40 روز پس از حادثه در معدنجوی طبس و جانباختن 52 نفر از کارگران
استخراج مرگ، جای خالی حداقلها
40 روز از اول مهری که تبدیل به یکی از تلخترین روزهای سالمان شد، گذشت. حالا دیگر 52 کارگر معدن معدنجوی طبس که 800 متر زیر زمین و در دالانهایی چندمتری مدفون شدند، از صدر خبرها بیرون آمده و فراموش شدهاند. کارگرانی که بدنهای بیجان سیاه از زغال و تکهشده و ترکیدهشدهشان را مثل زغالسنگ با واگنهای بار بیرون آوردند.
معصومه اصغری: 40 روز از اول مهری که تبدیل به یکی از تلخترین روزهای سالمان شد، گذشت. حالا دیگر 52 کارگر معدن معدنجوی طبس که 800 متر زیر زمین و در دالانهایی چندمتری مدفون شدند، از صدر خبرها بیرون آمده و فراموش شدهاند. کارگرانی که بدنهای بیجان سیاه از زغال و تکهشده و ترکیدهشدهشان را مثل زغالسنگ با واگنهای بار بیرون آوردند.
حدود 40 روز قبل و در روز اول مهر 1403 یک خبر در میان خبرهای دیگر بین مردم دست به دست شد. خبر انفجار در معدن معدنجوی طبس که ابتدا تعداد نفرات فوتشده یا حبسشده را چند نفر اعلام میکرد، اما چه کسی است که نداند احتمال زندهماندن نفراتی که به عنوان حبسشده اعلام میشوند، چقدر است؟ تا شب نشده آمار قربانیان به نزدیک 30 نفر رسید و مشخص شد این حادثه خسارتی بسیار فراگیرتر از برآوردهای اولیه داشته است. پس از دو روز آمار نهایی اعلام شد، اما بدن تعدادی از کارگران حبسشده در معدن با تأخیر خارج شد. از همان اولین تصاویر منتشرشده یعنی بدنهای بیجان کارگران درون واگنهای حمل زغال و چکمههای سوراخ آنها مشخص بود که امکانات ایمنی در این معدن در ابتداییترین شکل خود بوده است. در ادامه هم گزارشهای میدانی خبرنگاران حاکی از رسیدگی ناچیز مسئولان و امکانات ابتدایی در محل حادثه بود؛ به نحوی که حتی برای انتقال اجساد تا سردخانه و پزشکی قانونی، آمبولانس یخچالدار نبود و بدنهای کارگران فوتشده در معدن را با یخهای قالبی پوشانده و منتقل کرده بودند. در آن روزها و در میان خبرهای کوتاه و توضیحات مسئولان و گزارشهای اولیه نمیشد در مورد این کارگران و شرایطشان و خانوادههای آنها صحبتی کرد. بااینحال در این مدت برخی از مسئولان و مؤسسات به سراغ خانوادهها رفتهاند.
مؤسسه خیریه خادمین علی ابن ابیطالب از چند روز پس از حادثه دلخراش در معدن معدنجوی طبس، برای دلجویی و تسلیت به سراغ خانوادههایی که هنوز بدنهای عزیزانشان در تونلهای تاریک حبس بود، رفت. خانوادههایی در طبس و بیرجند، گلستان و سبزوار و برداسکن، مینودشت و قوچان و... که تا هفته قبل از آن همسران و پدران و پسرانشان را راهی این معدن کرده بودند و چشم به راه تعویض شیفت و برگشتشان بودند، اما خبری از آنها نشده بود.
سهم من از همراهی و دلجویی از خانوادههای داغدیده معدنچیان معدن معدنجوی طبس، همراهی و حضور در کنار تعدادی از خانوادههای شهر قوچان و اطراف آن بود. خانوادههایی که تقریبا همه آنها مستأجر بودند و آن تعداد محدود هم که مستأجر نبودند، خانهای کاهگلی و کوچک در روستا یا اتاقی کوچک در کنار خانه پدری داشتند. خانوادههایی محروم که مرد خانواده مستأصل از کمبود درآمد برای خانواده، مجبور به کار در معدن بوده و حالا با این حادثه، همان دارایی یعنی مردی که نانآور باشد هم از دست رفته است.
پاییز به تن باغهای انگور اطراف قوچان زده و باغداران انگورها را چیدهاند. احمد و حمید آموزگار و فرهاد و حسن پیرزاد برادرهایی از یک روستا بودند؛ همبازی و همکلاسیهایی که بعدها جبر روزگار ناسازگار و معیشت آنها را در معدنی دور با هم همکار کرده بود و دست آخر با هم زیر خاکی سیاه ماندند. کار آنها در معدن چوبکشی بوده است؛ نمیدانم کار چوبکش در آن تونلهای تنگ و تاریک چه بوده اما احتمالا چوبها برای نگهداشتن دیوارهها بوده است و نمیدانم چقدر دوام داشتهاند و آیا قرار بوده در مقابل انفجار هم دوامی داشته باشند یا نه؟
آنها در بلوک C بودهاند و بعد از انفجار و انتشار گاز فرصتی برای بیرونآمدن نداشتهاند. برادر بزرگتر احمد و حمید در بلوک B بوده و حالا با لباس سیاهی بر تن روبهروی ما نشسته و آنچه را دیده و میداند برایمان تعریف میکند. او از مرحله بهت داغ گذشته و در بهت مسئولیت هفت فرزند یتیم برادرانش که حالا بر دوشش است، مانده است. مادر پیرشان روی زمین نشسته و همسران دو برادرش با بچههای کوچک کنارشان بازی میکنند. کمی که حرف میزنیم پدرشان با کیسهای پر از دارو وارد اتاق میشود. به نظر هوش و حواس کاملی ندارد، اما با دیدن میهمان در خانهاش، سراغ چای و پذیرایی را از اهل آشپزخانه میگیرد.
کارگران این معدن از شهرهای مختلف دور و نزدیک با طیکردن مسافتی چندصد کیلومتری خود را به محل کارشان میرساندند. برنامه کاری آنها دو هفته یک بار بوده است. کارگرانی مثل اهالی قوچان که راهشان دورتر بوده، دو هفته یک بار سر کار میرفتند و بعد دوباره با سرویس به قوچان برمیگشتند.
برادر بزرگتر احمد و حمید میگوید سالها در کورههای آجرپزی که این اطراف است، کار میکردیم اما حقوق کمی داشت و حقوق معدن بیشتر از آن بود، برای همین خیلی از اهالی برای کار آنجا میرفتند. او افزود: «در هر شیفت ششساعته که پایین میرفتیم باید حداقل 2.5 متر تونل را میکندیم اما چون زغال شل بود معمولا بیشتر از این رقم و تا 8، 9 متر هم میرسید و اضافهکاری محسوب میشد. سرویس و بیمه و سختی کار و پاداش را کارفرما میداد و برای همین کارگران ترجیح میدادند آنجا کار کنند. اما از لحاظ ایمنی بسیار ضعیف بود. ما که نمیدانستیم این گازها زیر زمین است ولی آنها که میدانستند! همیشه حین کار در تونلها، گاز چشممان را میسوزاند و در تونلها سنسور و آژیری نبود. در این چند سال یک بار هم در «خودنجاتها» را باز نکردیم ببینیم داخل آن چیست. تازه کارگرهای دیگر که باز کرده بودند، میگفتند قدیمی و برای حداقل 20 سال قبل بوده است و نمیارزید این وزنه سنگین را با خودت داخل تونل بکشی».
از برادر احمد و حمید در مورد سنشان میپرسیم و او همچنان که سرش پایین است و دستهای گرهخوردهاش را نگاه میکند، میگوید: «وقتی برای پزشکی قانونی رفتم که مجوز دفن را امضا کنم، تاریخ تولد و فوت را کنار هم نوشته بود و یعنی تولدش که 31/6/1368 بود و تاریخ فوت هم 31/6/1403 ثبت شد».
دوباره از برادر این دو قربانی معدن درباره حادثه و اینکه چطور جلوی انتشار گاز بین بلوک C و B گرفته نشده تا خسارت جانی کمتر باشد، پرسیدیم و او با انگشت روی فرش نقشه حدودی بلوک C و B را میکشد و توضیح میدهد که چطور گاز ناشی از انفجار در بلوک C در مدتی کوتاه از سه کیلومتر فاصله بین این دو بلوک گذر کرده و بیش از 29 نفر را در بلوک B کشته است. او گفت: «نمیدانم به آنها اطلاع داده بودند یا نه، من هم در بلوک B بودم اما کارگاه ما از بالا هواکش داشت و برای همین ما زنده ماندهایم. اما این را که علت انفجار چه بوده و چطور گاز تا آنجا آمده، ما دقیق متوجه نشدیم».
تراژدی زندگی فرهاد
فرهاد و حسن پیرزاد هم در بلوک C و در محل انفجار بودهاند؛ حسن سه فرزند و فرهاد یک فرزند دارد. شاید داستان زندگی فرهاد تا قبل از فوتش به نظر خیلیها عادی بیاید، اما حالا داستان زندگیاش شبیه یک تراژدی شده است. پسری متولد دهه 70 که رتبه 180 کنکور را آورده و در رشته علوم قضائی تهران قبول شده اما به خاطر برخی گزارشهای اشتباه از او و خانوادهاش، در مرحله تحقیقات و گزینش رد میشود. بعد رشته حقوق دانشگاه فردوسی مشهد قبول میشود و آن را میخواند و ازدواج میکند. زندگی مشترک او با یک فرزند موفق نبوده و در نتیجه فرهاد به دلیل شرایط سخت اقتصادی و اجبار بیکاری به معدن میرود.
مادرش میگوید دو پسرم را که از دست دادم، الان دامادم هم در همین معدن کار میکند و الان که معدن دوباره راه افتاده، همه مردان و جوانان به این معدن برگشتهاند. کارگران که ناچارند و از سر ناچاری میروند، ولی مسئولان چرا توجهی ندارند، حداقل ایمنی را بیشتر کنند تا بقیه جانشان در امان باشد.
برادر بزرگتر فرهاد میگوید: «هر چند وقت یک بار خودشان دستکش و چکمه و ماسک و همه چیز مورد نیازشان را تهیه میکردند و پیمانکارشان این اقلام را نمیداد».
میگویند چون فوت شدهاند، سختی کار شامل آنها نمیشود
محمودرضا شورک، یکی دیگر از کارگران جانباخته در معدن معدنجوی طبس است. او سالها کارش آموزش رانندگی با یک خودروی نسبتا قدیمی بوده که میخواسته با پولی که ذخیره میکند، بهزودی یک خودرو جدیدتر خریداری کند. خانه آنها هم در حومه شهر قوچان و اجارهای است. دو فرزند دختر و پسر دارد که گوشهای از اتاق کنار مادرشان نشستهاند و به حرفهای بزرگترها گوش میدهند. برادر محمودرضا شورک میگوید: «چند سال قبل بخشی از پساندازش را در بورس گذاشت اما یکباره همهاش به باد رفت. بعد از آن مدتی کارگری کرد و در نهایت مجبور شد به معدن برود».
برادرش میگوید: «محمود پایه ثابت خانواده ما بود؛ در شرایطی که هر کدام از ما یک شهری و درگیر کاری بودیم، او به مادر مریض و پدرم که آلزایمر دارد کمک میکرد. مخصوصا در آن دو هفته که سر کار نبود مراقب خانواده بود».
همسرش از رفتار مسئولان معدن و برخوردهایی که با بدن جانباختهها و خانواده آنها شده، دلخوری زیادی دارد. او گفت: «از جاهای زیادی به ما سر زدند، اما از خود معدن کسی نیامد. معدن برای دولت ثروت است و دولت هم برای قشر ضعیفی مثل ما معدن را به سختی نمیاندازد. مشکلات زیادی را در این مدت پیگیری کردیم ازجمله موضوع رقم مستمری، اینکه از کی باشد و اینکه مستمری را برای فقط حدود 10 سال سابقه همسرم در نظر میگیرند. یعنی چون مجموع سابقه او حدود 10 سال است، مستمری حداقلی را در نظر میگیرند که این رقم کفاف زندگی ما را نمیدهد. جدا از این موارد تأمین اجتماعی اعلام کرده که چون این افراد فوت شدهاند، سختی کار به آنها تعلق نمیگیرد. اصلا از وقتی این حرف را شنیدم انگار من را آتش زدهاند؛ این کارگران تا روز آخر در آن شرایط سخت کار کرده و حالا میگویند سختی کار محاسبه نمیشود. همکارانشان میگفتند امدادگران حاضر نشدند برای بیرونآوردن بدن کارگران محبوسمانده وارد تونلها شوند و به کارگران گفتهاند ما مسیرها و جزئیات تونلها را نمیدانیم، خودتان بروید بیرون بیاورید. اگر توجه کنید در همه تصاویر هم لباس امدادگران هیچکدام سیاه نشده است. وقتی حتی برای بیرونآوردن بدن ازبینرفته عزیزانمان از کارگران بازمانده کار گرفتهاند آنوقت چطور این رفتار را با کارگران فوتشده میکنند؟ انگار که این کارگران از عمد خودشان را کشتهاند! این چه قانونی است؟».
نانوایی 8 میلیون میداد، مجبور شد به معدن برود
با فاصلهای کوتاه به خانه یکی دیگر از جانباختگان معدن میرویم. محمدتقی شورک، جوانی که مادرش میگوید از 13سالگی در نانوایی شاطر بوده است. شورک بعد از 18 سال کار در نانوایی برای اینکه چند میلیون بیشتر از هشت میلیون حقوق نانوایی داشته باشد راهی معدن میشود. تازه سه ماه از حضورش در معدن معدنجوی طبس گذشته بود که او دیگر از عمق 800متری معدن زغالسنگ بالا نیامد.
همسرش میگوید: «تازه به این خانه اسبابکشی کرده بودیم. وسایل را آوردیم و او رفت تا وقتی برمیگردد کارهای باقیمانده را انجام دهد اما... حقوقش کفاف خرج زندگی را نمیداد و مجبور شد کار نانوایی را رها کند. روزی که فوت شد تولد پسرم بود و منتظر تماسش بودیم اما...».
«رئیس قوه مقننه و معاون اجرائی رئیسجمهور، میهمانان ویژه خراسان جنوبی در مراسم چهلم جانباختگان معدن»، «در لایحه بودجه ۱۴۰۴ تعطیلی معادن فاقد ایمنی و پرداخت بیمه بیکاری به کارگران پیشبینی شد»، «گزارش مجلس در مورد حادثه انفجار معدن طبس/ موارد تخلف مشخص شد»، «استاندار خراسان جنوبی: پیگیریها برای محرزشدن علل حادثه معدنجو با جدیت ادامه دارد»، «وزیر راه: خانواده متوفیان حادثه معدن طبس صاحب مسکن میشوند»؛ اینها تنها بخشهایی از اظهارات و خبرها و قولهایی است که مسئولان در مورد این حادثه و جانباختههای آن و خانوادههایشان مطرح کردهاند. این خانوادهها تا قبل از این حادثه که آنها را به خاک سیاه نشاند، از زندگی حداقلهایی ناچیز داشتهاند که حالا با ازدسترفتن سرپرست خانواده همان هیچ و ناچیز هم از دست رفته است. به همین دلیل این حمایتها در بلندمدت بسیار ضروری است. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که معادن معدنجوی طبس با همان شرایط قبلی و به اذعان کارگران با همان شرایط ایمنی دوباره فعال است؛ یعنی احتمال بروز حادثهای دیگر همچنان وجود دارد.