|

گفت‌وگو با ژاک رانسیر درباره بحران دموکراسی

آیا دموکراسی از نفس افتاده است؟

کم نیستند کسانی که ایران و نفوذ فرهنگی‌اش در خاورمیانه را با فرانسه و دامنه فرهنگی‌اش در اروپا مقایسه کرده‌اند و ایران را از لحاظ نفوذ فرهنگی هم‌سنگ فرانسه می‌دانند. در شرایط کنونی وضعیت ظاهری این دو کشور نیز به گمانم شباهت‌های بسیاری با هم پیدا کرده است. در ایران با مرگ رئیس‌جمهور، مردم به انتخابات پیش‌بینی‌نشده فراخوانده شدند و در فرانسه با اقبال زیاد مردم از حزب راست افراطی، رئیس‌جمهور در اقدامی ماجراجویانه، مجلس ملی را منحل کرد و مردم را به انتخابات فراخوانده است.

آیا دموکراسی از نفس افتاده است؟

برگردان:  بیژن معجری‌کسمایی

مقدمه مترجم: کم نیستند کسانی که ایران و نفوذ فرهنگی‌اش در خاورمیانه را با فرانسه و دامنه فرهنگی‌اش در اروپا مقایسه کرده‌اند و ایران را از لحاظ نفوذ فرهنگی هم‌سنگ فرانسه می‌دانند. در شرایط کنونی وضعیت ظاهری این دو کشور نیز به گمانم شباهت‌های بسیاری با هم پیدا کرده است. در ایران با مرگ رئیس‌جمهور، مردم به انتخابات پیش‌بینی‌نشده فراخوانده شدند و در فرانسه با اقبال زیاد مردم از حزب راست افراطی، رئیس‌جمهور در اقدامی ماجراجویانه، مجلس ملی را منحل کرد و مردم را به انتخابات فراخوانده است. بدون آنکه تفاوت‌های تاریخی فرهنگی دو کشور ایران و فرانسه را نادیده بگیرم، صرف تجربه زیسته‌ من در ایران و فرانسه، این زمینه را برایم فراهم کرده که رد‌پای مشترکی را در تاریخ معاصر دو کشور بیابم. مردم فرانسه با نیروی فائقی که قدرت را در دست دارد و اقتصاد و پیشرفت و توسعه‌ بازار جهانی را به هر قیمت و مانند یک اصل تغییرناپذیر لازم‌الاجرا می‌داند، در تقابل هستند. همان مردمی که در سال ۲۰۰۵ در رفراندوم به جهت‌گیری اروپا رأی ندادند و آن را نپذیرفتند و اکنون در موقعیت دیگری قرار دارند. در هر دو کشور مردم با همان قدرتی که تلقی خود از قدرت را علم و دانشی عمیق و استراتژیک می‌داند، رو‌به‌رو هستند. برای فهم بهتر این وضعیت در عرصه‌ سیاسی بد نیست که به مصاحبه‌ای از فیلسوف مشهور فرانسوی، ژاک رانسیر، به تاریخ  ۱۹ ژوئن سال ۲۰۲۴ با خبرنگار جوان «نشریه‌ فلسفی» توجه کنیم.

۱۰ جولای ۲۰۲۴- پاریس

ما موج «آبی سرمه‌ای» راست افراطی در انتخابات اروپا و منحل‌کردن مجلس ملی از سوی رئیس‌جمهور را شاهد بودیم، آیا دموکراسی از نفس افتاده است؟

 اولین فکر شما پس از اعلام موج آبی مجمع ملی در انتخابات اروپا و منحل‌کردن مجلس ملی از سوی رئیس‌جمهور فرانسه چه بود؟

موجی که شما می‌گویید، از خیلی وقت پیش انتظارش می‌رفت، چراکه همه‌ حکومت‌های چپ و راست تحقق آن را از مدت‌ها پیش به طریقی بسیار نظام‌مند آماده کرده بودند. همان حکومت‌هایی که بی‌وقفه تکرار می‌کردند که راست افراطی پرسش‌های خوبی را مطرح می‌کند ولی آنها یعنی احزاب راست و چپ تنها کسانی هستند که قادرند به آن سؤال‌ها پاسخ‌های خوبی بدهند. این موج از سوی همه‌ کسانی که بی‌وقفه نژادپرستی تمیز و والامرتبه را میانجی یک راسیسم عوامانه مجمع ملی جلوی چشم‌مان می‌آوردند و نیز از سوی همه‌ کسانی که این نژادپرستی رسمی را با دادن رنگ جمهوری، سکولاریسم، برابری زن و مرد، مبارزه با یهودی‌ستیزی و دیگر ارزش‌های سنتی چپ دوست‌داشتنی می‌کردند، ترتیب داده شده است.

مشکل، تعداد آرای کسب‌شده از سوی حزب نژادپرست نیست، بلکه مسئله‌ پیروزی نژادپرستی در عرصه‌های دولتی، رسانه‌ای و فکری است. درباره مکرون، او هم دچار همان توهم معمولی صاحبان قدرت است که ذائقه‌ خود را از قدرت و علاقه خود به قدرت را با در اختیار داشتن دانش ژرف راهبردی معادل می‌گیرند. البته بهتر است خیلی هم در پی دلایل مبهم آنها نباشیم.

 مکرون می‌گوید با انحلال مجلس او دموکراسی را انتخاب کرده است و با توسل مستقیم به رأی‌دهندگان در دوره و زمانی بس آشفته دموکراسی را انتخاب می‌کند. در این زمینه چه فکر می‌کنید؟

دموکراسی قدرت برابرهاست از آن نظر که برابر هستند. اعمال این قدرت مستلزم وجود اشکالی از بحث و تصمیم مستقل از نهادهای دولتی است و باید که بتواند بر آن نهادهای دولتی کنترل خودش را اعمال کند. سیستم انتخاباتی کاملا با آن متفاوت است. سیستم انتخاباتی ماشینی است برای تنظیم رابطه بین قدرت و جمعیت و عملکرد این ماشین بستگی به خود این قدرت دارد. در یک نظام سلطنتی خودکامه مانند نظام جمهوری پنجم، شکاف روزافزون بین واقعیت قدرت و این شبیه‌سازی یا تظاهر به قدرت مردمی، انتخابات را به ماشینی پرشرو‌شور تبدیل می‌کند که تنها به دو نوع اشتیاق اجازه و امکان بروز می‌دهد: اولی تسلیم، کوتاه‌آمدن، استعفا است و دومی رنجش، خشم، کینه‌توزی. دولت‌های ما تا حد رفع تشنگی و اشباع، با اولی‌ها بازی کردند از آن بهره‌ها بردند. مجمع ملی بر پایه‌ دومی‌ها بازی می‌کند. دموکراسی ربطی به این بازی‌ها ندارد بلکه درست برعکس، فقدان آن را نشان می‌دهد.

 پس ما یک بحران دموکراسی را تجربه نمی‌کنیم؟

بحران دموکراسی در کار نیست چون که دموکراسی واقعی وجود ندارد. یک نظام حرامزاده‌ای است که حتی نمایندگی هم نیست زیرا سیستم نمایندگی، کنترل رأی‌دهندگان بر مقامات منتخب و دولت‌ها را پیش‌فرض می‌گیرد که در‌حال‌حاضر وجود ندارد. آنچه در بحران است، حداکثر اتوپیای اجماعی یک دولت مدیریتی است که معتقد است می‌شود کشور را مانند بانک سرمایه‌گذاری اداره کرد و هر‌از‌گاهی از مردم بخواهیم ترازنامه‌ آن را تأیید کنند. مشکل این است که [این اتوپیای جمعی]، ضمن اینکه خود را در معرض ویرانی و نابودی قرار می‌دهد، به‌‌‌طور هم‌زمان شرایط یک پاسخ دموکراتیک را نیز از بین می‌برد و تنها جایی برای تکانه‌ها و انگیزه‌های نفرت‌انگیز باقی می‌گذارد.

 چرا این وضعیت به نفع راست افراطی است؟ آیا جذابیت عجیب‌وغریبی برای شخصیت‌های اقتدارگرا وجود دارد؟

مطمئنا مسئله شخصیت‌های قدرتمند نیست. راست افراطی از این منظر در مقایسه با دیگر احزاب برتری ندارد. موقعیت ممتاز آن ناشی از دو دلیل متمایز است که با هم جمع می‌شوند. اولا این دستگاه فقط اجازه‌ کوتاه‌آمدن یا خشم و کینه به دل گرفتن را می‌دهد و این هویدا است که مزیت آن به متخصصان خشم و کینه‌توزی می‌رسد. مدیریت خشم و کینه تخصص انکارناپذیر راست افراطی است.

ثانیا راست افراطی تنها نیرویی است که می‌تواند خودش را باکره بخواند، آن‌هم در زمانی که به‌‌طور کاملا موجهی این احساس وجود دارد که چپ مسئول اصلی وضعیتی است که ما تجربه می‌کنیم. واقعیت این است که حزب سوسیالیست به همه وعده‌هایی که داده بود، خیانت کرد، با منطق سرمایه‌داری مطلقه‌شده و مستبد، متحد شد و ‌‌بحق با جناح راست به‌عنوان شریک وارد مدیریت متناوب اجماعی و حل‌وفصلی مسائل شد. واضح است که این شامورتی‌بازی یا وصله‌پینه‌ای که «جبهه‌ مردمی» نامیده می‌شود، همچنان وزن این میراث را به دوش می‌کشد.

 آیا می‌ترسید که موفقیت‌های «مجمع ملی» به گفتمان بی‌اعتمادی به دموکراسی دامن بزند؟

یک بار دیگر تکرار می‌کنم، این [مسائل] به دموکراسی هیچ ربطی ندارد. استدلال اینکه «دموکراسی فاشیسم را به ارمغان می‌آورد» به‌سادگی معادل این است که مردمان احمق هستند. اما حماقت در این زمینه بیشتر به افرادی تعلق دارد که خودشان را روشنفکر می‌دانند. آنها هرگز از این بوق و کرنا دست برنداشتند که راست افراطی مشکلات واقعی را مطرح می‌کند اما قادر به حل آنها نیست. رأی‌دهندگانی که «مجمع ملی» را انتخاب کردند، منطقی‌تر از آنها هستند. آنها معتقدند کسانی که مسبب مشکلات هستند، بیشترین توانایی را در حل آنها دارند. ما به‌‌طور رادیکال و ریشه‌ای باید از این حلقه‌ معیوب خارج شویم تا فضایی دموکراتیک را باز کنیم، حالا هر چقدر هم می‌خواهد شکننده باشد. جایی که پرسش‌های متعددی، با عنوان «مفهوم کلی مهاجرت» به‌طور خودکامانه‌ای گروه‌بندی شده‌اند، بتوانند آزادانه از سوی کسانی که نگران این مسئله هستند، طرح و مورد بحث قرار گیرند.

 وضعیت سیاسی را در هفته‌های آینده چگونه می‌بینید؟ در ماه‌های آینده چطور؟

من کارشناس علوم سیاسی نیستم و هیچ اطلاعی ندارم که به من اجازه دهد درباره نتایج انتخابات و پیامدهای آن پیش‌بینی کنم که به هر حال با توجه به ضعف نیروها و اندیشه دموکراتیک امروز کشورمان چندان باشکوه نخواهند بود. با توجه به عجله‌ای که برای انجام این انتخابات شد، اجازه و امکان هیچ بحث اساسی و فرصت ایجاد فضای دموکراتیک خودمختار درباره ترکیبات پارلمانی به دست نخواهد آمد. اما در درازمدت، تنها ایجاد این فضای خودمختار، رها از نزاع‌های کاسب‌گرایانه گروه‌های چپ‌گرا -‌به‌درستی یا نادرست- می‌تواند امید به آینده‌ دیگری ایجاد کند.