بدن دولت
یکی از مفاهیم اساسی داگلاس نورث، «وابستگی به مسیر» است. وابستگی به مسیر، نگاهی تاریخی به تصمیمات کلان اقتصادی دارد و نورث معتقد است تصمیماتی که در گذشته در حیطه اقتصادی گرفته شده، در تصمیمات کنونی تأثیر عمیقی دارد و بهندرت میتوان از اثرات منفی آن در امان ماند، مگر در صورتی که انقلابی در جامعه رخ داده و همه ارزشها را دگرگون کرده باشد. البته تجربه تاریخی ایران نشان داده حتی با وقوع انقلاب اسلامی 57 اثرات تصمیمات گذشته در اقتصاد امروز ایران هنوز نقشآفرینی میکند.
یکی از مفاهیم اساسی داگلاس نورث، «وابستگی به مسیر» است. وابستگی به مسیر، نگاهی تاریخی به تصمیمات کلان اقتصادی دارد و نورث معتقد است تصمیماتی که در گذشته در حیطه اقتصادی گرفته شده، در تصمیمات کنونی تأثیر عمیقی دارد و بهندرت میتوان از اثرات منفی آن در امان ماند، مگر در صورتی که انقلابی در جامعه رخ داده و همه ارزشها را دگرگون کرده باشد. البته تجربه تاریخی ایران نشان داده حتی با وقوع انقلاب اسلامی 57 اثرات تصمیمات گذشته در اقتصاد امروز ایران هنوز نقشآفرینی میکند. نورث باور دارد اعتقادات مذهبی و سیاسی جوامع، نقشی کلیدی در خلق الگوهای اقتصادی ایفا میکند. از اینرو است که انقلاب را پدیدهای میداند که میتواند وابستگی به مسیر را کاهش بدهد یا از میان بردارد. اما اساس بحث نورث باز هم فراتر از این است؛ او این مسئله را طرح میکند که چگونه میتوان در زمینههای اقتصادی «عدم قطعیت» را کاهش داد. درواقع یکی از سویههای منفی وابستگی به مسیر همین است که نمیگذارد عدم قطعیت را کاهش داد. با نگاهی گذرا به دولتهای بعد از انقلاب پی خواهیم برد همه دولتهایی که با شعارهای متفاوتی بر سر کار آمدهاند، در آغاز با توان زیادی وارد گود شدهاند اما رفتهرفته در تله مصائب، بوروکراسی و تصمیماتی که از پیش گرفته شده بود گرفتار آمدهاند و نهتنها در چنین وضعیتی از مواضع خود عقب نشستهاند، بلکه در مقایسه با دولتهای پیشین گاه از موفقیتهای کمتری در زمینههای اقتصادی و اجتماعی برخوردار بودهاند. دولت هاشمی بحرانهای خود را به دولت خاتمی انتقال داد و دولت خاتمی به دولت احمدینژاد که مدعی بود میخواهد در همه زمینهها انقلاب کند؛ ادعایی که با بازگشتی ارتجاعی وضع را بدتر از سابق کرد، آنهم در حالی که در آن سالها قیمت نفت افزایش بیسابقهای داشت. دولت احمدینژاد نشان داد فقط افزایش قیمت نفت نمیتواند معیار تعیینکنندهای در توسعه اقتصادی کشور باشد؛ چراکه همه دولتها به دلایل متعددی نتوانستند برنامههای توسعه اقتصادی را که در دولت طراحی و در مجلس تصویب شده بود، اجرائی و عملیاتی کنند. اگر مواردی همچون برنامه سوم دولت خاتمی تا حدودی موفق بود، آنهم یکباره در برنامه چهارم دولت احمدینژاد فروپاشید. با این اوصاف امیدی به دولت سیزدهم نیست. دولت سیزدهم به دلیل اینکه باورها و اعتقاداتی همچون دولت احمدینژاد دارد، با یک پرش به عقب وابستگی مسیر را به آن زمان بازگردانده و عدم قطعیت در زمینههای اقتصادی و اجتماعی را افزایش داده است. البته این را هم باید در نظر داشته باشیم که دولت سیزدهم هنوز گرفتار مسائل لاینحل دولت روحانی است. در شرایط اینچنینی است که مردم آرزو میکنند کاش وابستگی به مسیر حداقل در حد دولتهای پیشین باقی میماند و وضع بدتر از بد نمیشد. با اینکه این مفاهیم نورث بیشتر جنبه اقتصادی دارد اما درصددیم از طریق این مفاهیم به نوعی رفتارشناسی اقتصادی و سیاسی دست یابیم. بهطور مثال رانت و رانتخواری یکشبه و از دولت احمدینژاد سر بر نیاورده است. تقلیل یک بیماری به یک دوره خاص در نهایت منجر به برداشتها و زدوخوردهای سیاسی خواهد شد که چیزی از آن عاید مردم فقرزده نخواهد شد؛ کمااینکه تا امروز نیز چنین بوده است. دولت رئیسی نهتنها نتوانست قد علم کند، بلکه در زیر کوهی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و ناکارآمدی مدیریت سابق و لاحق دستوپا میزند و بعید است راه نجاتی بیابد و از اینرو است که صاحبنظران باور دارند دستوپازدنهای دولت سیزدهم همچون دولت گرفتار در باتلاق است که با هر تلاش بیشتر فرو میرود. بهراستی چرا اینگونه شده است؟ شاید با تعابیر دلوز و قرائت او از اسپینوزا به خوانش دقیقتری از این مسئله برسیم. بارها شنیدهایم که گفتهاند دولتها گرفتار حل مسائل روزمره هستند، یعنی اینکه نمیتوانند از «حال» به «حالمایهها» گذر کنند. اگر دولت را یک بدن بگیریم، این بدن همچون بدن یک انسان معمولی همواره در حال میزید و به مسائل و مشکلات واکنشی سطحی نشان میدهد. بگذارید برای روشنشدن بحث به خود دلوز ارجاع بدهیم: «حال نیروی وجودداشتن است یا توان عملکردن است و حالمایه دگرگونی لحظهای این توان. بنابراین، حالمایه بهمنزله دگرگونی لحظهای توان همانشُدن یا صیرورت است». حال واکنشی ابتدایی به امور جهان است، چه امور سیاسی باشد و چه امور اجتماعی و اقتصادی همچون مواجهه تصادفی آدمها با آدمهای دیگر و احساسی که در یکدیگر برمیانگیزند. آدمها در وضعیت حال یا از دیدن هم خرسند میشوند یا ناشاد. این احساسها ادراک اولیه آنان از جهان است. انسانها از این حیث که دارای بدن هستند در مواجهه با بدنهای دیگر ابتدابهساکن از آنها تأثیر میپذیرند و این تأثیرپذیری منجر به واکنشهای ابتدایی آنان خواهد شد. تأثیر بدنهای دیگر در ما واکنشهای ابتدایی را برمیانگیزد. از این منظر میتوان گفت دولت نیز بدنی است که همواره در مواجهه تصادفی با رخدادهای اجتماعی و اقتصادی است و قادر نیست با درک و دریافتی عمیق از آنها گذر کند. اینک از همینجا میخواهم نگاه انسانشناختی دلوز را با نگاه اقتصادی داگلاس نورث پیوند دهم: «وابستگی به مسیر»، همان ماندن در وضعیت «حال» است.
تاریخی که همواره در وضعیت حال است، قادر به «شُدن» و «صیرورت» نخواهد بود، مگر آنکه خود تاریخ به خصلت تاریخیاش تغییر کند؛ تغییری جبری نه خودآگاهانه. به گفته دلوز حالمایه نزد اسپینوزا یک دگرگونی است. «حالمایه دگرگونی پیوسته نیروی وجودداشتن است، تا آنجا که این نوسان بهواسطه ایدههایی که داریم تعین مییابد... حالمایه با انتقال زیسته یا گذار زیسته از یک درجه از کمال به یک درجه دیگر تقویم مییابد».
آنچه دلوز و اسپینوزا بر آن پافشاری میکنند «توان» است، توان یعنی میدانی از نیروها و اینکه چه زمانی میدانی از نیروها در بدن فرد و بدن اجتماع افزایش مییابد، وابستگی وثیقی به شادی دارد. شادی توان را افزایش میدهد و غم از توان میکاهد. توان، نقطه مقابل انجام وظیفه است. بدن دولت گرفتار انجام وظیفه است. میخواهد کارش را انجام بدهد، از اینرو درگیر «چه باید کرد» است؟ درصورتیکه توان یعنی میدان نیروها که در پی «چه میتوان کرد» است. میتوان وابسته توان است، یعنی هر کاری میتوان کرد باید کرد. اما بدن دولت در حال انجام وظیفه است و از اینرو است که در روزهای آغازین انقلاب با اینکه هنوز دولتی شکل نگرفته بود، اما بدن فرد، بدن اجتماع و بدن دولت نامرئی، با توان سروکار داشتند چون مملو از شادی پیروزی بودند و هیچ مانعی جلودارشان نبود. توان با شادی شارژ میشود و انجام وظیفه با غم. بدن دولتی که صرفا در پی حفظ اقتدار خویش است با غم و انفعال بقا مییابد. انفعالهای حزنآمیز برای حیات یک دولت وظیفهمحور عین ضرورت است. شوربختانه اینکه، با انبوه مشکلات بهجامانده حتی انجام وظیفه هم دیگر برای دولتها میسر نیست.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «دگرگونی اقتصادی» داگلاس نورث، ترجمه داوود حیدری و مفید علیزاده، انتشارات دنیای اقتصاد و کتاب «جهان اسپینوزا» (درسگفتارهای ژیل دلوز درباره اسپینوزا» ترجمه حامد موحدی، نشر نی استفاده کردهام.