|

در جستجوی تمرکزِ ازدست‌رفته

چرا نمی‌توان مثل گذشته تمرکز کرد؟ چطور می‌توان دوباره قدرت تعمق خود را به دست آورد؟ کتاب «تمرکزِ ربوده‌شده» اثر یوهان هری سعی دارد با طرح این پرسش‌ها پاسخی برای تمرکزِ ازدست‌رفته در زمانه حاضر ارائه کند. در بخشی از کتاب آمده است دلتان می‌خواهد کتاب بخوانید، اما سر‌و‌صدا و سوءظن‌های ناشی از محتواهای شبکه‌های اجتماعی توجه‌تان را منحرف می‌کند.

در جستجوی تمرکزِ ازدست‌رفته

شرق: چرا نمی‌توان مثل گذشته تمرکز کرد؟ چطور می‌توان دوباره قدرت تعمق خود را به دست آورد؟ کتاب «تمرکزِ ربوده‌شده» اثر یوهان هری سعی دارد با طرح این پرسش‌ها پاسخی برای تمرکزِ ازدست‌رفته در زمانه حاضر ارائه کند. در بخشی از کتاب آمده است دلتان می‌خواهد کتاب بخوانید، اما سر‌و‌صدا و سوءظن‌های ناشی از محتواهای شبکه‌های اجتماعی توجه‌تان را منحرف می‌کند.

 

می‌خواهید چند ساعت از زمان خود را بدون مزاحمت با فرزند خود سپری کنید، اما مدام با اضطراب ایمیلتان را چک می‌کنید تا ببینید رئیستان پیامی فرستاده یا نه. ممکن است بخواهید کسب‌و‌کاری راه‌اندازی کنید، اما در عوض زندگی‌تان پر می‌شود از نوشته‌های فیس‌بوکی که فقط حس حسادت و اضطراب را در وجودتان برمی‌انگیزند.

 

به‌نظر می‌رسد بی‌آنکه خودتان تقصیری داشته باشید، هیچ‌وقت آرام نمی‌گیرید و مجالی برای درنگ و تأمل نمی‌یابید. نتایج مطالعات پروفسور مایکل پوزنر در دانشگاه اورگان نشان داد که اگر روی موضوعی تمرکز کرده باشید و چیزی حواستان را پرت کند، به‌طور متوسط بیست‌و‌سه دقیقه طول می‌کشد تا بتوانید دوباره به همان سطح از تمرکز دست یابید. پژوهش دیگری که روی کارمندان دفاتر اداری در آمریکا انجام شد، نشان داد بیشترِ کارمندان در یک روز عادی حتی یک ساعت هم به‌طور پیوسته کار نمی‌کنند.

 

اگر این وضعیت به مدت چند ماه یا چند سال طول بکشد، شما دیگر به‌سختی می‌توانید تشخیص بدهید که هستید و چه می‌خواهید. شما در زندگی خودتان گم می‌شوید. هری از جیمز بالدون نقل می‌کند که «نمی‌توانیم هر چیزی را که با آن مواجه می‌شویم، تغییر دهیم، اما هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند مگر آنکه اول با آن مواجه شویم». ضرورت تعمق درباره تمرکز چنین وضعیتی است. برای گردآوری شواهد و اطلاعات، هری به دانشمندان حوزه‌های مختلف مراجعه می‌کند و درمی‌یابد که در اکثر موارد درباره چیستی و چرایی ماجرا نظرات مختلف و حتی مخالف دارند.

 

«این امر بی‌شک یکی از چالش‌برانگیزترین مشکلات پیش‌روی من هنگام نوشتن کتاب بوده است. اگر منتظر شواهد بی‌عیب و نقص باشیم باید تا ابد انتظار بکشیم. باید تمام تلاشم را می‌کردم و براساس بهترین اطلاعات موجود کارم را ادامه می‌دادم و در عین حال همیشه این نکته را مدنظر قرار می‌دادم که با علمی متقن و عاری از اشتباه طرف نیستم و باید جانب احتیاط را رعایت کنم.

 

بنابراین تلاش کرده‌ام در هر فصل از کتابِ حاضر تا حدی نشان دهم هریک از شواهد ارائه‌شده به چه میزان بحث‌برانگیزند». البته یوهان هری می‌کوشد تا بر شواهدی تمرکز کند که مورد توافق عام دانشمندان یک حوزه است. تمام ماجرا از تجربه شخصیِ هری آغاز می‌شود. زمانی که او سه ساعت مشغول خواندن سه صفحه از ابتدای رمان بوده اما هربار گویی در هپروت بوده در افکار مزاحم گم می‌شود. «با خودم فکر کردم که با این وضعیت نمی‌توانم ادامه بدهم. داستان‌خواندن همیشه برای من یکی از دلچسب‌ترین کارها بوده و ازدست‌دادن این دلخوشی برایم مثل ازدست‌دادن عضوی از بدن است.

 

به دوستانم اطلاع دادم که قصد دارم کار جدی‌ای را شروع کنم. فکر می‌کردم دلیل چیزی که بر سرم آمده این است که انضباط فردی کافی ندارم و اینکه گوشی‌ام افسار اختیارم را به دست گرفته. پس در آن برهه فکر کردم راه‌حل ساده است: منضبط‌تر باش و گوشی را کنار بگذار». هری تصمیم می‌گیرد چند ماه بدون گوشی و کامپیوتر و اینترنت بماند تا تمرکز ازدست‌رفته‌اش را بازیابد. «نیاز داشتم ذهنم را پاک کنم و این‌چنین بود که بالاخره کار خودم را کردم. از کار دست کشیدم.

 

برای پیام‌گیرم صدایی ضبط کردم و گفتم تا سه ماه آینده در دسترس نیستم. هیاهویی را که بیست سال در آن لولیده بودم، پشت‌سر گذاشتم». هری از این دوره با عنوان «دوره سم‌زدایی دیجیتال» یاد می‌کند و می‌گوید این سم‌زدایی دیجیتالِ سخت‌گیرانه درس‌های زیادی برای من داشت، ازجمله درک محدودیت‌های برنامه‌های سم‌زدایی دیجیتال. «ماجرا از صبح یک روزِ ماه می‌ شروع شد. غرق در فکر و خاطره روشن صفحه‌نمایش‌ آی‌پدهای گریس‌لند عازم پراوینس‌تاون شدم. فکر می‌کردم مشکل از طبیعت حواس‌پرت خودم و تکنولوژی عصر ماست و داشتم همه دستگاه‌های دیجیتالم را کنار می‌گذاشتم؛ آزادی، آه آزادی! برای مدتی طولانی، آزادی». دست آخر هری از تجربیات خود در این دوران می‌گوید. اینکه باید به پدیده ذهن سرگردان بیشتر دقت کرد. «وقتی اجازه دهید ذهنتان آزادانه پرسه بزند، چنین نیست که توجه‌تان زائل شود، بلکه این خود شکلی از توجه است».

 

هری می‌گوید وقتی می‌گذارید ذهنتان از محیط اطراف دور شود، تازه شروع می‌کند به فکرکردن درباره گذشته و امکان‌های آینده و برقراری ارتباط میان چیزهایی که یاد گرفته‌اید. بنابراین این تمرین را آغاز می‌کند که در روز دست‌کم چند ساعتی اجازه دهد افکارش آزادانه غوطه بخورند و ارتباط‌های غیرمنتظره بین افکارش برقرار شود. «این را هم به تجربه دریافتم که چون به قوه توجهم فضای پرسه و چرا می‌دهم، ذهنم تیزتر شده و ایده‌های خیلی بهتری دارم».

 

هری برای مقابله با سمِ دیجیتال و اینکه مدام تحت رصد رسانه‌های اجتماعی باشیم یا از شدت اضطراب دچار فزون‌مراقبتی شویم، «سازمان‌دهی و مبارزه» را پیشنهاد می‌دهد؛ مقابله‌کردن با نیروهایی که باعث نابودی قدرت توجه‌مان می‌شوند و جایگزین‌کردن آنها با نیروهایی که به بهبود حالمان کمک می‌کند.

 

هری برای رشد و شکوفاییِ قدرت تمرکز راه‌هایی ازجمله بازی برای بچه‌ها، کتاب‌خواندن و کشفِ فعالیت‌های معنادار، و مجال پرسه‌زدن ذهن برای جهت‌دادن به افکار را پیشنهاد می‌دهد و چند راه کلی دیگر از جمله خواب کافی و باکیفیت و ورزش و غذای سالم و مفید و چیزهایی که باید در مقابل آنها از قدرت توجه محافظت کرد مانند سرعت بیش از حد، پرش از شاخه‌ای به شاخه دیگر، محرک‌های زیاد، فناوری‌های مزاحم که برای ذهن شما و گرفتارکردن‌تان طراحی شده‌اند، اضطراب و خستگی مفرط و هوای آلوده و از این دست امور مزاحم که توان تمرکز را از ذهن انسان می‌ربایند. کتاب «تمرکزِ ربوده‌شده» بعد از مقدمه مفصلِ هری درباره علت نوشتن این کتاب، در چهارده فصل تدوین شده است که به مسائل مربوط به تمرکز ربوده‌شده اشاره می‌کند و از آن جمله‌اند؛ «سرعت بالا، پرش ذهن و فیلترکردن»، «انسداد حالت غرقگی»، «افزایش خستگی جسمی و روانی»، «ازبین‌رفتن عادت مطالعه منظم» و «ظهور فناوریِ قادر به ردیابی و فریب شما».