|

مسئله ائتلاف

در سرمقاله هفته گذشته از این چالش سخن گفتیم که آیا یک حزب سیاسی باید نامزد اختصاصی خود را داشته باشد یا اینکه جامه حزبی از تن برکَند و خرقه گزاف ائتلاف بپوشد؟ ماحصل سخن این بود که اگر بخواهد سرمایه اجتماعی خود را سامان دهد باید، ولو بلغ ما بلغ، نامزدی اختصاصی داشته باشد. تأکید بر سرمایه سیاسیِ مستقل، وزن سیاسی‌تان را آشکار می‌کند که آیا آنچه می‌نمایید، هستید؟ «آن روزی که در هست آمدی؛ آتشی یا خاک یا بادی بُدی». اما اگر بخواهد با توجیهاتی همچون منافع ملی و دفع خطر مقدر اقدام کند، باید راه ائتلاف در پیش گیرد. اینک ادامه سخن.

بر دل پیر، خشت خام سینه صد کتاب دارد.

در سرمقاله هفته گذشته از این چالش سخن گفتیم که آیا یک حزب سیاسی باید نامزد اختصاصی خود را داشته باشد یا اینکه جامه حزبی از تن برکَند و خرقه گزاف ائتلاف بپوشد؟ ماحصل سخن این بود که اگر بخواهد سرمایه اجتماعی خود را سامان دهد باید، ولو بلغ ما بلغ، نامزدی اختصاصی داشته باشد. تأکید بر سرمایه سیاسیِ مستقل، وزن سیاسی‌تان را آشکار می‌کند که آیا آنچه می‌نمایید، هستید؟ «آن روزی که در هست آمدی؛ آتشی یا خاک یا بادی بُدی». اما اگر بخواهد با توجیهاتی همچون منافع ملی و دفع خطر مقدر اقدام کند، باید راه ائتلاف در پیش گیرد. اینک ادامه سخن.

مسئله ائتلاف برای اصلاح‌طلبان یک معضل به تمام معناست؛ چون قرار است از تن خویش به در روند و دل به «دام سرانجام» بسپارند که در پیش‌روی ائتلاف گسترده است و نیز چون در انتخابات بی‌ زر‌ و زور بازی خوبان بی‌ثمر است. گزینه‌هایی که اصلاح‌طلبان می‌توانند با آنان ائتلاف کنند، متفاوت و متناقض‌نماست: برخی از آنان پایگاه توده‌ای دارند اما فاقد هویت سیاسی هستند؛ برخی دیگر در میان نخبگانِ حاکمیتی صرفا اندک‌سرمایه‌ای سیاسی دارند؛ برخی از تجربه اجرائی خوبی برخوردارند؛ برخی دیگر، با فرض به قدرت رسیدن، اسیر دیگران هستند. بهره‌برداری از سرمایه اینان برای ائتلاف سیاسی محل تأمل است و به همین دلیل است که این شبهه وجود دارد که ائتلاف با چنین شخصیت‌هایی مگر تفاوتی هم ایجاد می‌کند؟ اینان بعضا حتی دلِ اضطراب به وعده بی‌تاب ندارند.

اگر اصلاح‌طلبان در کارزار انتخابات، ساماندهی به سرمایه خویش را پی بگیرند، آن‌گاه پیامدهای سخت‌تری را پیش‌روی خود دارند: اولا، ممکن است اجماع اصلاح‌طلبی را تخریب کنند. ثانیا، فرایند سخت متقاعدسازی سیاسی در میان مردمان را پیش‌رو دارند تا بتوانند آنان را به گیره افکار خود بیاویزند و صبر استراتژیک در پیش گیرند و عطای شرکت در قدرت را به لقایش ببخشند. ثالثا، زمینه خروج از قدرت را برای خود و هواداران فراهم می‌کنند. در چنین صورتی است که باید برای دیرزمانی طولانی و نامعلوم به‌عنوان یک حزب سیاسی برکنار از قدرت باقی بمانند و خود را به آموزش سیاسی و ارتقای فرهنگ سیاسی محدود کنند. چنین کاری البته یک انگیزه ملی می‌خواهد که یک گروه خود را وقف فعالیت سیاسی پرخطر در اقتصاد سیاسی کند و جور شکیب برکشد، جامه حجر و هجر بپوشد و ره بی‌چشم‌انداز صبر در پیش گیرد، چراکه ممکن است برای همیشه از قدرت به دور بماند. از همین روست که گاه احزاب، استراتژی پلکانی را برمی‌گزینند یعنی ابتدا بر نامزد اختصاصی خود تأکید می‌کنند و در صورت رد صلاحیت او، تصمیم خود در عدم مشارکت، مشارکت یا ائتلاف را به صورت آشکار برای بدنه اجتماعی خویش توضیح می‌دهند تا بتوانند در عین ائتلاف، سرمایه اختصاصی خود را حفظ کنند. در اینجا همه چیز به توان متقاعدکنندگی ایدئولوگ‌های حزبی یا فعالان سیاسی بستگی دارد. دقیقا مشکل اصلاح‌طلبان این بوده است که بدنه رأی خود را نتوانسته‌اند به‌خوبی «توجیه سیاسی» کنند تا در هنگامه‌های ائتلاف از دست نرود. اصلاح‌طلبان اعتماد‌به‌نفس کافی در مواجهه با بدنه اجتماعی خود ندارند و نمی‌توانند آنان را به ادامه «بازی سیاسیِ در حد مقدورات» متقاعد کنند. گریزپا و فراربودن، فقدان تفکر منسجم ملی و کم‌تجربگی بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبی به گونه‌ای است که ایدئولوگ‌های جبهه‌ای اصلاح‌طلبان را ناتوان از تأثیرگذاری کرده است. چون در نهایت، آنان هویت سیاسی روشنی را از خود بروز نداده‌اند که آیا در نظام هستند یا خارج از نظام، سنتی هستند یا مدرن؟ ایران زندگی می‌کنند یا خارج از ایران؟ در پی مهاجرت‌اند یا در پی استقرار؟ در مقابل، اما، رقبایشان در این‌گونه موارد تکلیف بدنه اجتماعی خود را به صورتی ساده، ایدئولوژیک و آخرالزمانی روشن کرده‌اند؛ اگر قدرت فکری قوی نداشته باشند، دل قوی دارند. اگر متفکران بزرگی نداشته باشند منبری‌های خوبی دارند. دنیای فکری آنان بسیار ساده اما قدرتمند است. در همان تفکرات ساده خویش باورهای عمیقی دارند؛ هرچند ظاهرا به خطرات «سکتاریستی» آن برای امنیت ملی آگاه نیستند. برکناری از قدرت و متقاعدسازی اجتماعی، چندوجهی و نیازمند شفاف‌سازی مواضع است. مشکلی که اصلاح‌طلبان دارند، این است که نتوانسته‌اند بدنه اجتماعی خود را برای ائتلاف‌های سیاسی متقاعد کنند. گویی نخبگان اصلاح‌طلب، خود در پی موج‌های مبهم توده‌ای یا چشم‌اندازهای همواره ناامیدِ روشنفکران سیاسی سرگردان‌اند. 

این بزرگ‌ترین مشکل یک حزب سیاسی است که چشم به توده‌ها یا روشنفکرانی بدوزد که خود سیال و مبهم و ناامیدند. یک حزب سیاسی نمی‌تواند بنیان خود را بر سیالیت‌های اجتماعی بنا نهد و هیچ‌گاه از خود شخصیت مستقلی نشان ندهد. اینکه می‌گویند ما باید طرف مردم را بگیریم، اگرچه واجد انگیزه‌های ملی است اما این خطر را دارد که هیچ‌گاه مواضع شما برای مردم و مواضع مردم برای شما روشن نباشد. بگذریم از اینکه واژه «مردم» همواره مبهم است و طیفی از چریکان برانداز تا پیروان جانباز را دربر می‌گیرد. بنابراین، راه گروه‌های سیاسی این است که تحلیل شفافی از اوضاع به مردم ارائه کنند و در پی متقاعدسازی برآیند و با اعتمادبه‌نفس آن را پی بگیرند. حضور «خجالتی» بی‌معنی است. ائتلاف را نمی‌توان با شرمساری از نگاه سنگینِ برون‌حاکمیتی پی گرفت. لکنت تاریخی، لکنت مذهبی و لکنت سیاسی می‌تواند هر گروهی را به ابتذال بکشاند. حیرانی در صُنع سیاست تولیداتی معوج دارد که خریداری ندارد. لکنت سیاسی آن‌گاه پیش می‌آید که تکلیف خود را با قانون اساسی مشخص نکرده باشید؛ چه پذیرش آن و چه اصلاح آن یا مرزبندی‌های خود را با نیروهای گوناگون درون حاکمیت، با براندازان یا با معترضان مشخص نکرده باشید یا در مسائل روزِ سیاست‌گذاری عمومی تعیین موضع و تنقیح سیاست نکرده باشید. البته ممکن است تکلیف را مشخص کرده باشید اما به گفتمان عمومی در نیامده است. آنچنان در موضع توجیهی ضعیف عمل شده است که شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» فراگیر شده است. اصلاح‌طلبی یک سرمایه ملی و تاریخی ارزشمند است که باید حفظ شود و تداوم یابد. مرزبندی شفاف سبب می‌شود که «شما هم» بتوانید دسته و گروه خود را جمع کنید و از اندک‌بودن هواداران یا کوچکی سبد رأی‌تان نهراسید. در ازدحام هیئت‌های تودرتوی بازار سیاست این عَلَم و کُتَل شماست که شناسه‌ای برای جذب هواداران است. در غیر این صورت در جمع مضمحل می‌شوید و خس و خاشاک هنگامه‌های سیاسی می‌شوید. فعال سیاسی بایستی شخصیت مستقلی از خود در تحلیل‌ها و کنشگری‌ها نشان دهد. اینکه شما در پی راضی‌کردن افراطیون درون نظام یا براندازان بیرون نظام باشید، شما را به کف روی آبی که پیرو موج‌های سیال گوناگون است، تبدیل می‌کند. قرارِ سیاست از بی‌قراریِ مردمان نتوان گرفت. در انتخاب دوگانه استقلال-ائتلاف آنچه برای یک حزب سیاسی مهم است، این است که بتواند سرمایه سیاسی خود را ساماندهی و سازماندهی کند. در غیر این صورت در توفان حوادث سیاسی یا در لایه‌های سنگین ائتلاف ناپدید شده و در بن‌بست تاریخ منزوی می‌شود. این در صورتی گریزپذیر است که موضع‌گیری‌های روشنی به‌ویژه در حقوق اساسی، اقتصاد سیاسی و سیاست خارجی داشته باشد و مهم‌تر از آن هیئت سیاسی خود را به تشکیلات اجتماعی درآورد. تصمیم یک گروه سیاسی تابع «الگوریتمی» از شرایط «اگر>>آن‌گاه» است. مهم این است که از پیش به درکی نظری و تصمیمی تحلیلی درباره «سرمایه سیاسی ثابت»، «قربانی‌نکردن منافع ملی در پای منافع حزبی»، «اظهار شخصیت مستقل سیاسی» و «شرایط ائتلاف» رسیده باشند. مهم‌ترین کار برای اصلاح‌طلبان شفاف‌سازی، استحکام و سامان‌دهی پایگاه اجتماعی‌شان است.