معنا و تفسیر معنا
دولتهای فاقد قدرت، دولتهاییاند که نمیتوانند «معنا» تولید کنند؛ یعنی قدرت آنان بدون واسطه است. قدرت بدون واسطه (وساطت) قدرتی است که به دستور استوار است؛ دستورهایی که صادر شده و اجرای آن شامل مرور زمان میشود.
دولتهای فاقد قدرت، دولتهاییاند که نمیتوانند «معنا» تولید کنند؛ یعنی قدرت آنان بدون واسطه است. قدرت بدون واسطه (وساطت) قدرتی است که به دستور استوار است؛ دستورهایی که صادر شده و اجرای آن شامل مرور زمان میشود. ازاینرو در بیشتر دولتها خاصه دولتهایی که وابسته به اقتصاد تکمحصولی (نفت) هستند، همواره رئیس دولت بهعنوان سوژه قدرت این تصور را دارد که با اعلام بخشنامه یا دستوری میتواند مشکلات را حل کند یا از سر راه بردارد، غافل از اینکه اگر دولتی نتواند در جامعه معنا تولید کند و مفسر معنایی باشد که خود تولید کرده است، عملا فاقد قدرت به معنای ایجابی آن است. قدرت ایجابی یعنی «آریگویی» شهروندان به تصمیمات قدرت، نه سکوت و نه انفعال در برابر آن. تصویر دولت سیزدهم را میتوان با گفتههای بالا اینهمان کرد. دولت ازجمله شخص رئیسجمهور بارها و بارها دستورات و بخشنامههای مکرری برای دولتیان و سازمانهای مربوطه صادر کردهاند که نهتنها اجرائی نشده بلکه این دستورات در بیتوجهی فرمانبرداران و در عدم اطمینان مردم به دولت از توان تهی شده است. دولتی که نتواند معنا تولید کند و مفسر آن باشد، دولتی ناتوان خواهد بود. دولت اصلاحات تعبیر جامعه مدنی و تفسیر آن را بر عهده داشت و دولت احمدینژاد با مفهوم انتزاعی عدالت روی کار آمد که در تفسیر آن واماند و ناعادلانهترین دولت بعد از انقلاب نام گرفت. دولت روحانی معنای خود دولت را بیمعنا کرد تا دولت سیزدهم وارث این بیمعنایی باشد. دولت به ماهو دولت یعنی قدرت کانونی و نهاد سازماندهنده جریانهای سیاسی و اجتماعی که عمده کار آن معنابخشی به عملکرد نهادها و سازمانها و جریانهای سیاسی مخالف و موافق است؛ کاری که دولت سیزدهم قادر به انجام آن نیست. به تعبیر بیونگ-چول هان: «قدرت فقط زمانی استوار میشود که از منظر معنی یا معنیداری درک شود. این همان چیزی است که قدرت را از خشونت جدا میکند؛ خشونت عریان است، چون عاری از هر معنی است. برعکس، چیزی به نام قدرت عریان وجود ندارد». آنچه امروزه بیش از هر چیز دیگر باید به معنای آن توجه کرد، قدرت است. تعبیر نادرست از قدرت و معنای آن، هم جریانهای اجتماعی را به بیراهه میبرد و هم دولت را دچار گمراهی خواهد کرد. تلقی نادرست از قدرت در بین روشنفکران و جریانهای سیاسی و هم دولت و کسانی که در قدرتاند حاکم است. هر دو گروه فقط یک سویه از قدرت را میبینند، سویۀ سلبی آن. آنان با جنبه اِعمال قدرت بر دیگری سروکار دارند، درصورتیکه قدرت با اشکال متفاوتی میتواند ظاهر شود. اما برداشت رایج در میان فاعلان قدرت این است: اعمال قدرت خویش به دیگری. این برداشت از قدرت در بین دولت و نهادهای رسمی و جریانهای سیاسی موجود به شیوههای گوناگونی دست بالا را دارد. این شیوه از اِعمال قدرت یعنی قدرت بدون واسطه (وساطت) در حادترین شکلش در سرکوب رخ عیان میکند. دولتها، نهادها و جریانهای سیاسی که ناچار به سرکوب میشوند، بیقدرتی خود را نمایان میکنند. این جنبه از قدرت فقط یک شکل خاص از قدرت را عیان میکند؛ شکلی که وساطت اندکی دارد یا فاقد وساطت است. قدرت هرگز مبتنی بر سرکوب نیست. برداشت اینگونه از قدرت سلبی است. به تعبیر فوکو: «ما باید یکبار برای همیشه توصیف تأثیرات قدرت با واژگان سلبی را متوقف کنیم: تعابیری از قبیل اینکه قدرت طرد میکند، سرکوب میکند، سانسور میکند، منتزع میکند، پنهان میکند، سرپوش میگذارد. در حقیقت قدرت واقعیت را تولید میکند». بر همین اساس، بیونگ-چول هان تعبیری اینگونه از نظریات فوکو دارد: «قدرت نزد فوکو قدرتی است که عزم بر پدیدآوردن نیروها، رشددادن آنها و نظمبخشیدن به آنها دارد، نه قدرتی که مانع نیروها شود و آنها را تسلیم یا نابود کند». فوکو میگوید آنچه موجب میشود قدرت خوب تلقی شود و مقبول باشد، فقط این است که صرفا بسان نیرویی «نهگویانه» به دوش ما سنگینی نمیکند بلکه مولد چیزهاست و از آنها عبور میکند، لذت ایجاد میکند، به دانش شکل میدهد، گفتمان تولید میکند. باید قدرت را شبکهای مولد در نظر بگیریم که تمام کالبد اجتماعی را فرامیگیرد، بیش از آن نمونهای که کارکردش سرکوب است. پس موضوع بر سر بود یا نبود قدرت نیست بلکه در معنای قدرت و اِعمال قدرت است. در بهکارگیری قدرت سلبی و بهکارگیری جنبههای ایجابی آن است. جنبه سلبی قدرت معنایی جز باور به الگوی نزاع، تضاد و تخاصم ندارد و آنچه وجه ایجابی قدرت است، جنبه تولیدگری آن است؛ یعنی افزایش قدرت (توان) در جامعه و پرهیز از قدرت به معنای سلطه اگو بر دیگری.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «قدرت چیست؟» نوشته بیونگ چول-هان، ترجمه محمد زندی و علی حسنزاده، نشر لگا، استفاده شده است.