سیاه و سفید فساد
عمومیتیافتن تخلفهای اقتصادی هرچند ویرانگر است، اما دیدن و مطرحکردن آن یک نقطه روشن محسوب میشود. اولی قاعده جامعه را نسبت به مفهوم مدنیت بیتفاوت میکند، دومی اما میکوشد خمودگی برجایمانده از تخلف را در مسیر بهبود قرار دهد.
* عمومیتیافتن تخلفهای اقتصادی هرچند ویرانگر است، اما دیدن و مطرحکردن آن یک نقطه روشن محسوب میشود. اولی قاعده جامعه را نسبت به مفهوم مدنیت بیتفاوت میکند، دومی اما میکوشد خمودگی برجایمانده از تخلف را در مسیر بهبود قرار دهد. جامعهای که در این فضا روحش آزرده میشود، با پادزهر شکارِ فساد ترمیم مییابد. برای همین در اوج تخلفهای ناشی از ناکارکردگراییهای اجرائی، نباید فراموش کرد که ابتذال، ابتذال است و مواجهه با آن اتفاقا نه سیاهنمایی بلکه سفیدخوانی محض خواهد بود؛ چون برای رسیدن به سلامتی باید به وضوح از دل بیماری عبور کرد.
یک: ابنخلدون در حافظه تاریخ اندیشهورزی، فساد را در ظهور و سقوط تمدنها عاملی تعیینکننده میداند. با این نگاه، فساد درواقع یک محرک و پیشران ویرانکننده است که در نوک حمله ایستاده. نوعی ویروس عملکننده که سلولهای زیست اجتماعی را تخریب میکند. در مقابل این تهاجم، ایستادگی انسان دستخوش تغییرات بزرگی میشود. آدمها، نهادهای متحرک یک جامعه محسوب میشوند؛ سرمایههایی که پیوستگی را در نظم اجتماعی میسازند. ویروس نگاه ندارد و تحرکش بر مبنای صلح نیست. وقتی میآید، نظم ارگانیک چرخش حیات را به هم میریزد. فساد نیز اینگونه است و ناخوشنودی صلح اجتماعی را دامن میزند؛ چون نظام اخلاقی را آسیبپذیر میکند. تجربه جهانی هم این فرایند را میشناسد. ویروس وقتی عمومیت مییابد، آفتهای عمومی را نیز ترویج میکند. مثل افسردگی سوگ که بعد از اپیدمیهای مرگبار، سرایتش جمعی میشود، فساد نیز همین کارکرد را دارد. صحبت از خمودگی انسان است؛ پیکرهای که به موازات فرسودگی جسم، خمودگی روح نیز ریشهاش را میزند. این روایت از فساد درواقع انفجار ویروسی را در قلب جامعه نشان میدهد که در ناهشیار زندگی جمعی، اضطراب و استرس را با همه تفاوتهایشان در کنار هم قرار میدهد. به دلیل تکرر یورش ویروس تخلف، احیانا رابطه عکس این تهاجم با امر توسعه شناختهشده است، اما رابطه مستقیم این غلتک با انحنای وضعیت روانی جامعه باید کالبدشکافی شود. همه جای جهان کموبیش فساد حضور دارد. ویرانیهای اقتصادی ناشی از این تهاجم قابل ترمیم هستند. اما آیا انسان نیز که مجموعهای از تپیدن و حسکردن آن را ساخته است، میتواند در قبال ناهنجاریهای اقتصادی به سرعت ترمیم شود؟
دو: بهتازگی یکی از مسئولان ارشد پلیس گفته است بعد از افزایش قیمتها در سال 97، سرقتها 37 درصد افزایش یافتهاند. رفتارشناسان اجتماعی نیز میگویند ناملایمات اقتصادی 70 درصد اضطرابها را به وجود میآورند؛ به نحوی که 80 درصد تنشهای شهری ناشی از تأثیر همین معضلات اقتصادی هستند. این ارقام آزار میدهند، اما هستند نه برای سوءاستفاده یا جهتگیریهای سیاسی، بلکه خودی نشان میدهند تا راهبردهای توانمندسازی انسان شکل بگیرند. قطعا چارهای نیست که بپذیریم آفت از جنس اقتصادیاش، آسیبهای روحی را دامن میزند؛ چون پیوستگیهای ارتباطی را در بطن مناسبات شهری به دورافتادگی اجتماعی تبدیل میکند. این بریدگیها در شکلدادن به اضطراب عمومی نقشی تعیینکننده دارند. باور کنید کار به همین سادگی جلو میرود. درصد بالای اختلال روانی و شخصیتی در یک جامعه، یکباره اتفاق نمیافتد. توسعه نامتوازنی شکل میگیرد که فساد کلید محتوای آن را میسازد. در این فقدان تعادل توسعه، فاصله طبقاتی دهان باز میکند و یکباره از دل همه این بازهها ارقامی بیرون میریزند که آدم را از هجوم ناهنجاریهای روانی میترسانند. باید کاری کرد. قطعا قوانین قضائی و عرفی برای برخورد با فساد کم نداریم. فساد در همه جای دنیا قطعشدنی نیست، اما چه چیزی میتواند ضریب و درصد آن را به سود توسعه متوازن استاندارد کند؟
سه: وقتی در میانگین قوانین و ایدئولوژیهای لازم برای انسداد مسیر ابتذال اقتصادی، کاستی تعیینکنندهای وجود ندارد، حتما «میانمایه»گی را باید در جای دیگری جستوجو کرد. اینگونه ببینیم، بعد از آنکه مختصات روانی یک جامعه به سمتی میرود که «پیشتازی به هر قیمتی» گسترده میشود، فساد را باید ناشی از کوتاهی دادههای فرهنگی و همچنین کسر ذهنهای فاقد توان پردازش در موقعیتهای برتر سازمانی تفسیر کرد. توسعه ایرانی، امروز از ناحیه بوروکراسی ناکارآمد رنج میبرد و این عقبماندگی ساختاری را آدمهایی شدت دادهاند که دچار کمبنیهبودن صلاحیت اجرائی هستند. به این استعاره میشود تکیه داد که بوروکراسی ما گرفتار پسرفت فنی شده است؛ چون بدون شک رابطهای مستقیم میان فساد با سقوط «فرهنگ سازمانی» وجود دارد. فرهنگ در سازمان بوروکراسی، شبیه شخصیت در کردار یک فرد است. آداب و فرهنگ سازمانی، ارزشهایی هستند که پیوستگیهای مشترک را در راستای اهداف ملی میسازند. آدمهایی کوتاهتر از این مفاهیم در ارگانیسم تعیینکننده سازمان، پیوند بوروکراسی را با عقلانیت فرهنگی قطع میکنند. اخبار فساد برای جایی نظیر سرزمین ما هرچند تلخ، اما بهرغم همه این حرفها باید از یکجایی به بعد خوشحالکننده شوند. آنها را باید تلنگری فهمید که تعجیل در اصلاح بوروکراسی را با بهکارگیری منابع انسانی کارآمد تسریع میکنند؛ اگر به خیزشی برای اصلاح «فرهنگ سازمان بوروکراسی» تبدیل شود. در غیر این صورت، پسامد تکرر در گویش خبری فساد، گسیختگی مفهومی جامعه را کلید میزند. حضور در مسیر ساختن از هر منظری یک امکان ملی خواهد بود؛ لطفا این حرکت را روشن کنید.