ژئوپلیتیک جزایر سهگانه ایرانی
همراهی اتحادیه اروپا با ادعاهای بیاساس امارات درباره جزایر ایرانی ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ و استفاده بیمعنی و بیسابقه از لفظ «اشغال» در این زمینه بار دیگر توجهات را به این موضوع جلب کرده است.
همراهی اتحادیه اروپا با ادعاهای بیاساس امارات درباره جزایر ایرانی ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ و استفاده بیمعنی و بیسابقه از لفظ «اشغال» در این زمینه بار دیگر توجهات را به این موضوع جلب کرده است. این مسئله از دو بعد قابل بررسی است: بعد حقوقی و بعد ژئوپلیتیک. در دوره اخیر در دو مقاله در روزنامه «شرق» مورخ 5 دی 402 (یک ارزیابی حقوقی درمورد سه جزیره) و روزنامه اعتماد 27 آذر 401 (آنچه چین درمورد سه جزیره باید بداند) کلیاتی درباره بعد حقوقی موضوع ذکر کردم. و در اینجا با نهایت اختصار شرحی درباره بعد ژئوپلیتیک ارائه میکنم:
وجه ژئوپلیتیک این مناقشه ریشه در تعارض بین قدرت جهانی غالب در خلیج فارس و ایران، بهعنوان بزرگترین قدرت منطقه دارد. این تعارض اگرچه با غلبه انگلیس در منطقه در دهه 1800 شکل جدیدی به خود گرفت، اما سابقه آن به شروع عصر مدرن و ظاهرشدن پرتغالیها بهعنوان نخستین قدرت جهانی در منطقه برمیگردد. در آن دوره نیز تعارض بین ایران و پرتغالیها که از 1507م بر جزیره هرمز مسلط شدند، تا اخراج آنها از این آبها در 1622 در جریان بود. این تعارض بعدا در رابطه بین ایران و هلندیها و نهایتا بین ایران و انگلیس خود را بازتولید کرد. تعارض ایران و انگلیس ابعاد مختلفی داشت که ازجمله به دو جنگ تمامعیار در 1938 و 1852 نیز انجامید. تلاش قدرت جهانی برای کنترل جزایر ایرانی همیشه یکی از عوارض جنبی این تعارض ژئوپلیتیک بود. با وجود اینکه انگلیس در قرن نوزدهم مطابق اسناد موجود رسما به تعلق همه جزایر نوار شمالی و خروجی غربی تنگه هرمز به ایران اذعان کرده بود، در مقاطعی دیگر و متناسب با نیازهای لجستیکی و عملیاتی نیروی دریایی انگلیس در منطقه کوشید تا ادعای تعلق جزایر ایرانی در خلیج فارس از بحرین گرفته تا قشم و هنگام و... به شیوخ عرب تحتالحمایه خود را مطرح کند. اسناد متعددی در آرشیوهای وزارت خارجه انگلیس وجود دارد که گویای این تلاشها است که گاه شکل مضحکی نیز مییافت. در مواردی که ادعای تعلق جزیرهای به یک شیخ عرب ممکن نبود، انگلیس از راههای جایگزین مانند اشغال و درخواست اجاره یا خرید جزایر برای اعمال کنترل اقدام میکرد.
اوج این تعارض در سالهای اولیه قرن بیستم و در پرتو اوجگیری رقابتهای استعماری شامل ابوموسی و دو تنب نیز شد. انگلیس که در 1892 طی عهدنامهای همه شیوخ عرب را تحتالحمایه کرده بود، به این جزایر برای لجستیک و عملیات نیروی دریایی خود و نیز تقویت مواضع علیه قدرتهای استعماری رقیب محتاج شد. مکاتبات دوایر استعماری انگلیس در آن دوره نشان میدهد که این فکر چگونه شکل گرفت و چگونه نهایتا سرهنگ کمبال، نماینده مقیم انگلیس در خلیج فارس، در 30 آوریل 1903 شیوخ شارجه و رأسالخیمه را با خود برای برافراشتن پرچمشان در این سه جزیره به محل برد. این اقدام به انگلیس امکان میداد که به اسم حامی آن دو شیخ جزایر را برای مصارف لجستیک و عملیاتی تحت کنترل داشته باشد. اقدام مأموران گمرک ایران که به طور اتفاقی پرچم شیوخ را در جزایر ایرانی دیده و آن را پایین کشیده بودند، تهدید اقدام نظامی از سوی انگلیس را در پی داشت. این در حالی است که انگلیس در تمام طول قرن نوزدهم به تعلق این سه جزیره به ایران اذعان کرده بود و در اسناد متعدد، ازجمله در نقشه رسمی وزارت جنگ انگلیس که طی یادداشت رسمی مورخ 27 ژوئیه 1888 از سوی وزیر مختار انگلیس به ناصرالدین شاه اهدا شد، جزایر سهگانه به رنگ قلمرو ایران رنگآمیزی شده بودند.
ژئوپلیتیک تعارض بین قدرت جهانی غالب در منطقه خلیج فارس و قدرت اصلی منطقهای یعنی ایران که بهاینترتیب شکل گرفت، تا به امروز نیز عامل تعیینکننده در این مناقشه بوده است. با خروج انگلیس از شرق سوئز، به شمول خلیج فارس، پایگاههای نظامی انگلیس در خلیج فارس نیز برچیده شد. در شرایطی که آمریکا به خاطر جنگ ویتنام و نظر منفی اعراب به خاطر مسئله اسرائیل و... قادر به استقرار در خلیج فارس نبود، ایران بهعنوان قدرت اصلی منطقه، غرب را متقاعد کرد که توان نظامی و اقتصادی لازم برای برعهدهگرفتن امنیت خلیج فارس را دارد. بهاینترتیب، بزرگترین قدرت خلیج فارس عهدهدار حفظ امنیت آن شد که بعد از 1507 جز یک دوره کوتاه بعد از اخراج پرتغالیها سابقه نداشت.
با خروج انگلیس از خلیج فارس و خاتمه حمایت قدرت جهانی از شیوخ عرب، ابوموسی و دو تنب که انگلیس از 1903 به بعد و با وجود اعتراض مستمر ایران ادعای تعلق آنها به دو شیخ عرب را داشت، به حاکمیت ایران برگشتند. این کار با موافقت ضمنی انگلیس و درحالیکه هنوز تعهدات امنیتی آن کشور در قبال شیوخ به قوت خود باقی بود، انجام شد. صرفنظر از اعتراض اولیه چهار کشور چپگرا و شرقگرای عرب علیه اقدام دولت راستگرا و غربگرای ایران، به دو دلیل اعتراض عمده دیگری به مدت 21 سال از جانب عربها مطرح نشد: 1- ایران بهعنوان قدرت اول منطقه، با هماهنگی قدرتهای جهانی و حمایت آنها تا 1979 (1357) عهدهدار امنیت منطقه بود. 2- هیچ قدرت جهانی در این مدت در منطقه دارای حضور همراه با پایگاه نظامی نبود.
بعد از انقلاب ایران در سال 57، این عراق بود که در منازعات ژئوپلیتیک خود با ایران، مسئله سه جزیره را دوباره مطرح کرد و طی نامه 29 آوریل 1980 (9 اردیبهشت 1358) به دبیر کل سازمان ملل خواستار بازگشت این جزایر، نه به امارات بلکه به «امت عرب» شد و استرداد این جزایر را بهعنوان یکی از دلایل شروع جنگ مطرح کرد. در 1980 یعنی اوایل جنگ که عراق دست بالا را در جنگ داشت، بغداد یک طرح نظامی نیز برای تصرف این جزایر داشت که با فشار شماری از کشورها مسکوت ماند.
استقرار آمریکا در منطقه بعد از جنگ کویت در 1991 و تداوم دشمنی بین ایران و آمریکا و غرب و نیز روابط تیره بین ایران و اکثر کشورهای عربی، شرایط مساعدی برای احیای مناقشه بر سر سه جزیره اینبار از طرف امارات فراهم کرد. اقدام اخیر اتحادیه اروپا نیز تحت تأثیر همین چارچوب ژئوپلیتیک است. روابط ایران و اروپا که از قبل تیره بود، به خاطر مسئله اوکراین وخیمتر شد و اروپا حمایت ایران از جنگ روسیه علیه اوکراین را تهدیدی مستقیم علیه امنیت خود به شمار آورد. مناقشه سه جزیره و روابط ایران با آمریکا و غرب و اکثر کشورهای عربی دلیل اصلی حمایت آنها از ادعای بیاساس امارات و برای فشار به ایران است. همزمان حتی چین و روسیه نیز به دلایل عمدتا اقتصادی و نیز آگاهی از نبود امکان انجام واکنشی از سوی ایران به حمایت از موضع امارات گراییدهاند. تا زمانی که سیاست خارجی ایران همین است که هست، این مناقشه وجود خواهد داشت و تهدیدی برای تمامیت ارضی ایران خواهد بود.
برای جزئیات و مستندات مطالب این یادداشت، ر.ک:
Kourosh Ahmadi, Islands and International Politics in the
Persian Gulf, Routledge,
London, 2008