|

جامعه چطور دچار زوال می‌شود؟

جامعه ایران این روزها، دوران پرتلاطمی را پشت سر می‌گذارد؛ ‌بدیهی است که این وضعیت ماحصل دو، سه ماه اخیر نیست. این شرایط ثمره نادیده‌انگاشتن دو مقوله اساسی «حوزه عمومی» و «جامعه مدنی» است. حوزه‌های بسیار مهمی که در جوامع مدرن نابسامانی‌ها را سامان می‌دهند.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

جامعه ایران این روزها، دوران پرتلاطمی را پشت سر می‌گذارد؛ ‌بدیهی است که این وضعیت ماحصل دو، سه ماه اخیر نیست. این شرایط ثمره نادیده‌انگاشتن دو مقوله اساسی «حوزه عمومی» و «جامعه مدنی» است. حوزه‌های بسیار مهمی که در جوامع مدرن نابسامانی‌ها را سامان می‌دهند. اگر پیش از این دغدغه کنشگران مدنی و سیاسی احیای جامعه مدنی بود و نگران فروپاشی اساسی آن از دوره احمدی‌نژاد بودند، اینک باید گفت طبق سنت جامعه سیاسی ایران این نگرانی رنگ ‌باخته و جایش را به نگرانی بزرگ‌تری در بحران حوزه عمومی داده است. حوزه عمومی مستقیم با قانون و قانون‌گذاری، دموکراسی و انتخابات و مجلس روبه‌رو است. این حوزه در یک کلام به دموکراسی و حیات دولت معنا می‌دهد. حوزه عمومی، «حوزه رسمی» گردش قدرت بین جامعه و دولت است و جامعه مدنی حوزه «غیررسمی» این گردش قدرت است. با فروپاشی جامعه مدنی که در دولت احمدی‌نژاد با غرور و افتخار کلید خورد، خاکریزهای جامعه مدنی یکی پس از دیگری فروریخت و بانیان و فعالان سیاسی آن منزوی یا متواری شدند و برخی به زندان افتادند. حاصل این استراتژی چیزی نبود جز وانهادن دولت‌ها در برابر حوزه عمومی. حوزه عمومی باورهای عمومی و اراده جمعی را از طریق انباشت منافع و هم از طریق کشف هویت مشترک ایجاد می‌کند. حوزه عمومی به نهادهای جامعه مدنی تکیه دارند. به تعبیر هابرماس «هسته مرکزی نهادی جامعه مدنی، ارتباطات غیردولتی، غیراقتصادی و انجمن‌های داوطلبانه‌ای را در بر می‌گیرد که ساختارهای ارتباطی حوزه عمومی را به مؤلفه زیست‌جهان متکی می‌کند. جامعه مدنی ترکیبی است از انجمن‌ها، سازمان‌ها و جنبش‌های خودجوش و دارای شکل سازمانی مساوات‌طلبانه و باز که ویژگی ذاتی ارتباطی که پیرامون آن متبلور می‌شود را منعکس می‌کند». اینک در اعتراضات در دانشگاه، در بازار و در سطح جامعه، جای خالی نهادهای مدنی کاملا هویدا است. نهادهایی که اگر فرصت یافته و بالیده بودند، اینک اثرپذیری و اثرگذاری آنان انکارناپذیر بود. اثرگذاری‌ای که به جنبش‌های مدنی مسیر عقلانی‌تری را نشان می‌داد و مانع هرگونه تنش‌های غیرعقلانی یا عقلانیت ابزاری می‌شد؛ اما چون جنا‌ح‌های سیاسی اصلاح‌طلب از جامعه مدنی سخن گفتند و درصدد بودند با تقویت این نهادها در قدرت بمانند، این باور را در مخالفان خود ایجاد کرده بودند که برای 

به قدرت رسیدن و ماندن در قدرت باید جامعه مدنی را از بین برد؛ چراکه آنان می‌پنداشتند می‌توانند به‌راحتی حوزه عمومی را با قواعد و قوانین کنترل کنند و «زیست‌جهان» را به کنترل خود درآورند، غافل از اینکه جامعه مدنی می‌تواند در نظام سیاسی اثر بگذارد؛ اما نمی‌تواند خودش محل قدرت سیاسی باشد. اهمیت جامعه مدنی در این است که از طریق حوزه عمومی می‌تواند «قدرت ارتباطی» را به قدرت اجرائی برگرداند. اینک قدرت ارتباطی همان توانی است که از دست رفته است و بین معترضان و مخالفان آنان دیگر کنش ارتباطی وجود ندارد. اگر جامعه مدنی وجود داشت، حوزه عمومی این‌گونه متلاطم نمی‌شد؛ چراکه نسل تازه‌ای که پا به عرصه سیاست گذاشته بود می‌توانست از طریق نهادهای مدنی با دولت‌ها و مجریان و قانون‌گذاران آن کنش ارتباطی ایجاد کند. هابرماس در این زمینه می‌گوید: «مایلم از این ادعا دفاع کنم که در شرایط خاصی جامعه مدنی می‌تواند بر حوزه عمومی نفوذ کند، از طریق باورهای عمومی خاص خودش بر پارلمان و دادگاه‌ها اثرگذار باشد و نظام سیاسی را مجبور کند به چرخش رسمی قدرت تن دهد». این امر مستلزم فهم مشترک از زبان است؛ اما آنچه این روزها همه بر آن اتفاق‌نظر دارند، این است که در جامعه سیاسی زبانی که معطوف به فهم مشترک باشد، وجود ندارد. هابرماس اظهارات زبانی را به سه نوع دسته‌بندی می‌کند: اظهارات «بیانی» که همان زبان رسانه و اطلاع‌رسانی است. اظهارات «غیربیانی» که با بیان آن گویا کاری را انجام می‌دهیم؛ یعنی نوعی کنش‌گری در زبان وجود دارد. این نوع زبان بیانی است که جامعه باید از طریق آن با قدرت به فهم مشترک دست یابد. اظهارات «پس‌بیانی» نیز به چیزی اشاره می‌کند که ما از طریق یا به‌ وسیله گفتن آن کاری را انجام می‌دهیم. مثلا با تهدید‌کردن نتیجه و هدف خاصی را به دست خواهیم آورد. به اظهارات «پس‌بیانی»، زبان استراتژی یا زبان خرد ابزاری نیز می‌گویند. نزد هابرماس، جنبه غیربیانی زبان اهمیت فراوانی دارد؛ چون او باور دارد جنبه غیربیانی برای تثبیت روابط هنجاری بیشتر لازم است. کنش غیربیانی به فهم متقابل معطوف است؛ اما آنچه این روزها بیان رسمی شده، اظهارات پس‌بیانی است. اظهاراتی که معطوف به هدف و خرد ابزاری است. این نوع بیان در غیاب جامعه مدنی میدان‌دار شده است؛ چراکه جامعه دچار تلاطم‌های سیاسی است و در این تلاطم‌ها اظهارات پس‌بیانی بیش از بیان‌های دیگر به کار سیاست می‌آید. بیانی که معطوف به هدف است و برای رسیدن به مقصود از هر قابلیت زبانی به شکل ابزاری سود خواهد برد. اظهارات پس‌بیانی درصدد است زیست‌جهان را به سلطه خود درآورد. به تعبیر هابرماس «چیزی شبیه جامعه بدون کنش ارتباطی امکان‌پذیر نیست. کنش ارتباطی شیوه‌ای برای هماهنگ‌کردن کنش‌ها است و بدون آن جامعه دچار زوال می‌شود و تعامل اجتماعی از بین می‌رود.

  در طولانی‌مدت هیچ جامعه‌ای صرفا بر پایه کنش استراتژیک نمی‌تواند موجودیت داشته باشد...». اینجا همان گرانیگاه فشار سیستم به زیست‌جهان است. هابرماس با هوشمندی زیست‌جهان و سیستم را در برابر زیربنا و روبنای مارکسیسم ارتدکس قرار می‌دهد؛ چراکه می‌داند این تعبیر مارکسیستی دیگر در جوامع مدرن و پیچیده امروزی کارایی چندانی ندارد و مسائل و تضادهای سیاسی را نمی‌توان فقط از رهگذر اقتصاد تحلیل کرد. اگر بخواهیم به هابرماس نزدیک شویم باید گفت در غیاب جامعه مدنی زیست‌جهان در برابر فشار مستقیم سیستم قرار دارد و این فشار ناگزیر حوزه عمومی را که از جایگاه مهمی برخوردار است، متلاطم و آشوبناک می‌کند.

* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «معمای هابرماس» نوشته لاسه توماسن، ترجمه محمدرضا غلامی، انتشارات دنیای اقتصاد استفاده شده است.