|

جامعه معمایی

‌آیا قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش به معماهای جامعه ما می‌افزاید؟ بهتر است کمی عمومی‌تر ببینیم. ما رفتار خود را بر اساس دانسته‌هایمان تنظیم می‌کنیم و سامان می‌دهیم.

‌آیا قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش به معماهای جامعه ما می‌افزاید؟ بهتر است کمی عمومی‌تر ببینیم. ما رفتار خود را بر اساس دانسته‌هایمان تنظیم می‌کنیم و سامان می‌دهیم. وقتی چیزی را نمی‌دانیم نمی‌توانیم آن را در درون زندگی خود به کار ببندیم و رفتارمان دچار اختلال می‌شود. در زندگی فردی هراندازه حجم نادانسته‌ها و مجهول‌های زندگی ما بیشتر باشد، سامان‌بخشی زندگی برایمان سخت‌تر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر می‌شود. تا جایی که چه بسا مهار زندگی از دست برود و به مرزهای پاشیدگی و گسیختگی برسد. ساده است. فرض کنید نمی‌دانید درآمد شما در ماه‌های آینده آیا کفاف مخارج روزمره و احیانا دارو و درمان شما و اعضای خانواده شما را می‌دهد یا نه. این برای شما یک مجهول است. برنامه‌ریزی اطمینان‌بخشی نمی‌توانید داشته باشید، زیرا برنامه را بر پایه معلومات می‌توان داشت نه مجهولات. زندگی اقتصادی شما دچار نوسان می‌شود. شاید مقروض شوید. شاید در خیلی از کارها دچار سرگیجه شوید. کم می‌آورید و... به سادگی نظم زندگی شما بر هم می‌ریزد. این فقط یک مورد است. زندگی ابعاد و جنبه‌های متعدد فراوان شغلی، خانوادگی، روابط اجتماعی و... دارد. وقتی در عرصه‌های بیشتری مجهول‌های زندگی بیشتر باشند، ابعاد بی‌نظمی زندگی و اختلال آن توسعه می‌یابد.

زندگی اجتماعی هم همین است. جامعه براساس دانسته‌ها و معلوم‌هاست که قادر به تولید نظم پایدار و حراست از آن است. هرقدر مجهولات در جامعه بیشتر باشد اختلال نظم توسعه می‌یابد. جامعه نمی‌داند چه شده یا چه خواهد شد و به کدام مسیر می‌رود و در خطر گسیختگی قرار می‌گیرد.

قرار است یک کنسرت برگزار شود، معلوم نیست کنسرت واقعا برگزار خواهد شد یا نه؟ فیلمی قرار است به نمایش درآید، تا روز آخر معلوم نیست این اتفاق خواهد افتاد یا نه؟ گفته می‌شود قیمت ارز یا سکه یا فلان کالا فلان مقدار می‌شود، باز هم معلوم نیست می‌شود یا نه؟ می‌گویند در سال آینده شرایط آزمون ورودی دانشگاه‌ها چنین و چنان است، اما باز هم معلوم نیست این‌گونه خواهد شد یا نه؟ بعد از بحث‌های زیست‌محیطی درمورد پتروشیمی میانکاله، ابتدا با دستور قضائی از ادامه عملیات ساخت این پتروشیمی جلوگیری می‌شود ولی کمی بعدتر کار ادامه می‌یابد و معلوم نیست با وجود همه موانع قانونی این اتفاق چگونه می‌افتد، اینها همه مجهولاتی هستند که جامعه را در خود احاطه کرده‌اند و جامعه را سرشار از معما می‌کنند.

درست است که قانون و مقرراتی وجود دارند که می‌خواهند وضعیت همه‌چیز را در جامعه «معلوم» کنند و از مجهولات بکاهند‌ اما اولا همین قوانین به دلیل نقایص بسیار قادر به چنین کاری نیستند. ثانیا همین قوانین ناقص هم به فراوانی و خصوصا توسط دستگاه‌های مسئول نقض می‌شوند. ثالثا قوانین عوامل بیرونی تولید نظم هستند. نظمی که از درون جامعه تولید نشود مؤثر نخواهد بود.

قتل داریوش مهرجویی و همسرش خانم وحیده محمدی‌فر یادآور نوع دیگری از مجهولات و معماهاست که در ایران انباشته شده است. در نیمه نخست دهه 1390 چندین مورد اسیدپاشی زنان در اصفهان رخ داد و زنانی قربانی این جنایت شدند. چه کسانی و چرا مرتکب این جنایت شدند؟ معلوم نشد.

در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای اگرچه به همت دولت و وزارت اطلاعات وقت بخشی از ماجرا از پرده برون افتاد و معلوم شد اما بخش‌های مهم دیگری همچنان در پرده و مجهول باقی ماندند.

در سال گذشته موضوع مسمومیت در مدارس دخترانه مدت‌ها تیتر اول رسانه‌ها شد. این مسمومیت‌ها چه بودند و چرا و چگونه و توسط چه کسانی سازماندهی و اجرا شدند؟

اینها مشتی کوچک از خروار خروار مجهول‌هایی است که بر زندگی امروز حاکم است و موجب اختلال شدید نظم شده‌اند. معماهایی هستند که جامعه نمی‌تواند پاسخی برای آنها بیابد و آنها که می‌توانند مانع از این معماها شوند یا از آنهارمزگشایی کنند ترجیح می‌دهند هیچ نگویند. معماها، معما باقی می‌مانند.

زندگی معمایی و فراوانی مجهول‌ها در زندگی فردی و اجتماعی اجازه هیچ پیشرفتی نمی‌دهند و همه منابع را تلف می‌کنند. حرکت جامعه معمایی مانند رفتن به مقصدی است که راهش را نمی‌دانید. مدام در جاده‌های مختلف حرکت می‌کنید و حتی دور خود می‌چرخید. سوخت ماشین مصرف می‌شود، ماشینتان مستهلک می‌شود، خسته می‌شوید، سرنشینان گرسنه و تشنه و فرسوده می‌شوند و شما همچنان روی جاده‌ای از مجهولات حرکت می‌کنید. کار به جایی می‌رسد که سرنشینان خسته، با هم به دعوا می‌پردازند، ماشین خراب می‌شود و یک جا می‌ماند و... . در جامعه معمایی نه فقط قانون، بلکه حقوق، به‌ویژه عرف‌ها و رویه قضائی و اصول و قواعد عمومی در تولید نظم بی‌تأثیر می‌شوند. حقوق وقتی مؤثر و قادر به تولید نظم است که بر اساس معلوم‌ها استوار شده باشد.

در جامعه مدرن سررشته در دست دولت‌هاست. این دولت‌ها هستند که نباید بر مبنای مجهولات به حیات خود ادامه دهند و به آنها دامن بزنند. در جامعه معمایی بزرگ‌ترین معما آینده  جامعه است.