گفتوگو با الهه کولایی
وقتی نوبت به سهمی از قدرت میرسد
امیرحسین جعفری: وقتی درباره زنان در جامعه سخن به میان میآید، باید به گستره جمعیت آنان نیز توجه شود، زیرا در حال صحبت درباره نیمی از جهان با استعدادهای متفاوت و وسیعی هستیم كه بار اصلی تكامل معنایی بشر را به دوش میكشند؛ در هر كشور و هر منطقه از جهان برخورد درباره مسئله زنان با اتكا بر تجربه و نگاه سنتی در حال پیگیری است كه عمدتا با رفتارهای مردسالارانه آنها را از عینیت و تعیینكنندگی در روندهای جوامع دور كردهاند. هرچند سیر تاریخ فرازونشیبهای زیادی پیش پای زنان گذاشته است، گذر زمان بهویژه در جهان مدرن امروز حقوق زنان را هر لحظه به آنها یادآور میشود. یكی از مسائل و مصائب اساسی زنان در كشورهای درحالتوسعه ایدئولوژیككردن جنسیتشان فارغ از توجه به استعدادهای فردی آنهاست و این موضوع تصویر نابرابری از زنان در جوامع ایجاد كرده است. برای درك بهتر موضوعی با عنوان «زنان در سیاست» با الهه كولایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، نماینده مجلس ششم، عضو شورای مركزی جبهه مشاركت كه از میانه دهه 70 تاكنون بهعنوان یكی از زنان موفق در عرصه سیاست شناخته میشود، به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
سابقه مبارزات زنان و حضور آنها در محیطهای سیاسی نشان داده است که آنها نهادگراتر و متشكلتر از مردان عمل میكنند. علت چنین مواجهههایی با سیاست و مسائل اجتماعی در زنان را چه میدانید؟ نخست، بهتر است درباره خود سؤال صحبت كنیم؛ اینكه زنان متشكلتر و نهادگراتر هستند، جای بررسی بیشتری دارد اما اینكه تلاش و تأثیرگذاری بیشتری از زنان در مسائل سیاسی و اجتماعی شاهد هستیم، موضوع غیرقابلانکاری است. اینكه بگوییم زنان نهادگراتر هستند، به دلیل اینكه زیرساختها و امکانات لازم برای اینگونه فعالیتها، كمتر در اختیار زنان قرار میگیرد، چندان با واقعیت سازگار نیست. این نوع فعالیتها نوعی تداوم و پایداری میطلبد كه با بسیاری از نقشهای اجتماعی زنان سازگار نیست. بهجای نهادها و تشکلها، تأثیرگذاری زنان را بیشتر در جنبشهای اجتماعی بهویژه در كشورهای در حال توسعه شاهد هستیم. زنان از گروهها و اقشاری هستند كه تغییر بیشتری را پیگیری میكنند. آنان بهدلیل محرومیتهای گوناگون تاریخی، برای حقوق و مزایای انسانی خود، در فرصتهای مناسب تلاش دارند و برای بیان این مطالبات فراموش و حتی انكارشده به تلاش و تقلا میپردازند. یكی از نیروهای عظیم در جنبشهای اجتماعی را زنان تشكیل میدهند. البته این مسئله در كشورهای مختلف با تفاوتهای اساسی وجود دارد. هرچند در نگاهی كلان، با همه پیشرفتهای جامعه بشری، كمتر و بیشتر در سراسر جهان، زنان با وضعیتهای نادیدهگرفتهشدن و انكار سیستماتیك حقوق انسانی خود روبهرو هستند. این شرایط آنان را به نیروهای فعال و تأثیرگذار سیاسی- اجتماعی تبدیل میكند كه برای دستیابی به حقوق انسانی خود با استفاده از فرصتهای ایجادشده تلاش میكنند . چرا زنان در كنشگریهای اجتماعی خود عمدتا رفتارهایی با كاركردهای سیاسیتری داشتهاند و بیشتر پیرو مطالبهگری بودهاند تا رفتارهای رادیکال؟ پاسخ این پرسش را باید در دورههای مختلف تاریخی جستوجو كرد. در روند تلاش و مبارزههایی كه برای دستیابی انسانها به حقوق اولیهشان شكل گرفته، حتی پیش از قرن بیستم، زنان همیشه حضوری آشكار و تأثیرگذار داشتهاند. حتی به خوبی میتوانید ردپای آنها را در فعالیتهای چریكی و مبارزات مسلحانه نیز پیدا كنید اما متناسب با تغییر در جوامع و شرایط سیاسی- اقتصادی كشورها و تحولاتی كه استفاده از شیوههای انقلابی را متحول کرده است، امكان تغییر و رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از مسیر نهادسازی مجال بهتری پیدا كرده است؛ بنابراین شاهد فرصتهای جدیدی در جهان و در عرصه تلاش انسانها برای دستیابی به حقوق و آزادیهایشان هستیم. در این زمینه فروپاشی اتحاد شوروی و تحولات پس از آن، نقشی بسیار تعیینكننده در توجه به شیوههای غیرخشونتآمیز برای دستیابی به تغییرهای سیاسی- اجتماعی داشت؛ بنابراین با گسترش جنبشهای اجتماعی و تمركز بر شیوههای غیرخشونتآمیز و با آگاهی بیشتر فعالان حوزههای مبارزه برای دستیابی به حقوق انسانی در عرصههای مختلف، این نوع تحولات بهطور طبیعی زنان و فعالیتهای آنان را نیز تحت تأثیر قرار داد. گذشته از برخی كشورهای جهان كه به دلیل مقاومت و ایستادگی دولتها در برابر خواستههای مردم، شکلگیری خشونتهای اجتماعی اجتنابناپذیر میشود، در روند كلی این نوع تحولات، استفاده از روشهای غیرخشونتآمیز از توجه و تأثیرگذاری بیشتری برخوردار شده است. البته با توجه به ذات و سرشت زنان، برای آنان نیز استفاده از این فرصتها مطلوبیت بیشتری دارد . به نظر میرسد با نگاهی به تلاشها و پیشرفتهای زنان در كشورهای مختلف، اهمیت فعالیتهای زیربنایی و ایجاد شرایط بنیادین برای تغییر جامعه و پذیرفتهشدن حقوق انسانی زنان و البته نگاه همهجانبهتر به مسائل سیاسی-فرهنگی سبب شده این نوع فعالیتها، استمرار و پایداری بیشتری را به نمایش بگذارد. بر اساس تدبیر برخی دولتها هم شاهد بازشدن این نوع مسیرها برای دستیابی زنان به حقوقشان هستیم. در این زمنیه برنامهریزیهایی كه در كشورهای غرب آسیا برای بهبود شرایط زنان صورت گرفته، این امید را ایجاد كرده كه در عرصه مسائل سیاسی هم میتوان شرایط مناسبتری را برای دستیابی زنان به حقوقشان ایجاد كرد. در این زمینه بدون تردید تأثیرگذاری نهادهای بینالمللی و سازمانهای غیردولتی جهانی غیرقابل چشمپوشی است. نقش انقلاب ارتباطات در تغییر تصویر ذهنی زنان در سراسر جهان نسبت به جایگاه، حقوق، نقشها و وظایف آنان، سبب شده این نوع فعالیتها از ابعاد قابل توجهتری نسبت به گذشته برخوردار شود. در مجموع تحولاتی که با عنوان جهانیشدن شناخته شده، تلاشهای زنان را نیز در مسیر تحقق حقوقشان تحت تأثیر قرار داده و فرصتهای جدیدتری برای آنها ایجاد كرده است. در كشورهای درحالتوسعه، بهویژه همیشه عنصر سیاست بر شرایط زنان و جایگاه آنها بسیار تأثیرگذار بوده است. فعالیتهای سیاسی همواره از تأثیر و نفوذ قابلتوجهی در گسترش فعالیتهای زنان برای دستیابی به حقوق آنان برخوردار بوده است . پیگیری مستمر مطالبات مدنی یكی از مشخصههای زنان است. این استمرار از یك خصوصیت ذاتی زنان نشئت میگیرد یا محصول نهادینهشدن یك اعتقاد ریشهدار اجتماعی است؟ بسته به جوامعی كه در مورد آنها صحبت میكنیم و سطح توسعه آنها میتوانیم نقش هر یک از این عوامل را برجسته كنیم. واقعیت این است كه فعالیتهای زنان در كشورهای كمترتوسعهیافته، به دلیل خشونتهایی كه بهطور نظامیافته علیه آنها اعمال میشود، معمولا با هزینههای بالاتری روبهروست. طبیعی است که زنان به دلیل نقش مادری و ویژگیهای زنانگی ضدخشونتتر هستند. مشخص است كه این ویژگیهای زنان، بر كنشهای اجتماعی آنها تأثیر خود را میگذارد. البته در این زمینه نظریههای متفاوتی را بهویژه از سوی فمینیستها میتوانیم مطرح كنیم که با حضور زنان سرشت روابط سیاسی نیز -هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی- تغییر میکند. واقعیت این است كه زنان همواره قربانیان اصلی خشونت در شکلها و شیوههای مختلف آن هستند. آنان همیشه قربانی خشونت در سطوح مختلف هستند؛ بنابراین در كنار عواملی كه اشاره شد، برای رهایی از این نوع شرایط، آنها كه خواستار تغییر هستند تا مانند همه انسانها به اعتبار انسانبودنشان، از حقوق انسانی خود برخوردار شوند، بهطور طبیعی به سمت روشهایی تمایل پیدا میكنند كه بتوانند از خشونت و شیوههای اجبارآمیز كه به شكل پایدار تجربه كردهاند، در امان باشند. طبیعی است که مخالفان و موافقان بسیاری از این استدلالها بهره بردهاند. تصور من این است كه با نگاه به تجربههای جنبش زنان، بارها و بارها بررسیهای بسیار نشان داده كه زنان آنجا كه حضور دارند، برای صلح و آرامش تلاش كردهاند. آنان به ایجاد ثبات و رفاه اجتماعی و توزیع منابع و منافع اجتماعی بیشتر توجه دارند. اگر به سیاستهای كشورهایی كه زنان در حوزه قدرت جایگاه بهتر و بالاتری دارند نگاه كنیم، بهویژه در شمال اروپا، میتوان این نوع سیاستهای رفاهی را در اولویتهای آنها دید. این وضعیت میتواند بهعنوان یك الگو برای كشورهای دیگر هم مطرح شود كه اگر زنان در سیاست تأثیرگذارتر باشند، بهدلیل همین احساس مادری و روحیه زنانگی به آرامش و ثبات اجتماعی بیشتر كمك میكنند. آنان بهطورکلی سیاست قدرت را دنبال نمیكنند. البته کم نیستند زنانی است که در عرصه سیاست، با قواعد مردانه آن بازی میکنند . بروز رفتارهای خشونتگرایانه علیه زنان از هیچگونه قرائت دینی نشئت نمیگیرد؛ برای مثال قتلهای ناموسی نه توصیه دینی است نه اختیار قانونی؛ علت بروز این نوع رفتارها در جامعه چیست؟ در برخی از موارد، اِعمال خشونت علیه زنان به شكل نظاممند، بهنام مذهب ترویج و توصیه میشود. حكومت طالبان را بهعنوان نمونه به یاد بیاورید. در واقع همین مسئله قتلهای ناموسی ریشهاش دین نیست. به خوانش و تفسیر خاص از دین مربوط میشود. اتفاقا این نوع خوانش از دین میتواند یك فرهنگ مردسالار ضدزن را بازتولید كند. برای غیرت، آبرو و ناموس خانواده، بر این اساس پایه دینی مطرح میشود. ممكن است مستنداتی هم مطرح شود. باید در پایه دینی اعمال خشونت علیه زنان دقت کرد، آنهم اسلام كه پیامبر آن میگوید زنان ریحانه هستند، چطور میتواند اعمال خشونت برای او را تجویز کند. موضوع زنان در این چارچوب، بخشی از یك رویكرد ضدانسانی و بر اساس خوانشی از دین است كه زن را یك شیء و کالا معرفی میکند که به اعتبار انسانبودن از حقوق غیرقابل جداشدن آن برخوردار نیست. تصور میكنم باید دین و خوانش از آن را اساس قرار دهیم كه ما درباره كدام دین صحبت میكنیم؟ البته این موضوع خاص مسئله زنان نیست. پس نوع خوانش از دین تعیین میكند رفتاری كه بر پایه آن شکل میگیرد، چیست؟ روشنفكری دینی تا چه حد در رفع مشكلات زنان مؤثر بوده است؟ روشنفكری دینی از نظر مبانی، دین را با آزادی و پیشرفت در تقابل نمیداند. این شیوه اندیشیدن تلاش میكند علم و دین را سازگار نه در برابر هم معرفی كند. این رویکرد دین را در یك نگاه گسترده مورد توجه قرار میدهد. حتی وقتی باب اجتهاد را در فقه شیعه میبینیم كه باز میشود، این خود یك فرصت است كه نشان دهد این لباس قابلیت تغییر متناسب با اندازه بدن جامعه را دارد و فقها میتوانند متناسب با تغییرهای اجتماعی پاسخ مناسب را به نیازهای جدید بدهند. اگر از زاویه روشنفكری دینی به تحولات اجتماعی نگاه كنیم، روشنفكری دینی تلاش كرده امكان خوانشهای امروزین از دین را در خدمت نیازهای امروز جامعه ارائه كند اما وقتی به مسئله زنان میرسیم، شاهدیم كه نگاه حاكم بر رویکرد در مقایسه با جامعه سنتی دینی تفاوتی جدی را در پذیرش نظری حقوق انسانی زنان نشان میدهد، ولی در عرصه عمل در نقشهای اجتماعی زنان همچنان با مقاومتهای یك جامعه سنتی مواجه هستیم. میبینیم روشنفكران دینی نیز با تعارضهایی در عمل برخورد میكنند که نشان میدهد روشنفکری دینی در موضوع زنان ظرفیت و تحرك لازم را نتوانست به نمایش بگذارد. هرچند سعی شده فضاهایی را باز كند. بااینحال شاهد هستیم موضوع حقوق زنان در چارچوب اندیشههای دینی، فرصتهای زیادی را برای تلاشهای رو به پیش زنان، هرچند در عرصههای نظری به وجود آورده است كه تأثیرگذاریاش غیرقابل چشمپوشی است. ولی در جایگاه عمل، روشنفکری دینی همچنان با مقاومتهای همه جوامع سنتی در برابر تغییر در جایگاه و نقش زنان آمیخته بوده است . زنان عمدتا تا حد مشخصی امكان رشد در ساختارهای دولتی و سیاسی دارند؛ بهطوریكه معمولا در خوشبینانهترین حالت ممكن مدیركلی یا در یك مورد به وزارت دست یافتهاند. این در حالی است كه به نظر میرسد محدودیتهای اینچنینی ریشه در موانع قانونی ندارد؛ چنین شرایطی موجب بروز چه واكنشی از سوی جامعه زنان میشود؟ برای مثال استمرار نامزدشدن شخصیتی مانند مرحوم اعظم طالقانی در چند انتخابات ریاستجمهوری را در این تحلیل چگونه میبینید؟ وقتی به شعارهای انقلاب بازمیگردیم، درباره شایستگیها و توانمندیهای زنان اندوخته ارزشمندی از دیدگاهها و تجویزها وجود دارد. واقعیت این است كه انتظارهای بسیاری نیز شكل گرفته كه پاسخ داده نشده، بهدلیل اینكه اراده سیاسی لازم برای چنین تحولی وجود نداشته است. مانند برخی از آرمانهای انقلاب درباره زنان، با تعارضها و تناقضهای مختلفی روبهرو بودهایم؛ یعنی فاصله میان شعار و عمل بسیار زیاد بوده است. هرچه پیام و شعار درباره زنان داده شده، وقتی به عرصه عمل آمده، درون دیوارهای شیشهای راکد شده است. فرصت رشد و ارتقای زنان ایجاد نمیشود تا آنان براساس شایستگیها و توانمندیهای انسانیشان رشد كنند. این موضوع به نبود اراده سیاسی بازمیگردد. در كشورهای دیگر كه زنان با محدودیتهای شورای نگهبان در تعریف رجل سیاسی مواجه نیستند، با همه نابرابریها و موانع آنان میتوانند برای ورود به سطح عالی قدرت بکوشند. هرچند در بسیاری موارد چنین مجالی ایجاد نخواهد شد. اگر به نقش نهاد دولت در كشورهای درحالتوسعه و تأثیر آن در تغییر نگرشها توجه كنیم، این دولت است كه میتواند میراث منفی تاریخی علیه زنان را با سیاستها و برنامهریزیهای خود از میان ببرد. وقتی در نهاد قدرت چنین عزمی وجود ندارد و صرفا تمرکز بر شعار و سخنان تكراری است، سخنهای مثبت و راهگشا فقط تا زمانی مطرح میشود كه زنان را به پای صندوق رأی بكشانند. سپس شاهد روندی تكراری هستیم: زنان به قدرت شكل میدهند ولی سهمی از قدرت ندارند اما وقتی برای زنان شرایط مناسب فراهم شود، آنان فراتر از منافع خاص خود به مسائل نگاه میكنند. حتی بسیاری از زنان در مقام اولویتدادن، مصالح خانواده و فرزندانشان را در اولویت قرار میدهند. بازهم آنان بهدلیل ویژگیهای زنانگی و مادری و عواطفی كه خصلت زنانگی در آنها قرار داده، بازهم نامهربانیها را تحمل و ایستادگی میكنند. خدا رحمت كند خانم طالقانی را كه برای تأكید بر حقوق انسانی زنان در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام میكردند و در هر دوره نیز رد صلاحیت میشدند، چون زن بودند. در واقع نوعی نمایندگیكردن این مطالبه را شکل داده بودند. در شرایطی كه وزیر زن نداریم و زنان معاون وزرا نیز بسیار اندك هستند، روشن است که موضوع ریاستجمهوری زنان، واقعگرایانه دیده نمیشود. این حق جامعه است كه از ظرفیتها و توانمندیهای زنان بهرهمند شود. شایستگی انسانها به زن یا مرد بودنشان مربوط نیست، به توانمندیها، مهارتها، كارآمدیها و هوشیاری و تدبیر آنها در رفع نیازهای جامعه مربوط است. همانطوركه اشاره كردم، زنان با اصرار بر این حقوقی كه متعلق به جامعه است، میایستند. آنان دوباره میآیند و همواره بر ضرورت دستیابی به حقوق انسانی خود اصرار میكنند . علاوه بر محدودیتهای مذكور به نظر میرسد بخشی از جامعه زنان آنقدر كه درباره آنان صحبت شد، آرمانگرا نیستند و خودشان را در قالب سنتی یا تجملگرایی تعریف میكنند. محدودیتهای زنان در ایران تا چه حد به رفتارهای زنان برمیگردد؟ وقتی درباره زنان صحبت میكنیم، باید به گروهها و بخشهای متنوع و متفاوت بر اساس طبقات اجتماعی و تعلقهای گوناگون سیاسی و فرهنگی كه زنان و مردان را دربر میگیرد، توجه داشته باشیم. در این نوع تقسیمبندیها هم زنان را قرار میدهیم و هم مردان را اما توجه داشته باشید روند آموزش هنجارها و جامعهپذیری یا انتقال ارزشها در جامعه زنان را به نقشهای خاصی هدایت میکند. صداوسیما در این زمینه نقشی اساسی دارد و البته ماهوارهها. نقشهای خانگی، نقشهایی است كه زنان را به محدوده مشخصی از فعالیتهای اجتماعی هدایت میكند. اینک این روند دگرگونی جدی پیدا کرده است . همانگونه كه در نظام سرمایهداری شاهد هستیم، این نظام یك نگاه كاملا شیءگونه و كالایی از زن را تبلیغ میكند. درحالیكه آرمان انقلاب اسلامی تأكید بر ارزشهای انسانی زنان بود و در واقع مسئله حجاب كه مطرح شد، با این رویکرد تبلیغ شد كه حجاب کمک میکند زنان شیء و کالا در جامعه نشوند و آنها با هویتهای انسانیشان در جامعه مطرح شوند و از تنوعطلبیهای نظام سرمایهداری دور بمانند اما متأسفانه شاهدیم زنان بازهم به شیء و کالا تبدیل شدهاند. این بار تلاش میشود این رخداد در درون خانهها و در خدمت مردان در حوزه خصوصی شکل بگیرد که البته در حوزه عمومی نیز گسترش چشمگیر آن را شاهدیم. بازهم تواناییها و استعدادهای انسانی آنان انكار میشود. روشن است وقتی فرصتهای برابر برای زنان فراهم نشود، وقتی برای زنان امكان استفاده از مهارتهای عملی و علمی آنها فراهم نشود، این سرمایهها هدر خواهد رفت و در اصل این سرمایهگذاری زیر پرسش قرار میگیرد. یعنی شیپور از سر گشادش نواخته میشود . یعنی اتحاد شوروی را در این زمینه موفق میدانید؟ در موضوع زنان در دوران شوروی، نظام سهمیهبندی وجود داشت و زنان در نظام سیاسی اجرائی و سلسلهمراتب حزبی سهمیه داشتند. زنان در اقتصاد و فرهنگ هم حضوری مؤثر و تعیینكننده داشتند. آنان در پرتو نظام سهمیهبندی توانستند دستیابی به قدرت را در سطوح مختلف تجربه كنند. نظام سهمیهای به زنان كمك كرد تا در بخشهای مختلف اداری رشد كنند، در اتحاد شوروی در حوزه پزشكی، بالای 80 درصد با حضور زنان روبهرو بودیم. در واقع این یك نظام تحت كنترل حزب كمونیست بود و یك نوع اجبار و برنامهریزی که در نظام سهمیهبندی برای زنان جایگاههای مشخصی را تعریف كرده بود، بر آن حاكم بود. مصائب نظام سرمایهداری مانند بیكاری در اتحاد شوروی وجود نداشت یا آشکار نبود اما امروز در همه جمهوریهای بازمانده از فروپاشی اتحاد شوروی، افت شدید حضور زنان در سیاست و عرصههای قدرت را شاهدیم؛ بنابراین نه در كشور ما بلكه در بیشتر كشورهای جهان عرصه قدرت یك عرصه مردانه است. البته دگرگونیها هم در حال وقوع است. در كشورهای آسیایی ممكن است بینظیر بوتو نخستوزیر پاکستان شود یا ایندیرا گاندی در هند نخستوزیر شود اما اینها مانند ستارههایی هستند كه میدرخشند ولی وقتی افول میکنند، روند قدرتیابی زنان در سطوح عالی آسیب میبیند. روندی مردانه در عرصه سیاست همه كشورها، کمتر یا بیشتر حاكم است. البته شرایط كشورها بسیار با هم متفاوت است. زنان در هند، افغانستان، عراق و پاكستان تجربههای بسیار متفاوتی دارند اما در كشورهای پساشوروی شاهد افت شدید حضور سیاسی زنان در قدرت هستیم. در كشور ما نیز شرایط بسیار متفاوت است. نقش مؤثر زنان در انقلاب، جنگ، سازندگی و دوم خرداد، بسیار تعیینكننده بود؛ ولی وقتی نوبت به سهمی از قدرت میرسد، خانمها باید به خانههایشان بروند و به همسرداری و فرزندداری بپردازند؛ هرچند این كارها نیز در جای خود بسیار ارزشمند هستند . یک خاطره شنیدهنشده از دوران مسئولیتهایتان هم برایم بگویید . سال 79 كه مجلس ششم شروع شده بود یك خبرنگار آمریكایی آمد و به من گفت خانم كولایی شما بدون حجاب به مجلس رفتید و همه تعجب كردند و كاری بیسابقه بود. آیا ممكن است روزی روسریتان را نیز بردارید و همه را متعجب كنید! خیلی سریع گفتم خیر، حجاب فقط چادر نیست. او باز اصرار کرد نه، در کشور شما حجاب یعنی چادر و خیلی از پاسخ من تعجب كرد. او تصور میکرد چون حجاب در ایران اجباری است، هركسی در ایران حجاب دارد، زیر فشار حكومت مجبور به رعایت حجاب شده و من چون چادر نپوشیدهام، روزی دیگر ممكن است بدون روسری هم به مجلس بروم. وقتی پاسخ من را شنید، پرسید: چرا؟ گفتم خب من اعتقاد دارم. من برای نشاندادن اهمیت احترام به حق انتخاب زنان در مورد پوشش خود، این کار را کرده بودم .