جای خالی حسین عظیمی
درست 20 سال پیش در همین روزها حسین عظیمی اقتصاددان و آموزگار توسعه جان خویش را همچون آرش در کمان اندیشهورزی مشارکتی برای توسعه ایران نهاد و به سوی آیندهای دوردست پرتاب کرد.
درست 20 سال پیش در همین روزها حسین عظیمی اقتصاددان و آموزگار توسعه جان خویش را همچون آرش در کمان اندیشهورزی مشارکتی برای توسعه ایران نهاد و به سوی آیندهای دوردست پرتاب کرد. وی درحالیکه در مراسم آغاز مشارکتیترین رویداد تاریخ برنامهریزی توسعه ایران یعنی همایش ملی «چالشها و چشماندازهای اقتصاد ایران» سخن میگفت، راهی بیمارستان شد و سه روز بعد درحالیکه صدها نفر از اندیشمندان و صاحبنظران و کارشناسان کشور گرم گفتوگو و هماندیشی برای آینده ایران بودند، جان باخت و همه دانستیم در همه روزهایی که در یک و نیم سال پیش از همایش عاشقانه برای این رویداد تاریخی در تلاش و تکاپو بود، دوران سخت و جانفرسای بیماری خود را میگذرانده است.
بیتردید باید حسین عظیمی را آموزگار مردممدار توسعه نامید. او بخش بزرگی از عمر گرانسنگ خود را به بازآموزی مفهوم و معنا و راه و رسم توسعه به ایرانیان و زبان فارسی گذراند. به جای اینکه بر مدار تکنیک و فنون سرگرمکننده و واژگان پرطمطراق و دهانپرکن علم اقتصاد، دایرهای از انتزاع و تجرید برای اندیشه خود ببافد و در فضای تنگ و در دالان باریک آکادمیک سخن بگوید، زبان عمومی گشود و توسعه را به سپهر زیست شهروندان برد و اقتصاد را به یک دانش همگانی تبدیل کرد.
وی به جای پژوهیدن و فلسفیدن در کادر انتزاع علم برای علم و تشریفات آکادمیک که ارتقا بگیرد و در سلسلهمراتب آکادمیک شأن و منزلتی بیابد، از آن فاصله میگرفت و به صراحت میگفت در علوم اجتماعی علم برای علم بیمعناست. خود او هم هیچگاه همت و اهتمام و حمیتی برای اینکه در این سلسلهمراتب و مدارج دانشگاهی تلاشی کند و درجاتی را طی کند نداشت و بلکه هیچگاه در هیچ دانشگاهی استخدام رسمی نشد اگرچه صدها دانشجو و کارشناس برجسته برای اقتصاد ایران تربیت کرد.
این همان چیزی بود که در سطح جهانی به عنوان یک تحول بزرگ در فرایند برنامهریزی و سیاستگذاریهای توسعه رخ داده بود. با پیشگامی و راهگشایی نظری و عملی حسین عظیمی این تحول بر مبنای کنش ارتباطی، به مثابه رویه جدیدی در برنامهریزی و سیاستگذاری توسعه به نام «برنامهریزی و سیاستگذاری تعاملی» شکل گرفت. در دیدگاه او برنامهریزی و سیاستگذاری اساسا یک فرایند سراسر تعاملی و ارتباطی است و برنامهریزان و سیاستگذاران بیش از آنکه نیازمند فنون و ابزارها باشند، نیازمند دانستن دانش ارتباط و تعامل با مردم به مثابه مخاطبان و تأثیرپذیرندگان اصلی برنامهها و سیاستهای توسعهاند. همچنین محصول برنامهریزی و سیاستگذاریهای اقتصادی بیش از آنکه محصول دانش فنی و تخصصی باشد، یک محصول کاملا ارتباطی و تعاملی و قابل فهم است و به همین دلیل رسالت و مسئولیت اصلی علوم اجتماعی و از جمله اقتصاد، دستیابی به دانش و زبانی است که مسیر و ابزار گفتوگو و تفاهم اجتماعی شود. در چنین رویکردی، کسانی که برای خودشان رسالت روشنفکری قائل بودند، مخاطب خودشان را از حاکمان و نخبگان باید به سمت جامعه مدنی و تودههای مردم و شهروندان بیقدرت تغییر میدادند و با زبانی سخن میگفتند که مردم و جامعه مدنی آن زبان را میفهمند، اگر چنین زبانی وجود ندارد، این زبان باید شکل میگرفت. زبانی برخوردار از نمادها و مفاهیمی که میتوانست ابزار شکلگیری تفاهم در فضای اجتماعی باشد.
اقتصاد بر این مبنا، یک دانش تخصصی و برخوردار از زبان مغلق، پیچیده، انتزاعی، تخصصی و بیگانه با مردم نیست، اقتصاد دانشی تفهمی و ابزار تفاهم بین دولت و ملت، ابزار تفاهم جامعه مدنی و یک ضرورت برای شکلگیری سرمایه اجتماعی و بستر گفتوگوی روشنفکران با شهروندان است. برخلاف دانش تخصصی آکادمیک که از چگونگی و چرایی در قالب پژوهشهای رسمی سخن میگفت، این دانش تعاملی، که از سه جزء دانش زندگی (که نزد عامه مردم است) و دانش آکادمیک و دانش تجربی تشکیل شده است، سؤال اصلیاش این بود که اقتصاد برای چه کسی و اقتصاد برای چه چیزی. پاسخ این بود که اقتصاد برای همه مردم و اقتصاد برای رهاییبخشی، برای توانمندسازی، برای قدرتمندسازی و برای اینکه زبان مردم را از لکنت باز کند. برای اینکه مردم توانایی پیدا کنند در مقابل اغواگریهای مصنوعی و آماری سیاستگذاران اقتصادی رسمی، خود را در مقابل آسیبهای اقتصادی حفظ کنند.
مردمی که یکشبه قدرت خرید پول ملیشان نصف میشود، داراییشان با یک سیاست شتابزده آب میشود و آینده خود را رو به زوال میبینند اما با اغواگریهای آماری و گزارشسازیهای بیمبنا آنها را مرفه، ثروتمند و قدرتمند نشان میدهند. این دیدگاه میگوید به مردم بیاموزیم و آنها را توانمند کنیم که خودشان بخواهند و بتوانند خودشان را در مقابل این اغواگریها حفظ کنند و یاد بگیرند که سؤال کنند قدرت خرید من کجاست؟ ثروت و دارایی من کجاست؟ ارزش نیروی کار و بهرهوری من کجاست؟ محصول مشارکت من در پول ملی کجاست؟ این معجزهای است که این دانش عمومی باید ایجاد کند. امروز بیش از هر زمانی جای خالی عظیمی را برای اقتصاد ایران حس میکنیم.