غافلگیری؛ برگ برنده «بازنده»
شاید بتوان مهمترین برگ برنده سریال بازنده را در عنصر غافلگیری آن دانست که موجب میشود قصه از مخاطبانش جلوتر باشد و این برای یک داستان معمایی-جنایی که باید با پیشبینیناپذیری تعلیقش را حفظ کند، نقطه قوت است. قسمت نهم بازنده اما غافلگیریاش را در چند موقعیت هولناک صورتبندی میکند که برای مخاطب شوکهآور است.
رضا صائمی: شاید بتوان مهمترین برگ برنده سریال بازنده را در عنصر غافلگیری آن دانست که موجب میشود قصه از مخاطبانش جلوتر باشد و این برای یک داستان معمایی-جنایی که باید با پیشبینیناپذیری تعلیقش را حفظ کند، نقطه قوت است. قسمت نهم بازنده اما غافلگیریاش را در چند موقعیت هولناک صورتبندی میکند که برای مخاطب شوکهآور است. اولی مثلهکردن برادر توسط خواهر در وان حمام که تداعیکننده قتل فجیع بابک خرمدین توسط پدرش در شهرک اکباتان بود؛ گرچه تماشای این سکانس کمی دور از طاقت بود و تابآوری میخواست. چقدر خوب که این صحنه در چند نمای کوتاه و بدون پرداختن به جزئیات سلاخی روایت شد که خشونت نهفته در آن آزاردهنده بود. بااینحال، در پس این سکانس میتوان رد یک تراژدی خانوادگی را شاهد بود که چطور پنهانکاری میتواند در بستر رابطه عاطفی، فاجعه بسازد. ارجاع نمادین این سکانس و درواقع بهتر است بگویم تداعی نمادینی که از این سکانس نسبت به قتل بابک خرمدین داده شده است، قصه را به رخدادی اجتماعی گره زده و سویههای رئالیستی آن را پررنگتر میکند. ضمن اینکه به مخاطب این امکان را میدهد تا در یک خوانش فرامتنی به دلایل روانشناختی یک قتل و جنایتهایی که در جامعه رخ میدهد، بیندیشد؛ اینکه گاهی مرز باریکی بین یک غفلت و جنایت وجود دارد. از سوی دیگر، در این قسمت شاهد یک حادثه تلخ و تراژیک هستیم که شوکی دیگر را با مرگ پارسا رقم میزند؛ پارسایی که یک پلیس خودرأی و کلهشق به نظر میرسید و همین هم کار دستش میدهد. بااینحال، فلاشبکی که گذشته او را روایت میکند، ریشههای عصبیت و تخسبودن او را رفتارشناسی کرده و نشان میدهد که دلایل خلقوخوی آدمها چطور در تجربههای گذشته بهویژه در کودکی ریشه دارد. یکی از ویژگیهای مهم و شایان تأمل سریال بازنده، همین فلاشبکهاست که هربار یکی از شخصیتهای قصه را مورد واکاوی قرار داده و گذشته و کودکی او را بازنمایی روانکاوانه میکند. این تمهید کمک میکند مخاطب شناختی دقیق از شخصیتها و کاراکترهای قصه پیدا کرده و به همذاتپنداری همدلانهتری با آنها دست بزند. اساسا یکی از مهمترین مؤلفههای سریال بازنده را باید گرهخوردن روایتهای روانشناسانه با موقعیتهای دراماتیک قصه دانست که از تیپسازیهای کلیشهای دور شده و با شخصیتپردازی سعی کرده آدمهای قصهاش را برای مخاطب فهمپذیر و باورپذیر کند. همین هم موجب شد با زیرمتنهای تحلیلی در لایههای زیرین قصه مواجه شویم و در ذهن نهفقط به گرهگشایی معمایی قصه، بلکه به رمزگشایی روانشناختی آدمهای قصه هم دست بزنیم. بازنده سعی کرده از تصویر پاستوریزه و تطهیرشده پلیس پرهیز کند و آنها را نه در شمایل سوپرمن و انسانهایی که دست از پا خطا نمیکنند، بلکه در صورت آدمهای واقعی که مجموعهای از قوتها و ضعفهای رفتاری هستند نشان دهد. دعواها و اختلافنظرهایی که میان پارسا و سرگرد کیانی شکل میگیرد، بخشی از همین تمهیدی است تا پلیس را در شمایل انسانی و طبیعی آن نشان دهد. پلیسهایی که ممکن است با هم دچار چالش شوند و همکاری آنها با قهر و دلخوری همراه شود. همین دلخوری بین پارسا و سرگرد کیانی بود که کشتهشدن پارسا را به تراژدی تلختری بدل کرد. این شکل از شخصیتسازی کمک میکند مخاطب بنابر برخی ذهنیتهای فرامتنی، نسبت به نیروی پلیس گارد نگرفته و با او همدلی کند. به عبارت دیگر، در بازنده نهتنها مجرمها بازندهاند، بلکه پلیس هم ممکن است بازنده باشد؛ چنانکه پارسا خود را یک بازنده میدانست که میخواست در لباس پلیس، برندهبودن را تجربه کند، اما تروماهای کودکی او را به یک شخصیت تند و بُرنده بدل کرده بود که همین هم کار دستش داد و در یک اقدام خودسرانه جانش را از دست داد. قسمت نهم بازنده با یک قتل دیگر به پایان رسید. با قتل آوا، زن همسایه، تا قاتل خود به قتل برسد که دست بالای دست بسیار است؛ سکانسی که شوک دیگری هم بر مخاطب و هم بر تیم کارآگاهی سرگرد کیانی وارد میکند. نگاه کیانی از تماشای جسد آوا در خانهاش گویای این است که بهشدت غافلگیر شده است. شاید او هم مثل مخاطب به این میاندیشد که پشت این قتل کدام قاتل ایستاده است؟ قصه بازنده در همین لایههای درهمتنیده جنایتها پیش میرود و با هر غافلگیری، تعلیقی ایجاد میکند تا جلوتر از مخاطب بایستد. حدس و گمانهای تماشاگر را یا خنثی میکند یا برمیانگیزد؛ برگ برنده بازنده همین است.