|

برای برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران

‌‌در این روزها که بحث تدوین برنامه هفتم توسعه و برنامه یک‌ساله دولت مطرح می‌شود، متن پیش‌رو مداقه مختصری است بر چگونگی چنین عملی. زمانی که سخن از برنامه‌ریزی به میان می‌آید، چارچوب اجرائی و مسیر کاری پیش‌روی تعیین می‌شود، به عبارتی چارچوب عمل برای سامان‌دهی و مسیر پیشرفت و توسعه یک کشور در حوزه‌های مختلف ترسیم می‌شود.

حمزه نوذری جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

‌‌در این روزها که بحث تدوین برنامه هفتم توسعه و برنامه یک‌ساله دولت مطرح می‌شود، متن پیش‌رو مداقه مختصری است بر چگونگی چنین عملی. زمانی که سخن از برنامه‌ریزی به میان می‌آید، چارچوب اجرائی و مسیر کاری پیش‌روی تعیین می‌شود، به عبارتی چارچوب عمل برای سامان‌دهی و مسیر پیشرفت و توسعه یک کشور در حوزه‌های مختلف ترسیم می‌شود. برنامه‌ریزی به معنای مدیریت بوروکراتیک دولتی و تمرکز‌گرایی نیست، بلکه هدف برآورده‌کردن نیازهای اجتماعی و اقتصادی به شیوه انسانی و عادلانه و توأم با ملاحظات دموکراسی است. برنامه‌ریزی به این معنا نیست که اتخاذ تصمیم‌های اساسی بر عهده کارشناسان سازمان‌های اداری و گروه‌های پرنفوذ خاصی باشد که توان قابل ملاحظه‌ای در اختیار دارند. برنامه‌ریزی تجلی و نمود اراده جمعی شهروندان یک کشور است. تعیین اهداف و انتخاب وسایل تحقق آنها و شیوه‌های اجرائی مبتنی بر تصمیم جمعی است. برنامه‌ریزی یعنی هماهنگ‌سازی بین عرصه‌های مختلف. برای تحقق چنین رویکردی به برنامه‌ریزی نکاتی وجود دارد که در برنامه‌های توسعه باید مورد توجه قرار بگیرد.

1- برنامه‌ریزی با منافع گروه‌های مختلف اجتماعی سروکار دارد. بدون توجه به منافع گروه‌های مختلف، که گاهی در تضاد و رقابت هستند و مدیریت تعارض منافع برنامه‌ریزی توجهی به واقعیت‌های اجتماعی نداشته است. در برنامه‌ریزی و سیاست‌گذار‌ی به قول وبر، جامعه‌شناس معروف آلمانی، نه‌تنها عقاید و باورهای مردم مهم هستند یعنی چارچوب‌هایی که اقتصاد و جامعه باید براساس آنها سازمان داده شود بلکه اگر بخواهید آنها و جهان زندگی آنها را تغییر دهید باید اساسا با منافع آنها ارتباط برقرار کنید. هرچند ممکن است جهان اجتماعی و اقتصادی که ما می‌خواهیم تغییر دهیم به شکل دلخواه ما درنیایند.

2- برنامه‌ریزی ‌فقط یک فعالیت کارشناسی و تخصصی محسوب نمی‌شود، چراکه اگر برنامه‌ریزی را فعالیتی کارشناس‌محور تلقی کنیم، عموم مردم و فهم و اولویت آنها از این چارچوب خارج می‌شود. برنامه‌ریزی بیش از آنکه کاری تکنیکی و کارشناس‌محور باشد، فعالیتی ارتباطی و مبتنی بر فهم و گفت‌وگوی مؤثر با گروه‌های مختلف اجتماعی است. تجربه برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های تکنیکی و کارشناس‌محور و از بالا به پایین نشان می‌دهد که چیزی جز شکست به بار نیاورده است.

3- برنامه‌ریزی به این معنا نیست که دولت نقش بیشتری برای مداخله سازمان‌های اداری در امور جامعه ایجاد کند بلکه به این معناست که ارتباط منسجم و دوسویه و مبتنی بر شراکت با جامعه مدنی و بازار ایجاد کند که در این میان نقش جامعه مدنی در سامان‌دهی به امور برجسته‌تر و پررنگ‌تر باشد. برنامه‌ریزی یعنی اینکه تلاش شود بازار و بوروکراسی دولتی در جامعه مدنی حک ‌ و از فک‌شدگی و خودتنظیم‌گری بوروکراسی و بازار ممانعت شود.
4- برنامه‌ریزی ناظر بر این است که بی‌نظمی موجود و عدم هماهنگی در امور اجرائی مرتفع شود. امروزه بخش‌های تخصصی جامعه در ارتباط و هماهنگی منسجم و منظمی قرار ندارند و بخشی از فرایند برنامه‌ریزی باید در جهت هماهنگ‌سازی چنین نهادهایی قرار بگیرد.

5- برنامه‌ریزی ناظر بر شفاف‌کردن رویه‌ها و ساز‌و‌کارها و در دسترس قراردادن اطلاعات شفاف برای همه شهروندان است.

6- برنامه‌ریزی مناسب آن است که شراکت و قدرت نظارت و کنترل جامعه مدنی بر امور را بیشتر کند نه اینکه آن را تابع الزامات بوروکراسی اداری کند.

7- برنامه‌ریزی فعالیتی است برای محاسبه‌پذیر و عقلانی‌ترکردن شرایط که براساس آن کنشگران بتوانند فعالیت‌های خود را در محیطی با ریسک کمتر انجام دهند.

8- برنامه‌ریزی دیدگاه کشور را نسبت به سایر کشورها روشن می‌کند؛ موضوعاتی مانند تجارت با سایر کشورها، سرمایه‌گذاری و... .