اهالی فرهنگ و رسانه، اضطراب فرد معرفیشده برای کرسی وزارت ارشاد کمتر از لحظات و ساعات حساس ایام سخت انتخابات نیست که وظیفه اصلی پیروزی پزشکیان را بر دوش داشتند و «بیمزد و منت بود هرچه» کردند و «یارب مباد کس را مخدوم بیعنایت»!
اکنون باید آقای پزشکیان و ظریف و نیز کارگروه انتخاب این وزیر را خطاب قرار داد که حضور برخی نامها که با لطایفالحیل خاص به لیست نهایی راه پیدا کردهاند، اگر رعشه بر اندام مخاطبانش نیندازد، دستکم ما را به یاد همان خاطره مغازه دونبش نعل و میخ فروش - که همه ما بازیخورده آن بودیم - میاندازد که جز ادامه همان سرخوردگی و ناامید چیزی به بار نخواهد آورد.
چگونه این پیام از باب «نصیحهالملوک» به رئیسجمهور منتخب و آقای ظریف منتقل شود که ما از بستر فاجعه آمدهایم و نمونهای از همانهایی هستیم که پدرش را به کول گرفت تا رأی دهد، بلکه تغییر ایجاد شود؟ چگونه بگوییم معرفی این افراد به مجلس ما را به همان نقطهای میرساند که سه سال پیش (و بعد از فعالیت هشتساله) در آنجا بودیم؟ چگونه بگوییم ما فکر میکنیم با انتخاب این افراد، در هشت سال آینده نیز به همانجا میرسیم که سه سال پیش در آنجا بودیم؟ چگونه بگوییم در عصر صدارت نعل و میخ فروشان شخصا به عنوان کنشگری مطبوعاتی زندگی را رها کرده و کاسه گدایی به دست گرفتم تا حقوق حداقل و حقارتآمیز پرسنل اندک و حداقلی رسانهام را تأمین کنم؟ چگونه بگوییم که معلولیت مطبوعاتی و حتی زندگی شخصی ما معلول همان سیاستها و افرادی معلوم و مشخص هستند که در غیاب احزاب و نهادهای صنفی و مدنی فعال، ما را در برابر رقیبی نابرابر قرار دادند که از هزار تیر و ترکش حرفهای و اقتصادی عبور کنیم تا به اینجا برسیم؟ باری اهالی فرهنگ و رسانه از بستر فاجعه آمده و چنان خسته و دلنازک و آزرده و افسردهاند که تحمل و صبر یک «اف» هم برایشان سخت شده است. خسته شدهایم آقای پزشکیان! خسته شدهایم آقای ظریف! اگر فراموش کردهاید، ما رهروان همان جوانمردی هستیم که پدرش را کول گرفت و تا پای صندوق رأی برد، بلکه تغییر ایجاد شود. ما تغییر میخواهیم؛ تغییر در زبان فارسی جابهجاکردن چهره تکراری است!
باید از آقایان پزشکیان و ظریف پرسید آیا افرادی که روزگاری با نزدیکشدن به عمق راهبردی و مهرورزان، بنای رزومهسازی خود را از مطبوعات ابراصولگرا و آن تیترهای تاریخی علیه اصلاحطلبان ساختند، به نام خصوصیسازی مطبوعات را فلج کرده و به گدایی رساندند و به نام صنفیسازی جشنواره و دورهمی مطبوعات را تعطیل کردند، و... آیا شایسته این هستند به نام اصلاحطلب در دولت تغییر در رأس وزارتی قرار بگیرند که دیگربار آیینه دق اهالی رسانه و به شکل کلیتر اهالی فرهنگ شوند؟ آیا آزموده را آزمودن خطا نیست؟ باید پرسید که به راستی اینها چگونه با واسطه چندوجهی و ابزار میخ و نعل در لیست نهایی راه پیدا کردهاند و دیگر بار به صحنه ترس و تردید و اضطراب ما تبدیل شدهاند؟! چند بار جایی دیگر از این عبارت زیبا و عنوان کتاب ژیلا بنییعقوب استفاده کردهام و اینک نیز به کار است که نقل کنم: «روزنامهنگاران غصه میخورند و پیر میشوند»؛ غصه کار حرفهای و اندوه توقیف و جوانمرگی مطبوعات و البته درد معلولیت و اضطراب نداشتن حقوق پرسنل، ترس از تأمیننشدن زندگی حرفهای و آزادی بیان و بعد از بیان! باز به اینها اضافه کنید: ترس از ممکننشدن تغییر حقیقی مسالمتآمیز، ترس از آینده، ترس از انتخابات و ترس از نتیجه انتخاب بین بد و بدتر و ترس از نتیجه انتخابات و سوارشدن عدهای و بیکلاهماندن سر شایستگان محجوب و ترس از آمدن و قرارگرفتن افرادی خاص در رأس و ترس از انتخابات بعدی و ترس از و ترس و ترس و...! ای آدمیان! کشت این همه ترس ما را! این همه ترس و اضطراب فقط در یک روزنامهنگار میتواند جمع شود و نگفتنش نشان نبودن نیست!