شکار مرغابی
نمیدانم آیا تاکنون شاهد یک شکار موفق بودهاید یا نه؟ ممکن است جزء کسانی باشید که اصلا از شکار خوششان نمیآید، ولی واقعیت این است که همه ما شکارچی هستیم، فقط این کار مراتبی دارد؛ یعنی وقتی پشهای بر دستتان مینشیند تا شما را نیش بزند، او شکارچی و شما طعمه هستید و قرار است شکار شوید.
مهرداد احمدیشیخانی: نمیدانم آیا تاکنون شاهد یک شکار موفق بودهاید یا نه؟ ممکن است جزء کسانی باشید که اصلا از شکار خوششان نمیآید، ولی واقعیت این است که همه ما شکارچی هستیم، فقط این کار مراتبی دارد؛ یعنی وقتی پشهای بر دستتان مینشیند تا شما را نیش بزند، او شکارچی و شما طعمه هستید و قرار است شکار شوید. ولی حالا اگر شما مثلا با دست دیگرتان بر آن پشه بکوبید، جایتان را با او عوض کردهاید و شما شکارچی و او شکار محسوب میشود و اگر در کشتن پشه موفق شوید، یک شکار موفق انجام دادهاید، ولی اگر آن پشه، مثل اکثر مواقع از روی دست شما بپرد و شما فقط محکم بر دست خود کوبیده باشید، در شکار ناموفق بودهاید. این سادهترین نوع شکار است که همه آن را تجربه کردهایم. شکاری که متکی به قدرت است و با کمترین اتکا بر هوشمندی و تفکر انجام میشود. ولی چند بار که چنین به شکار مبادرت کنید، متوجه میشوید که برای موفقیت در یک شکار ساده هم نمیتوان فقط به زور اکتفا کرد و حتی یک پشه ناچیز هم ممکن است از یک حداقل هوش برخوردار باشد که قدرت و توان شما را به چالش بکشد. برای همین بعد از چندین و چند بار شکار ناموفق، به این نتیجه میرسید که برای شکار همین پشه ناچیز که گفتهاند «از پشّه لاغری چه خیزد»، اتفاقا چندان هم نباید گول ناچیزیاش را خورد، بنابراین دفعه بعد فقط به کوبیدن اکتفا نمیکنید و سعی میکنید ابتدا و به آرامی، طوری که شاخکهای پشه احساس خطر را به مغز کوچک او منتقل نکنند، دستتان را به او نزدیک کنید و بعد که تا حداکثر ممکن نزدیک شدید، با آخرین سرعتی که میتوانید، ضربه را وارد کنید. حالا شما یک شکارچی هستید و کیست که شکارچی نباشد؟
آنچه در بالا آمد، سادهترین نوع شکار است که همه ما آن را تجربه کردهایم و مثال بالا به ما یادآور میشود که مهمترین نکته در یک شکار موفق، فریب است و شکارچیبودن یعنی فریبکار بودن و بدون داشتن این ویژگی، تقریبا هیچ شکار موفقی رخ نمیدهد و هرچه این فریبکاری پیچیدهتر باشد، موفقیت محتملتر است.
مثلا حیوان شکارچی که در میان بوتههای بلند صحرا و خلاف جهت وزش باد، خزیده به سوی شکار میرود، دارد به همان روش شکار پشه عمل میکند تا به نزدیکترین فاصله ممکن از شکار برسد و ناگهان به سوی او یورش ببرد. یا ماهیگیری که طعمهای بر سر قلاب میزند و آن را به درون آب میاندازد، از طمع ماهی برای رسیدن به غذایی در دسترس و بیزحمت بهره برده و او را فریب میدهد تا به قلاب بیفتد. اینها همه نشانه هوش شکارچی درباره شکار و سادهانگاری شکار درباره دامی است که برای او پهن شده؛ هرچه شکار هوشیارتر و سادهانگاریاش کمتر باشد، احتمال شکارشدنش هم پایین میآید.
برای خود من در بین تمام شکارها، جالبترینش، شکار مرغابی است. در شکار مرغابی، شکارچی از حیلههای ترکیبی بهره میبرد و به عبارتی نه یک فریب، بلکه چند فریب را با هم به کار میگیرد. درست است که او مثلا تفنگی با خود به همراه دارد که با آن به سمت مرغابی شلیک میکند، اما غیر از آن، لباسی هم برای استتار میپوشد، در بین نیزار کنار رودخانه پنهان میشود، آلونکی از جنس نی میسازد و در آن پناه میگیرد، تعدادی عروسک مرغابی را هم روی رودخانه شناور میکند و نهایتا غیر از اینها، سوتی دارد که با آن صدای مرغای را تقلید میکند و با این کار که آخر فریب است، در ذهن مرغابی این خیال را ایجاد میکند که محیط کاملا امن است و مرغابیهای دیگری هم در آنجا هستند و وقتی این عملیات ترکیبی فریب به نهایت رسید و مرغابیها به محل مدنظر آمدند، شکارچی شلیک میکند و کار تمام میشود. نکته مهم در این میان آن است که هیچوقت دیده نشده که شکارچی به صورت عیان و از همان ابتدا خود را بر شکار هویدا کند؛ هیچوقت. به عبارتی آن کسی که فریب نمیدهد، شکارچی نیست و فریبکار، آشکار رفتار نمیکند، بلکه احساس امنیت در ما به وجود میآورد و ما به او اعتماد میکنیم.
در این ایام و پس از رخدادهایی که در اخبار بود، مثل ماجرای پیجرها و ترورها و حملههای متعدد صهیونیستها، بسیار از موضوع نفوذ و جاسوسی گفته شد و شنیدیم. جاسوسی یک عملیات فریب است برای زدن ضربه نهایی و جاسوس و نفوذی قطعا کسی است که احساس اعتماد و امنیت در ما به وجود میآورد و چه احساس امنیتی بالاتر از آنکه همان رفتاری را بکنند که ما خوشمان میآید و مانند تقلید صدای مرغابی، همان را بگویند که ما دوست داریم بشنویم؟ به عبارتی، آنکه بیشتر از همه سخنانی میگوید و رفتاری میکند که خوشایند ماست، فریبکارتر است و آنکه بهصراحت از ما انتقاد میکند و در روی ما میایستد و حتی زبان به ناسزای علنی ما میگشاید و با ما خصومت میورزد، قطعا قصدش فریب ما نیست. نه اینکه دشمن ما نباشد که شاید باشد، ولی شکارچی و فریبکار نیست؛ چراکه شکارچی هیچوقت نیت و قصد و منظور خود را بر ما آشکار نمیکند و حتم بدانیم که در بین آنانی که علنی بر ما خرده میگیرند و نقد میکنند و زخمهای ما را بر ما آشکار میکنند، شکارچی یافت نمیشود. شکارچی کسی است که سخنی میگوید و رفتاری میکند که ما را خوش بیاید. دشمنان واقعیمان را باید در بین همینها بیابیم. آنهایی که سخنانی میگویند که ما دوست داریم بشنویم و هرکس که بلندتر چنین میگوید، احتمال اینکه فریبکارتر باشد، بیشتر است. به قول امام صادق(ع)، برادر تو کسی است که عیب تو را میگوید.