روایت پنجم از لبنان
بستهی ۳ دلاری ۴ گیگی پربرکت لبنانی!
۱. توضیح اینکه اگر کمتر از اخبارِ فوری مینویسم چون تا نگارنده به چشم ببیند و مجالی بیابد برای نوشتن شما زودترترش در رسانههای پرسرعت خواندهاید. لذا به جز مستندنگاری، برایتان از حواشی عرض میشود.
۲. به جز لجبازی عاطفی بسیاری برای نپذیرفتن فقد سیدحسن، از بودن یا نبودنِ جانشین احتمالی و اشبهالناس به او سیدهاشم باشد، هیچ قطعیتی درکار نیست. قدر مسلم آنکه -در روز حادثه- او و سردار قاآنی نزدیک بودهاند و دو دیگر، پهبادهای اسرائیلی -که آسمان حومهی جنوبی را فرش کردهاند- به هرجنبندهای که بخواهد به کمتر از صدمتری بمبارانها رسیده و مجروحی را از زیر آوار درآورد، شلیک کرده و برخلاف همهی معاهدات بینالمللی و موازین اخلاقی به امدادگران شلیک میکنند.
۳. از متن و عکس گذشته، برای دیدن انبوههای ویدئوهای باوبیکیفیتی که دستمان میرسد، لحظهای گوشی از دستمان نمیافتد ولی این بستهی چهارگیگِ سهدلاری عجیب برکت کرده و تمام نمیشود! گیگهای لبنان و ایران باهم فرق میکنند؟
۴. قیمتها البته بسیار گران شده ولی خیلی کمتر از آنچه انتظار میرفت -در این بلبشو- حادث شود. انبار و اموال و سرمایهی تجار شیعه -که اغلب در مناطق تحت تهاجم بودهاند- از بین رفته است ولی همکاران سنی و مسیحیشان، به جای آنکه فرصت را غنیمت شمرده و جیب آوارگان را خالی کنند، انصافا همراهی میکنند، قسطی میدهند و به قیمت خرید و گاه کمتر میفروشند. امروز تاجر/امداد در کنیسهی «الملائکه غفرائیل» در محلهی الشیاح -که پناهگاه بزرگی برای شیعیان آواره شده- میگفت: «موشکِ اسرائیلی که بیاید به مذهب و گذرنامهی افراد نگاه نمیکند». منطقاش آشنا به نظر میآمد، مگرنه؟ باری، حالا چقدر بشود این فضای انسانی و عاطفی را کش داد، خدا میداند.
۵. دیروز خانمی ایرانی به همراه همسر لبنانیاش، تکهتکه شدند. با پهبادی اسرائیلی. در خارج از منطقهی درگیری. در شمال ژونیه. که منطقهای اساساً مسیحی است. روز قبلاش و در جنوب لبنان، هموطنی دیگر با بچههایش. و در بعلبک، ایرانی دیگر. و بعید است اگر هرکدام جز شهروندی معمولی بودند، در این مناطق زندگی میکردند. اصل قضیه این است که ایرانیکشی -در همهجا- آسان و ارزان شده است.