یادی از کوروش اسدی
بیابان بیمرز
کوروش اسدی در سالهایی که هر نویسندهای پا به دوران پختگی میگذارد، با مرگی زودهنگام و ناگهانی از دنیا رفت. اسدی در سالهای حیاتش، مثل بسیاری دیگر از نویسندگان معاصر ایرانی، با محدودیتها و موانع متعددی برای انتشار آثارش مواجه بود اما او با همان چند کتابی که منتشر کرد، نشان داد که تا چه حد ادبیات را جدی میگیرد و حاضر نیست تن به انتشار آثارش به هر قیمتی بدهد.
پیام حیدرقزوینی
کوروش اسدی در سالهایی که هر نویسندهای پا به دوران پختگی میگذارد، با مرگی زودهنگام و ناگهانی از دنیا رفت. اسدی در سالهای حیاتش، مثل بسیاری دیگر از نویسندگان معاصر ایرانی، با محدودیتها و موانع متعددی برای انتشار آثارش مواجه بود اما او با همان چند کتابی که منتشر کرد، نشان داد که تا چه حد ادبیات را جدی میگیرد و حاضر نیست تن به انتشار آثارش به هر قیمتی بدهد.
اسدی در هجدهم مرداد 1343 در آبادان متولد شده بود. او قصهنویسی را خیلی زود و از سالهای نوجوانیاش آغاز کرد و آموختههایش در ادبیات به واسطه کتابهایی بود که میخواند. در دوره سربازیاش فرصت بیشتری برای خواندن به دست آورد و آثار متعددی از ادبیات ایران و جهان خواند و پشتوانهاش را محکم کرد. او که در سال 1359 به تهران آمده بود، با پایان دوره سربازیاش با هوشنگ گلشیری آشنا شد. در دورهای که محدودیتهای زیادی پیشروی نویسندگان و روشنفکران قرار داشت، پای اسدی به جلسههای پنجشنبهها باز شد که از سوی گلشیری و برخی دیگر از نویسندگان برگزار میشد. در جلسههای پنجشنبهها اسدی بر آموختههای قبلیاش افزود و در کنار گلشیری سختگیری در نوشتن و اهمیت سبک و شیوه روایت را بیش از قبل درک کرد. اسدی پرتلاش و خوشقریحه و خلاق بود و در پی سبک و شیوه خودش در داستاننویسی بود و همین ویژگیها سبب شد که به نویسندهای متمایز بدل شود.
در آثاری که از او منتشر شده، میتوان دید که پشتوانه او در نوشتن هم ادبیات کلاسیک است و هم شیوههای مدرن روایی. او با همان اولین کتابش که در سال 1378 منتشر شد، خبر از ظهور نویسندهای صاحبسبک داد. «پوکهباز» مجموعهداستانی بود که در مجموعه شهرزاد منتشر شد و این مجموعهای بود که بانیاش گلشیری بود و هدفش معرفی نویسندگانی بود که اولین اثرشان را به چاپ میرساندند. اسدی در داستانهای این مجموعه به توصیف وضعیتی پرداخته که میتوان آن را وضعیت پوکشدگی نامید. اگرچه «پوکهباز» مجموعهای از داستانهای بههمپیوسته نیست اما ردی مشترک در اغلب داستانهای این کتاب دیده میشود، به شکلی که چیزی از هر داستان در داستان دیگر ادامه مییابد و درنهایت 10 داستان این مجموعه در کنار هم تصویری از یک وضعیت و یک جغرافیای مشخص میسازند. جغرافیای وضعیتی آشفته که در حاشیه جنگ به وجود آمده و آدمهای درون این وضعیت بیش از هر چیز دچار آشفتگی و سراسیمگی هستند. در داستانهای این کتاب جنگ به شکل مستقیم حضوری ندارد و آنچه روایت شده، شرایطی است که جنگ به جا میگذارد. آخرین داستان این مجموعه خود داستان «پوکهباز» است که میتوان آن را بهترین داستان کتاب دانست. در این داستان که روایتی سراسر وهمآلود دارد، سربازی که تنش پر است از «زخمهای پوستهپوسته سرخ جابهجا چرککرده»، از راه چسباندن پوکههای جنگی و درستکردن زیرسیگاری زندگیاش را میگذراند. برای او، جنگ فقط در محدوده جنگی وجود ندارد بلکه مرزهای جنگ تا خانهاش هم گسترش یافته و حالا زندگیاش با پوکهها پیوند خورده است. در دیگر داستانهای کتاب هم میتوان تصویرهای دیگری از تأثیری که جنگ بر زندگی گذاشته است، دید. درواقع هر داستان این مجموعه تکهای از واقعیت را در خود نهفته دارد و آنها در کنار هم یک کل را تشکیل دادهاند. از این رو است که داستانهای «پوکهباز» را میتوان تصویری زیباشناختی از تجربه زیسته مردمی که در دوران جنگ زندگی کردهاند، دانست. واقعیت جنگ و تأثیرش بر زندگی آدمهایی که در این وضعیت قرار دارند، چنان سفتوسخت است که شاید تنها به واسطه بهکارگیری عنصر وهم بتوان بر این واقعیت غلبه کرد و روایتی ادبی از آن به دست داد. آدمهای داستانهای «پوکهباز»، آدمهایی ترسخورده و به مرز جنون رسیده هستند که اغلب نمیتوانند ارتباطی با هم برقرار کنند. میان آنها فاصلهای است که انگار پر نخواهد شد. آنها زیر هجوم ترس و واهمه پوک شدهاند و در وضعیتی برزخی به سر میبرند. اینها را همه اسدی در داستانهایش با ایجاز و نثری آهنگین روایت کرده است.
کتاب بعدی کوروش اسدی مجموعه داستان «باغ ملی» بود که در سال 1382 به چاپ رسید. داستانهای این کتاب هم نشاندهنده چیرهدستی اسدی در قصهنویسی است. «باغ ملی» در سال 1383 برنده بهترین مجموعه داستان چهارمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری شد. پس از این تا سالها اثری از اسدی منتشر نشد تا اینکه در سال 1394 مجموعه داستان «گنبد کبود» به چاپ رسید و یک سال پس از آن هم اولین رمان اسدی با نام «کوچه ابرهای گمشده» منتشر شد. این رمان نشاندهنده اوجی دیگر در داستاننویسی اسدی است و تمام مؤلفههای داستاننویسی او در این اثر دیده میشود.
مرگ نابهنگام اسدی در تیرماه 1396 ادبیات ایران را از یکی از بهترین نویسندگان معاصرش محروم کرد. امیرحسن چهلتن پس از مرگ اسدی در مراسمی که برای یادبود او برگزار شده بود، به وضعیت دشواری که اسدی گرفتارش بود، اشاره کرده و گفته بود «زمانی که خبر مرگ او را شنیدم، از خودم پرسیدم نویسنده ایرانی چطور میمیرد اما بعد به نظرم رسید درستتر این است که بپرسم نویسنده ایرانی چطور زندگی میکند. چطور مردن چه اهمیتی دارد، زمانی که چطور زندگیکردن اهمیت ندارد». او گفته بود نویسنده جوانی را تصور کنید که پس از سالها نوشتن روزها و شبها با این رؤیا به سر میکند که کتاب چاپشدهاش را به دست بگیرد اما این امکان از او سلب میشود و در انتظاری کشنده به سر میبرد. او وضعیتی را توصیف کرده بود که در آن نویسنده گویی در یک بیابان تاریک و بیمرز رها شده است. چهلتن که خود نیز سالها است با همین مسائل درگیر است، گفته بود: «از این مرگها زیاد دیدهایم؛ از عشقی و فرخی و یزدی تا هدایت و نیما و ساعدی و غزاله و مختاری. شاید بگویید این مرگها متفاوت است، اما تفاوت چندانی ندارد زیرا ارادهای که پشت آن است، اراده واحدی است. نقطه مشترک مرگها در شکل زندگی نویسندگان است و اصولشان آنها را شبیه به هم میکند».