چگونه میاندیشیم؟
مجلس شورای اسلامی «ملی»؟(1)
به نهاد «مجلس» چگونه میاندیشیم؟ آیا گذار 40 ساله پس از انقلاب شیوه خاصی از تفکر درباره مجلس قانونگذاری را در ایران نشان میدهد؟ آیا اساسا تفکر روشنی درباره مجلس در عرصه سیاسی کشور یا در هسته اصلی حاکمیت شکل گرفته است؟
به نهاد «مجلس» چگونه میاندیشیم؟ آیا گذار 40 ساله پس از انقلاب شیوه خاصی از تفکر درباره مجلس قانونگذاری را در ایران نشان میدهد؟ آیا اساسا تفکر روشنی درباره مجلس در عرصه سیاسی کشور یا در هسته اصلی حاکمیت شکل گرفته است؟ ملیبودن یا اسلامیبودن مجلس در دیدگاه عمومی ایرانیان یا در دیدگاه حاکمیت در واقع به چه معناست؟ آیا اساسا واجد معنای محصلی هست یا اینکه در گردونه قدرت و مناسبات روزمره تعریف میشود و هویت روشنی از مجلس هنوز در ایران وجود ندارد؟ آیا مجلس را جایی برای توزیع رانت ثروت و منزلت میبینیم یا جایی برای اداره امور جمعی؟ درباره مجلس میتوان دهها پرسش مطرح کرد؛ ما در این نوشتار برآنیم که به برخی از این پرسشها که مهم میپنداریم بپردازیم.
1- افزودن واژه اسلامی به نام مجلس در دهه 60 متضمن این معنا بود که مجلس یک محفل فکری-اندیشهای است و ازاینرو فرض بر این است که مباحث دینی در آن به جریان اصلی تبدیل میشود. بدینسان از کارکرد آن به مثابه جایی برای توزیع قدرت و مواجهه قدرت گروههای اجتماعی در معاملات و مناسبات عرفی غفلت شده و همزمان و بهتدریج از بهدوشکشیدن بار هزینه تصمیم نظام سیاسی درخصوص تعاملات عرفی معاف شد. نظارت استصوابی، ایجاد شوراهای گوناگونی که کارکرد قانونگذاری داشتند، فقدان تحزبِ معطوف به نمایندگی و... این امر را تشدید کرد تا جایی که مجلس عملا از بار منازعه قدرت بهکلی فارغ شد و این منازعه به کلیت نظام سیاسی و دیگر محافل قدرت منتقل شد. یک پرسش مهم برای نظامهای سیاسی این است که چه کسی انقلاب میکند؟ یک پاسخ این است که شورش از آنِ طبقه فقیر است و انقلاب از آنِ طبقه متوسط. این دو طبقه، اگر فصل مشترکی به دست آورند و مخاطرات بهطرز معقولی برای طبقه متوسط کمتر باشد، احتمال وقوع انقلابها بیشتر میشود. اگر طبقه متوسط نابود شود شورشهای کور بر جامعه مسلط میشود. مجلس جایی است که توازن «شورش-انقلاب-مصالحه» را به انجام میرساند. آنگاه که مجلس غیرسیاسی شود، یعنی حداکثر به جایی برای «مشورت فکری» تبدیل شود، تکلیفِ «توازن بخشی» به نیروهای اجتماعی در کف خیابانها تعیین میشود. مجلس، در ایران، از سیاست (یعنی از منازعه قدرت) فارغ شده است و کارکرد سیاسی ندارد، ازاینرو است که در هنگامههای بحران هیچ کارکردی ندارد. گویی در هیچجای این منازعه اجتماعی قرار ندارد.
2- تولد مجالس قانونگذاری ماهیتا بهگونهای بوده است که مجلس باید کارخانه ملیِ تولید قدرت رسمی باشد؛ یعنی جایی که «قدرت اجتماعی» به «قدرت رسمی» تبدیل میشود و این نکتهای ظریف و بسیار مهم است. در نتیجه پویایی چنین کارخانهای، حاکمیت ملی هر لحظه نو به نو میشود. اینکه تلاش بشود این کارخانه دچار کژکارکردی شود و تولید قدرت نکند، خطری بزرگ برای سیستم سیاسی است. تعطیلی این کارخانه یعنی عقیمشدن «امر سیاسی» در ایران. چنین وضعیتی راه را برای گسترش بازار زرد و سیاه قدرت باز میکند و فعالیتهای پنهان و درگیری های سیاسی را گسترش میدهد.
3- مجلس در ایران از چند سو با رقابت نهادی مواجه است: مجمع تشخیص مصلحت، شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی، شورای عالی امنیت ملی و... . هریک از اینها بهگونهای عملا در حال قانونگذاری هستند و همان وظیفه مجلس را انجام میدهند. چند سال است که از این پدیده به «سوءمصرف نهادی» (institutional overdose) یاد کردهام و خطرات آن را برشمردهام. تداخل و تکثر نهادی سبب شده است که قدرتِ قانونگذاری مجلس به حاشیه رود و بلکه به سستی گراید تا جایی که در برخی امور اساسا آن را جدی نگیرند. این بدان معناست که حتی کارکرد مشورت فکری هم از آن دریغ شده است. مجلس، دیگر حتی یک محفل فکری-اندیشهای هم نیست.
4- مجلس با رقابت سیاسی نیز مواجه است که مهمترین آنها «نظارت استصوابی» و پدیده «فرامجلس» است. نظارت استصوابی عملا یک «نهاد رویهای» است که کارکرد سیاسی مجلس را بهصورت زیربنایی به مهمیز درمیآورد و کنشگران عرصه سیاسی را به اقلیتی از هموطنان کاهش میدهد. پدیده «فرامجلس» نیز سبب میشود که مجلس بخشهای واقعی قدرت اجتماعی را نمایندگی نکند. در نتیجه «لابی»های بیرونی «لایی» میکشند و بر شکلگیری دستور کار مجلس اعم از استیضاح، تحقیق و تفحص، از دستور کار خارجشدن یک طرح و... تأثیرگذار هستند.
5- رجال سیاسی مهمترین «تولیدات» یک مجلس و سرمایه اصلی آن هستند. مجالس بهتدریج رجال سیاسی را پرورش میدهند. رجل سیاسی آن کسی است که در هنگامههای بحرانی در زندگی سیاسی یک ملت به کار میآید و امواج مهیب را کنترل میکند و به سامان درمیآورد. نکته مهم این است: رجل سیاسی آن کسی است که بخش مهمی از بار توفانهای سیاسی را بر دوش میکشد. نمیتوان و نباید همه بار سنگین منازعات اجتماعی را به رأس و بطن حکومتها و به پایههای نظام سیاسی و حاکمیت ملی کشاند.
این، رجال سیاسیاند که در مواجهه و تعامل با یکدیگر فشار این بار را تسهیم میکنند. رجال سیاسی برای کشورها بسیار ارزشمند هستند و برخلاف تصور اشتباهی که این سالها پدید آمده است ضرورتا به معنای «آدمهای فاسد» و فرصتطلب نیستند. کارکرد یک رجل سیاسی کارکردی بسیار ضروری و شرافتمندانه است؛ البته که در این میان ملت میتواند بهتدریج «رجال» را از «رجالهها» تفکیک کند. فشارهای سیاسی و از جمله نحوه بهکارگیری ابزار نظارت استصوابی، مجلس را از وجود رجال سیاسی تهی میکند و سبب میشود همواره فشارها به رأس و بطن رژیم سیاسی منتقل شود. این، یک خطر برای امنیت ملی و نظام سیاسی است، چراکه رأس و بطن نمیتوانند همه این بار را به دوش بکشند و در نهایت نهادهای واسطِ «دفتری» جایگزین رجال سیاسی میشوند. «دفتر» و «دستگاه اداری» (administration) هیچگاه نمیتواند جای رجال سیاسی را بگیرد؛ این دستگاهها کارکردی ذاتا اداری دارند و کژکارکردی آنها و تبدیل آنها به نهادی جایگزین برای رجال سیاسی خسران میآفریند.
6- رقابت نهادی و سیاسی با مجلس سبب میشود با پدیده «آرتروز نهادی» روبهرو شویم. «آرتروز نهادی» آنگاه است که یک نهاد پوک شود؛ همچون پوکی استخوان؛ شکننده و نحیف که دیگر توان حمل بار «پیکار اجتماعی» را ندارد. نهاد مجلس جایی است که بار پیکار قدرت سیاسی- اجتماعی را به دوش میکشد و سبب میشود که این «بار»، نظام سیاسی را تخریب نکند. مردم در زندگی روزمره خود درگیر معاملات گوناگون اقتصادی-اجتماعیاند. میتوان از این معاملات تحت عنوان مبارزه و پیکار سیاسی نام برد. مجالس کشورها، مبارزهای را که در درون همه اجتماعات وجود دارد، به درون نظام سیاسی میکشانند و از طریق مجلس آنها را حلوفصل میکنند و نمیگذارند که مبارزه قدرتی که میان مردم وجود دارد شکلی غیررسمی و مخرب به خود بگیرد. بخش مهمی از این مبارزات ربطی به ایدئولوژیهای سنتی و مقدس ندارد بلکه حاصل معاملات عرفی مردم است؛ بنابراین ضرورتی ندارد که همه این معاملات و منازعات عرفی را با افزودن عنوانی اسلامی به مجلس به ساحتی از اندیشه اسلامی بکشاند. افزودن واژه اسلامی به نام مجلس در دهه 60 همین را بنا نهاد. در یک کلام، باید مراقبت کرد که مجلس به بیکارترین و بیمسئولیتترین نهاد کشور تبدیل نشود که مفسدههای فراوانی در پی دارد. در بخش بعدی انشاءالله این بحث را پی خواهم گرفت.