|

بازنده‌های بزرگ ‌

‌این روزها بسیاری از چهره‌های فرهنگی چپ و راست، روشنفکران دولتی و مستقل درباره چگونگی وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سخن گفته و هر یک از دیدگاه خود این کودتا را نقد و تحلیل کرده‌اند.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

‌این روزها بسیاری از چهره‌های فرهنگی چپ و راست، روشنفکران دولتی و مستقل درباره چگونگی وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سخن گفته و هر یک از دیدگاه خود این کودتا را نقد و تحلیل کرده‌اند. اما این تحلیل‌ها اثر چندانی در عملکرد این چهره‌های سیاسی و فرهنگی نداشته و در جامعه هم تغییر جدی ایجاد نکرده و نمی‌کند، چراکه هر تجربه تاریخی زمانی مؤثر و ارزشمند است که به بخشی از تجربه زیسته بدل شود، یعنی غیاب ما در آن تاریخ تنها یک نقص نباشد بلکه این غیاب فرصتی باشد برای فاصله‌گیری از وقایع روزمره آن زمان، تا با این فاصله‌گیری و نگاه انتقادی جهل‌های ایدئولوژیک‌ خود را کدگذاری کنیم و به درک و دریافتی عمیق‌تر از تاریخ و جریان‌های سیاسی آن دوران دست یابیم که به‌ندرت اتفاق می‌افتد. شاید علت محبوبیت و مقبولیت تاریخ‌نگارانی همچون یرواند آبراهامیان در همین نکته باشد که آثارش را فصل‌الخطاب این دوره تاریخی نمی‌داند، همان‌گونه که فریدون آدمیت خود را پایان تاریخ نمی‌دانست. به یک معنا ما در عرصه روشنفکری از دو جهت از دوره جنبش مشروطه و پسامشروطه عقب‌تریم. روشنفکران دوره مشروطه همچون میرزا ملکم‌خان، یوسف‌خان مستشارالدوله و دیگران، ایده و نظراتی داشتند که توانستند آن را در بطن جنبش مشروطه به کار گیرند، گیرم که بسیاری از این ایده‌ها وارداتی بوده باشد و دوم اینکه تضارب آرا در آن دوران امری رایج بوده است اگرچه این تضارب آرا گاه به مواجهه‌های فیزیکی نیز کشیده می‌شده است. این مواجهه‌ها در کنار عصبیت حاکی از نوعی وفاداری و پایبندی به ایده‌ بوده است. اگر این دوران یعنی مشروطه و پسامشروطه را دوره نوپایی تئوری‌پردازی و عمل‌گرایی وابسته به این شیوه بدانیم، بسیاری از این نقیصه‌ها اجتناب‌ناپذیر جلوه خواهند کرد. اگر بخواهیم برای تبیین این شرایط دلیلی کانونی بیابیم، تعبیری بهتر از این نیست که بگوییم سیاست در این دوران با همه فقر و فلاکتی که بر جامعه ایران مستولی بود، علائم حیاتی داشت، همان علائم حیاتی که اینک در سیاست موجود ایران وجود ندارد. در جامعه‌ای که سیاست مرده باشد همه بازنده‌اند. بازنده‌ها بازنده‌اند و برنده‌ها هم نوعی دیگر از بازنده‌ها هستند. نه شکست معنا دارد و نه پیروزی، نه قهرمان و نه ضدقهرمان. جامعه بدون سیاست، جامعه‌ای بدون معیار است و از این‌رو همه در جامعه بدون سیاست یک معنا را بازتولید می‌کنند: بی‌اعتمادی. یک جامعه بدون ‌سیاست حتی به قهرمانان خود باور ندارد چه برسد به ناکامان خود. دکتر محمد مصدق در ماجرای کودتای 28 مرداد شکست خورد و ناکام ماند، اما جامعه آن زمان و این زمان، هنوز او را در قامت یک پیروز و قهرمان می‌بیند. پس باید به این باور کلیشه‌ای شک کرد که مردم ایران قهرمان‌پرورند و همواره دنبال کسی هستند که از راه برسد و آنها را نجات دهد. قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها زاده سیاست‌اند. در یک جامعه دراماتیک سیاسی، مردم درک و دریافتی درست از چهره‌های سیاسی خود دارند. ضدقهرمانانی همچون قوام‌السلطنه و قهرمانانی مثل محمد مصدق، نمونه‌های بارز این طرز تفکرند. با اینکه این دو به لحاظ رویکرد سیاسی نسبتی با یکدیگر ندارند، اما هر یک در بستر سیاست قرار دارند. نسبت مصدق با قوام، قوام با رزم‌آرا، رزم‌آرا با ارتشبد زاهدی در یک چیز خلاصه می‌شود و آن این است که اینها جملگی در بستر سیاست‌اند. و بیش از آنکه سودای فتح دولت را داشته باشند سودای تغییر در سر دارند، حتی بدون فتح دولت. به تعبیر آلن بدیو، «سیاست را در بادی امر باید طوری دید که پای دولت فورا به میان کشیده نشود. اگر دولت‌زده باشیم فورا می‌گوییم: سیاست به منزله فتح دولت است چون بدون تسلط بر دولت کاری نمی‌توان کرد». بی‌تردید تلقی بدیو از دولت‌زدگی، ما را یاد تئوری‌پردازی‌های اصلاح‌طلبان می‌اندازد، در صورتی که آنچه سیاست را می‌سازد فتح دولت نیست، ایده‌ای برای ساختن آینده است. ایده‌ای خلاقانه که مردم‌ساز باشد و مقبولیت مردمی پیدا کند، همان خصیصه‌ای که جریان‌های سیاسی داخلی و خارجی کنونی فاقد آن هستند. بدون سیاست نه جامعه ساخته می‌شود و نه چشم‌اندازی برای آینده‌ وجود دارد، و مهم‌تر از همه، سیاست در چنین اوضاعی تاریخی نمی‌شود. به تعبیر بدیو: «ملاقات میان سیاست و تاریخ موضوع مهمی است. سیاست به معنای واقعی کلمه تاریخی نمی‌شود مگر در وضعیت‌های استثنایی، در چیزی که من وقایع سیاسی می‌نامم، وقایعی که در مقیاس بزرگ برای مردم امکانات جدید می‌آفریند... ولی اگر هم در اوضاع و احوالی خاص چنین امکاناتی وجود نداشت، خوب باید به کار در مقیاسی کوچک‌تر نظر کرد. باور سیاسی باید وجود داشته باشد و می‌دانیم که اگر در مقیاس کوچک وجود داشته باشد، وجودش در مقیاس بزرگ، به محض اینکه واقعه‌ای برای بسیج بخش بزرگی از جامعه پدید آید، بسیار تقویت می‌شود. من به این فکر می‌کنم که سیاست سبب موجودیت اندیشه‌ای در یک وضعیت می‌شود». 

‌می‌توان تأکید کرد که اگر سیاست وجود نداشته باشد نطفه اندیشه خلاقانه هم بسته نخواهد شد. اینک اگر به جنبش مشروطه یا کودتای 28 مرداد 1332 برگردیم خواهیم دید که حتی در آن فضای یأس‌آ‌لود متأثر از شکست مصدق، سیاست به‌وضوح قابل رؤیت بود. در این شرایط باز کمتر چهره سیاسی‌ای خواهیم یافت که دغدغه تغییر نداشته باشد، تغییر برای آینده‌ای بهتر. اما در رجوع چهره‌های سیاسی و فرهنگی کنونی ما به این دوران، با نوعی سرخوردگی در روایت‌ها و تخریب چهره‌های سیاسی و بیش از همه تئوری توطئه روبه‌رو هستیم. تئوری توطئه، نه حتی نسبت به دخالت و حضور انگلیس، آمریکا و روسیه، بلکه سوءظن به چهره‌هایی همچون دکتر محمد مصدق و قوام‌السلطنه که در هر چیز آنان بتوان تردید داشت، در وطن‌دوستی‌شان هرگز نمی‌توان شک کرد. جامعه‌ای که در سیطره بی‌سیاستی است، به دشواری می‌تواند تاریخ را احضار و به تجربه زیسته خود بدل کند. رابطه جامعه‌ای این‌چنینی با تاریخ بر مبنای سوءتفاهم شکل خواهد گرفت و جامعه‌ای که نسبت به تاریخ خود دچار سوءتفاهم باشد، قادر نخواهد بود آینده‌ای بسازد. از این منظر است که در یک جامعه بی‌سیاست همه بازنده خواهند بود.

 

  • محسن حاجی پور

    آفرین ها و درود. بسیار عالی.

    تندرست باشید.