|

ما، شما، ایشان

وقتی نظم حقوقی ‌ و معیارها و ملاک‌ها بر جای خود برقرار باشند، «حق» معنای زمینی و واقعی داشته باشد و چتر «حقوق» بر سر ملت سایه انداخته باشد، چیزی امکان وقوع می‌یابد که به آن می‌گوییم «حق حاکمیت ملی»؛ همان چیزی که در جاهای مختلف قانون اساسی ازجمله اصل 56 اعلام شده است: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آنِ خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است.

وقتی نظم حقوقی ‌ و معیارها و ملاک‌ها بر جای خود برقرار باشند، «حق» معنای زمینی و واقعی داشته باشد و چتر «حقوق» بر سر ملت سایه انداخته باشد، چیزی امکان وقوع می‌یابد که به آن می‌گوییم «حق حاکمیت ملی»؛ همان چیزی که در جاهای مختلف قانون اساسی ازجمله اصل 56 اعلام شده است: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آنِ خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌‌کس نمی‌‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد». تفکیک و تمایزی بین هویت‌های مختلف انسانی، از نظر دین، مذهب، قومیت، زبان، جنسیت و... وجود ندارد. هرکس که ایرانی است، در هر کار و هر کجا که باشد، از این حق بهره‌مند است. این واحد را «ملت» می‌دانیم. ملت یک «ما» است. وقتی نظم حقوقی برقرار است، حکومت هم بخشی از «ما» است. هویت‌‌هایی متعدد قومی و دینی و مذهبی و جنسیتی و هر هویت دیگر، به یک اندازه و به صورت کاملا برابر بخشی از همین ضمیر هستند: ما. «ما»یی وجود دارد که تمام آدم‌ها و هویت‌هایش برابرند، در رقابت برابر می‌توانند در قدرت و منابع قدرت سهیم باشند، هر کجا که باشند، با امنیت و به یک اندازه تحت حمایت قانون باشند و زندگی‌شان تأمین باشد. چنین ملتی در عین تکثر هویتی و عقیدتی و ارزشی و سیاسی، به‌عنوان یک ما در مسیری نسبتا واحد پیش می‌رود.زمانی که با سستی و گسیختگی نظم حقوقی دچار بی‌ضابطگی می‌شود، یک «شما» هم خلق می‌شود. در ملت چندپاره، گروهی ما هستند، گروهی شما. پیوند هویت‌های متکثر از هم می‌گسلد و چتر واحدی که همه هویت‌ها را به‌عنوان یک «ما» زیر خود پیوند می‌داد، از میان می‌‌رود. هر هویت یک ما و هویت دیگر یک شماست. ما به ما و شما تجزیه می‌شود. هر ما چتر خودش را دارد و از آن چتر بزرگ خبری نیست. آن مایی که در نگاه به آینده مسیری نسبتا واحد را طی می‌کرد، به چندین و چند ما بدل می‌شود که هریک بدون نگاه به دیگری راه خودش را می‌رود. بسا که راه‌ها به هم تقاطع بیابند و شاخ به شاخ شوند. معیار زور بر معیار «حق» بیشتر چیره می‌شود. خصوصیت حقوق آن است که بدون تبعیض و فراگیر و عادلانه باشد تا ملتی سامان‌یافته در حال و آینده‌ای دل‌انگیز زندگی کند. در جامعه‌ای که یک «ما» به بی‌شمار «ما» تجزیه شده باشد، فراگیری مفهوم حق نیز لاجرم از بین می‌رود. هر ما خود معیار حق است و خودش را ذی‌حق می‌داند و آن دیگری را که شما خطاب می‌کند، بی‌حق می‌خواند. وقتی همه بی‌حق‌اند و همه ذی‌حق‌اند مفهوم دچار بی‌معنایی می‌شود. با بی‌معنا شدن حق، بنیادی‌ترین ضابطه نظم هم از بین می‌رود و رایج‌ترین قاعده بازی می‌شود زور. در رقابت یا به روایت درست‌تر کشمکش میان «ما»ها و «شما»ها، بالاخره یک «ما» وجود دارد که دست بالا را پیدا می‌کند و می‌تواند خود را به بقیه «ما»ها تحمیل کند و بازی را چنان بچیند که خود می‌پسندد. گروهی که هیچ‌یک از هویت‌ها یا ماهای دیگر را قبول ندارد و آنچه باید بشود، به هر قیمت، همان است که خودش می‌گوید و می‌خواهد. این ما، همان مایی است که به منابع قدرت دسترسی دارد و با اتکا به آنها سلطه خود بر منابع قدرت را افزایش می‌دهد. این «ما» کلا منکر دیگران است و جایی برای آنها قائل نیست. وضعیتی پدید می‌آید که در آن به «ما» و «شما» یک «ایشان» هم اضافه می‌شود. اگر ما و شما می‌توانند روبه‌روی هم بنشینند و کلامی با هم بگویند؛ ولی «ایشان» دور از همه است. دیگری را به خود راه نمی‌دهد. ملتی که زمانی ما بود، به «ما و شما» می‌رسد و بعد می‌رسد به وضعیت «ما، شما، ایشان». به عبارتی همه ماها در یک سو قرار می‌گیرند و ایشان در سوی دیگر. چیزی شبیه نمایش‌نامه «چوب به دست‌های ورزیل» از غلامحسین ساعدی که در آن سه شکارچی که جداگانه برای شکار در روستا اقامت گزیده بودند، بعد از خوردن و خوابیدن و خوش‌گذشتن‌های فراوان، در پایان هر سه تفنگ‌‌های‌شان را به سمت اهل روستا می‌گیرند.در وضعیت «ما، شما، ایشان» از نظم حقوقی، جز روی کاغذ چیزی نمی‌ماند. در این وضعیت برای «ایشان» هم ثباتی نیست و تکه‌تکه جابه‌جا می‌شوند و به «دیگری» تبدیل می‌شوند که جای‌شان را در قدرت قاهر از دست می‌دهند. این وضعیت شاید در ابتدا شهد شیرین قدرت بچشاند؛ ولی کمی که بگذرد، شرنگ تلخی خواهد بود برای همه، حتی برای «آن‌ها».

ما، شما، ایشان، نگذاریم به اینجا برسیم.