حق انکارناپذیر مردم
چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری با نامزد برگزیده مردم به سرانجام رسید. این انتخاباتِ توأم با آرامش، به معنای دقیق کلمه تجلی سیاستی واقعگرایانه بود. در سیاستهای واقعگرایانه «امر سیاسی» دست بالا ندارد؛ چراکه مشارکت در انتخابات ازجمله انتخابات مجلس، شوراها و ریاستجمهوری به معنای «امر سیاسی» نیست.
چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری با نامزد برگزیده مردم به سرانجام رسید. این انتخاباتِ توأم با آرامش، به معنای دقیق کلمه تجلی سیاستی واقعگرایانه بود. در سیاستهای واقعگرایانه «امر سیاسی» دست بالا ندارد؛ چراکه مشارکت در انتخابات ازجمله انتخابات مجلس، شوراها و ریاستجمهوری به معنای «امر سیاسی» نیست. این فعالیتها نوعی مشارکت در سازوکار قدرت است، برای بهبود وضع موجود و ارتقای سطح کیفی زندگی و در نهایت تضمین آینده بهتر. همه این مطالبات سویههای منفعتگرایانه دارد که در بازی و مناسبات قدرت، یا به دست میآید یا نمیآید. پس این وضعیت را نباید با سیاست رهاییبخش مبارزه برای آزادی و عدالت یکی پنداشت. این سیاست انتخاباتی میدانی از نیروهاست برای گذر به وضعیتی مطلوبتر که حق انکارناپذیر مردمی است که در شرایط سختی به سر میبرند. اما آنچه سیاست اصیل را میسازد، نوعی «میل» است برای برونرفت از خمودگی سیاسی و وضعیتهای کسالتبار زندگی و ایجاد فضای شور و اشتیاق که در آن لحظاتی رقم میخورد که منجر به سیاستی رهاییبخش میشود.
لحظات تکینی که در آن انسان دوباره احیا میشود، انسانی نو با احساساتی ناب از شور زندگی. بگذارید از جای دورتر موضوع را نگاه کنیم. زمانی که موسی(ع) بر بلندای کوه در برابر خالقش ایستاد و شفیع قومش شد تا خدا آنان را ببخشد، آنهم نه به خاطر خودشان که گناهکار بودند بلکه برای موسی(ع) که رابطهای مرید و مرادی با خدا داشت. موسی(ع) به درگاه خدا تضرع میکند و از خدا میخواهد از گناهان قومش بگذرد و توبهشان را بپذیرد. بعد از پذیرش درخواست موسی(ع) است که: «مردم جدید خداوند پدید آمدند». در اینجا تأکید بر «مردم جدید خداوند» است. مردم جدید همان چیزی است که لازمه امر سیاسی است تا آنگاه بتوان مدعی شد سیاستی خلق شده است. در مناسبات قدرت انسان بهمثابه سوژهای سیاسی نیست. مناسبات قدرت همان سازوکار قدرت است که در آن قدرت و مردم بازتولید میشوند. امر سیاسی را نمیتوان به مناسبات قدرت و بازی در آن فروکاست. در اینجا مردم و سیاستمداران در یک منظومه و در معنای دقیقتر آن در یک میدان نیروی محدود و معین دست به اقدام و ابتکار سیاسی میزنند تا هرکدام به مطالبات خود دست یابند. مردم از این رهگذر است که عدهای را به دولت میرسانند تا دولت دوباره شکل بگیرد. ایده رایج درباره دولت این است که مردم دولتها را میسازند و به آن مقبولیت و مشروعیت میدهند. دولت قرارداد مابین مردم و دولتهاست. اعضای دولتها حتی پیش از برگزیدهشدن، اگر پیشینه دولتی داشته باشند، مردم نیستند؛ نخبگان و خواصیاند که در انتظار بازگشت به یا ابقا در دولتاند. آنان مردم نیستند و پس از منفکشدن از دولت هم مردم نخواهند شد؛ مگر اینکه در مناسباتی غیر از این میدان نیروها دوباره در لحظاتی تکین به مردم تبدیل شوند. بدیهی است مردمی هم که در این میدان نیروها عمل میکنند، سوژه سیاسی نیستند. آنان هم جزئی از مناسبات قدرتاند که به میزان توانشان در فرایند سیاست قادر به اثرگذاری خواهند بود.
با درک این رویکرد مردم و سیاستمداران میتوانند انتظاراتشان را در بازی این میدان نیروها عقلانیتر کنند. هرگونه پمپاژ برای سطح انتظارات مردم و چهرههای انتخابشده برای دولت در این میدان نیروها راه به جایی نخواهد برد. این یعنی مشارکت در آنچه به آن سیاست واقعگرایانه میگویند. بهندرت در سیاستهای واقعگرایانه سوژههای سیاسی خلق شده و لحظات تکین رخ خواهد داد. از این منظر انتخابات هشتم تیرماه 1403 یکی از نزدیکترین انتخابات به این ایده است. هر شش نامزد ریاستجمهوری با تشخیص موقعیت خود در میدان نیروها تلاش کردند از قاعده تعیینشده عدول نکنند و به آن وفادار بمانند. هیچیک از نامزدها سودای امر سیاسی بهمثابه خلق سوژههای سیاسی را در سر نمیپروراند. البته نباید نادیده انگاشت که در این میان مصطفی پورمحمدی به دلیل سخنانی که تاکنون کسی آنان را بر زبان نیاورده بود، توانست در همین وضعیت نیز اخلال ایجاد کند. او یکی از چهرههای متفاوت این دوره انتخابات بود که بیش از هر چیز در پی بازنویسی گذشته تاریخیاش بود و همین امر موجب میشد او به یک سوژه سیاسی تبدیل نشود و بیش از هر چیز میانپرده عجیب و باورنکردنی در انتخابات باشد، آنهم در عصری که شبکههای اجتماعی از همهچیز حیرتزدایی کردهاند.
انتخابات ایران برای رسیدن به این شیوه راه درازی را پیموده است؛ شیوه انتخابات بهمثابه انتخابات و مشارکت در سازوکار قدرت که البته در چند انتخابات پیش از این، ازجمله خرداد 76 و خرداد 88 نقض شده بود.
در خرداد 76 انتخابات بیش از آنکه مشارکت در سازوکار قدرت باشد، نوعی خلق سیاست و امر نو بود که با مقاومت نیروهای نامرئی روبهرو و به شکست منتهی شد. سیدمحمد خاتمی تا پایان دوره ریاستجمهوریاش بین یک سوژه سیاسی و کارگزار دولتی سرگردان بود و به همین دلیل قادر نبود مردم جدیدی را که به میدان سیاست آورده بود، هدایت کند. شکست امر سیاسی در انتخابات سال 76 موجب شد انتخابات 88 از هرگونه قاعده تعینپذیری سر باز زند و انتخابات را از فرایندی برای نمایندگی و دستیابی به قدرت، به فرایندی برای ایجاد وضعیتی نو تغییر ماهیت بدهد. وقایع انتخابات 76 و 88 سبب شد سازوکار انتخابات بیش از پیش به سوی تعینیافتگی سوق بردارد. بازیگران در هر سطحی در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس و شوراها به قاعده سیاست واقعگرایی تن دادهاند؛ سیاستی که مبتنی بر توازن نیروهاست. با این اوصاف، انتخابات توأم با آرامشِ هشتم تیرماه 1403 این وضعیت نگرانکننده را نیز در پس پشت خود دارد و آن چیزی نیست جز میل ارضانشده به خلق سیاست رهاییبخش که با روح آدمی عجین شده است.