|

در سراشیبی سیاست

دو نوع برداشت از قدرت را باید از یکدیگر تفکیک کرد؛ یکی قدرت به معنای سلطه و دیگری قدرت اجتماع. ماکس ‌وبر قدرت را سلطه می‌خواند: «گروه معینی از اشخاص که از فرمانی با محتوای مشخص اطاعت کنند».

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

دو نوع برداشت از قدرت را باید از یکدیگر تفکیک کرد؛ یکی قدرت به معنای سلطه و دیگری قدرت اجتماع. ماکس ‌وبر قدرت را سلطه می‌خواند: «گروه معینی از اشخاص که از فرمانی با محتوای مشخص اطاعت کنند». اما از دید انریکه‌ دوسل همان‌گونه که در یادداشت‌های قبل گفته شد، قدرت عبارت است از «اراده اجماعی اجتماع یا مردم که در نخستین لحظه خود خواستار فرمان‌برداری مرجع اقتدار می‌شود». اجتماع‌گرایان با تعریف دوسل همدلی بیشتری خواهند داشت. جذابیت سخن او در این است که قدرت را به سرمنشأ خود بازمی‌گرداند، یعنی به پیش از قدرت‌گیری حاکم. به‌ تعبیر دوسل، قدرت به‌ تمامی میدان سیاست را احاطه کرده است. در این میان شهروندان، نمایندگان و نهادها حضور فعال دارند اما اثرگذاری واقعی از آن اجماع مردم است. این اجماع صورتی از کنش ‌سیاسی است. در اینجا باید گفت کنش‌ سیاسی وابسته به دموکراسی نیست، این دموکراسی است که وابسته به کنش ‌سیاسی است. در جوامع دموکراتیک کنش ‌سیاسی می‌تواند از مسیرهای معینی به نتایج مطلوب منتهی شود. اما در جوامع غیردموکراتیک الزاما کنش‌ سیاسی با نتایج دلخواه همراه نیست. در این جوامع کنش‌ سیاسی فعلیتی استراتژیک است، هم برای مردم که درصددند دموکراسی را احداث کنند و هم برای دولتمردان که چندان رغبتی به دموکراسی ندارند. در این ‌میان، مردم برای دستیابی به اجماع ناگزیرند مطالبات چندگانه خود را در یک مسیر قرار بدهند تا به اثرگذاری لازم دست ‌یابند. برخی از این مطالبات مدنی‌اند، همچون احترام به حقوق زنان در مقابل تفکر پدرسالارانه یا مردسالارانه و برخی اجتماعی‌اند، مانند رفع تبعیض در کسب فرصت‌های اجتماعی و برخی اقتصادی‌اند، مثل مسئله بی‌کاری و نگرانی از معیشت. در اتحاد و ائتلاف این قطب‌های ناهمساز است که هژمونی ایجاد شده و در استمرار آن به یک «بلوک تاریخی در قدرت» می‌انجامد.

ماکیاولی باور داشت کنش سیاسی پیش‌بینی‌ناپذیر است و همچون باران سیل‌آسایی است که قابلیت ازبین‌بردن همه‌چیز را دارد و قبل از اینکه این باران سیل‌آسا از کوهستان‌ها جاری شود، باید با احداث آب‌بندهایی آن را مهار و هدایت کرد. آنتونیو گرامشی با استفاده از این تعبیر معتقد است نهادهای مدنی همچون خاکریزهایی هستند که قادرند مانع خصلت سیل‌آسای اجتماع باشند. با اینکه ماکیاولی سودای اندرز به حاکمان را دارد اما همواره قدرت مردم را به آنان گوشزد می‌کند. گرامشی از پایین به بالا یعنی از قدرت اجتماع به حاکمان می‌رسد. انریکه ‌دوسل با اینکه به او نزدیک است اما پافشاری بیشتری بر قدرت اجتماع (پوتنتیا) دارد. البته دوسل نهادهای قدرت را نادیده نمی‌گیرد و باور دارد قدرت نهادها (پوتستاس) از قدرت مردم است اما پرسش تازه‌ای پا به عرصه سیاست گذاشته است که ناگزیر باید از مردم و قدرت‌ اجتماع تعریف دوباره‌ای به دست داد. در عصری که مردم به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی هریک جداگانه صدادار شده‌اند، چه باید کرد؟ شاید مردمی که انریکه ‌دوسل از آنان سخن می‌گوید، دیگر وجود نداشته باشند. آیا قدرت اجتماع، آن ‌چیزی‌ که او بر آن پافشاری می‌کند، تغییر شکل پیدا نکرده است؟ مردم در عصر دیجیتال یا شبکه‌های اجتماعی از قضا در کشورهای غیردموکراتیک حضور بیشتری دارند، چراکه این کنش‌های سیاسی مخاطرات کمتری برای آنان دارد. کنش‌هایی که به‌دشواری می‌توان آنها را کنش استراتژیک نامید و بعید است این کنش‌ها منجر به تغییر اجتماعی و سیاسی شود و مهم‌تر از آن، آنچه دوسل به‌عنوان هژمونی یعنی جمع اضداد از آن سخن می‌گوید، به نظر ناممکن می‌رسد. شبکه‌های اجتماعی قادر نیستند دست به ائتلاف‌های ناهمگن بزنند، چون سوء‌ظن، سوء‌تفاهم و تئوری ‌توطئه بر کاربران شبکه‌های اجتماعی چیرگی دارد و این، توده‌های مجازی را بیش‌از‌پیش اتمیزه می‌کند. چول ‌هان، نویسنده کتاب «در میان جمع و طرد دیگری» می‌گوید: «رسانه‌هایی مثل بلاگ‌ها، توییتر و فیس‌بوک ارتباط را رسانه‌زدایی می‌کنند. جامعه‌ عقاید و اطلاعات امروزی بر اساس چنین ارتباط رسانه‌زدایی‌شده‌ای بنا شده است. هر کسی اطلاعاتی را تولید و منتقل می‌کند. به دلیل همین رسانه‌زدایی در ارتباطات، وجود روزنامه‌نگاران، یعنی عقیده‌سازان نخبه یا اولین پیام‌آوران عقیده، نابهنگام و زائد به نظر می‌رسد. رسانه‌ دیجیتال دارد تمام پیام‌آوران خود را از بین می‌برد. رسانه‌زدایی عمومی پایان دوره نمایندگی‌کردن را نزدیک می‌سازد. در عوض، هر کسی می‌خواهد شخصا و مستقیم حضور داشته باشد و نظرات خود را بی‌واسطه ارائه کند. نمایندگی‌‌کردن در‌حال دادن جای خود به حضور یا ارائه‌ مشترک است». در این وضعیت چگونه می‌توان شکل تازه‌ای از قدرت اجتماع را رقم زد، وقتی مشارکت‌کنندگان هریک به‌تنهایی قادرند در مسیر بینش و منافع خود اقدام و عمل کنند. در این‌ میان، تضارب آرا مانع کنش استراتژیک و تبدیل‌شدن آن به هژمونی خواهد شد.

 امروز، حاکم کسی است که صدایش بلندتر از کاربران شبکه‌های اجتماعی است و این صدا با بسامد بالا است که به سلطه می‌انجامد و چون سلسله‌مراتبی در فضای دیجیتال وجود ندارد، این سلطه صرفا از طریق دولت‌ها اعمال نمی‌شود. در میدان سیاسی تغییراتی روی داده که تعابیر کنش سیاسی را به‌ناچار تغییر خواهد داد. دست‌برقضا شاید گذشته‌های دورتر درس‌های بیشتری برای ما داشته باشد. به تعبیر سون‌تزو، استراتژیست جنگ چین باستان، در کتاب «هنر جنگ»: «جنگجوی ماهر با مطالعه توان استراتژیک به ‌دنبال پیروزی است. طبیعت چوب‌ها و سنگ‌ها این است که در زمین صاف بی‌آزار باشند؛ اما در سراشیبی خطرناک می‌شوند. از این‌رو، توان استراتژیک ارتشی شایسته مانند ریزش سنگ‌هایی است که از قله کوهستان به پایین می‌غلتند».