|

کدام اقتدار دولتی؟

این را که می‌گویند دولت‌ها برای اقتدار داشتن لزوما باید به نیروی قهریه تکیه کنند و شواهد مختلفی برای آن می‌آورند، نمی‌توان قطعی تلقی کرد و در این معنا باید به شواهد دیگر دست یازید تا معنی اقتدار روشن شود و همه بدانند که دولت مقتدر کدام است و معنی اقتدار چیست و از همه مهم‌تر آیا دولت مقتدر خوب است یا دولت بی‌اقتدار.

  این را که می‌گویند دولت‌ها برای اقتدار داشتن لزوما باید به نیروی قهریه تکیه کنند و شواهد مختلفی برای آن می‌آورند، نمی‌توان قطعی تلقی کرد و در این معنا باید به شواهد دیگر دست یازید تا معنی اقتدار روشن شود و همه بدانند که دولت مقتدر کدام است و معنی اقتدار چیست و از همه مهم‌تر آیا دولت مقتدر خوب است یا دولت بی‌اقتدار.

 قبلا کمی درمورد نوع اقتدار می‌اندیشیم و سپس بحث را ادامه می‌دهیم. نوعی اقتدار در جهان وجود دارد که دولت‌ها با توان قهریه در کشور خود حاکم هستند (حالا اینکه مردم‌شان راضی‌اند یا ناراضی بحث دیگری‌ است)؛ یعنی دولت‌ها فکر می‌کنند حتما باید برخورد‌کنندگی داشته باشند و مصداق بارز آن دولت کره شمالی است که با هر حرکت افراد یا احیانا گروه‌ها به شدیدترین وجه برخورد می‌کند و البته بیان می‌دارد که این بهترین شیوه است. مثال‌های بارز دیگر حکومت شوروی (به‌خصوص زمان استالین) و کشورهای بلوک شرق و چین هستند که بعضا آزادی‌هایی به مردم می‌دهند؛ ولی هر حرکت سیاسی و اجتماعی را بر نمی‌تابند و اگر درست نگاه کنیم مسائل لاینحلی در این کشورها وجود داشته و دارد. در کشورهای غربی دولت‌ها ظاهرا اقتداری ندارند و دائم در معرض اعتصابات و تظاهرات قرار دارند؛ اما پایداری مخصوص به خود را دارند و رفت‌وآمدشان در فاصله‌های زمانی مشخص و با انتخابات صورت می‌گیرد؛ اما با وجود برخی ناآرامی‌ها مردم به تصمیمات حکومت احترام گذاشته و آنها را به اجرا (به هر حال طوعا و کرها) می‌گذارند.

اقتدار نوع اول از جنس مخروطی است که رأس آن بر زمین و قاعده آن در هوا باشد و با کمک چوب‌های کمکی که همان توان قهریه باشد ایستاده است؛ اما به محض برداشتن چوب کمکی مخروط سقوط می‌کند، همچنان که در آلمان شرقی و مجارستان و یوگسلاوی و چکسلواکی و لهستان اتفاق افتاد. اقتدار نوع دوم از نوع مخروطی است که بر قاعده نشسته باشد. این مخروط بدون ‌‌چوب کمکی پایدار است و حتی اگر تکان‌هایی هم به آن وارد شود، تعادل پایدار آن دچار خدشه نمی‌شود.

جمهوری اسلامی که با 98 درصد آرای مردم تثبیت شد؛ همانند مخروطی است که بر قاعده بر زمین نشست؛ اما آیا اینک مردم به تصمیمات و قوانین طوعا و حتی کرها گردن می‌نهند؟ منصفانه باید گفت که اقتدار دولت در ایران حسب سرکوب و اسلحه نیست و انتخابات نقش مهمی در اقتدار دولت و حکمرانی داشته است؛ اما آیا دستورات دولت یا تدابیر آن نشانی از دولت مقتدر را در خود دارد. آیا تدبیرها و توصیه‌های لازم به مردم، عملا از سوی مردم اجرا می‌شود؟ می‌توان بسیاری از مصادیقی را برشمرد که با وجود توصیه‌های اکید به آن به‌ صورت عمومی عمل نمی‌شود؛ به‌ طور مثال صرفه‌جویی‌نکردن در مصرف آب، برق، گاز، رعایت‌نکردن مقررات از سوی موتورسواران و بخش مهمی از رانندگان، عدم اظهار واقعی مالیات بر درآمد، خروج سرمایه از کشور، ورود به بازار ارز و سکه و رعایت نرخ‌های مصوب. حتی بدنه حکمرانی و دولت در برابر دستورات دولت سرپیچی می‌کند و مثال بارز آن دستور رئیس‌جمهور مبنی بر آنکه «سالانه یک میلیون خانه برای مردم می‌سازیم» که از سوی وزارت راه و مسکن و بانک‌ها صورت اجرائی به خود نگرفت و برعکس معاون اول ریاست‌جمهوی اعلام کرد که «دولت نباید مسکن بسازد و زمین را دولت به مردم می‌دهد تا آنان خود خانه بسازند».

البته در دفاع از مرزها و هجمه بیگانگان و مقابله با استکبار اقتدار واقعی خود را نشان داده‌ایم و این هم به بهای جان شهیدان جاودانه‌مان شکل گرفته است؛ اما اقتدار تنها به معنای دفاع از مرزها نیست. اقتدار به معنای آن است که مردم دولت را پشت و پناه خود احساس کنند.

از نشانه‌های اقتدار دولت یعنی اقتدار واقعی دولت و حکمرانی امید مردم به آینده است؛ یعنی مردم با خیال راحت آینده را در سایه برنامه‌های دولت امیدوارانه نگاه می‌کنند و چنین می‌شود که اقتدار با اطاعت دلخواه مردم رنگ واقعیت به خود می‌گیرد. حال سؤال اینجاست که آیا شرایط فعلی ما چنین است. به نقل از حجت‌الاسلام‌والمسلمین مصباحی‌مقدم که سوابق طولانی در مجلس شورای اسلامی و به‌خصوص بخش اقتصادی دارد، آمده است که نسل جوان به آینده امیدوار نیست. این بیان از سوی فردی مورد اعتماد حاکمیت خود نشانه عدم امیدواری مطلوب در جامعه و به‌ طور طبیعی نبود توان مطلوب دولت است؛ درحالی‌که هیچ جامعه‌ای بدون توانمندی واقعی دولت نمی‌تواند مراحل سخت و سنگینی را پشت سر بگذارد. بگذارید بی‌پرده سخن بگوییم؛ وقتی مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی مشکلات مختلف موجود در کشور را برمی‌شمارد و هیچ برنامه‌ای برای رفع یا توقف آن ارائه نمی‌شود، آیا می‌توان گفت که بخش‌های اجرائی پتانسیل عبور از مشکلات را دارند؟ و آیا این راه به تغییر شکل توانایی دولت منجر نخواهد شد؟