اسکلبودگی و غفلت از فاعلیت و عاملیت
یکی از مجریهای تلویزیون در ویدئویی 14دقیقهای از مجریگری یک برنامه خاص کنار کشید.
یکی از مجریهای تلویزیون در ویدئویی 14دقیقهای از مجریگری یک برنامه خاص کنار کشید.
او در این ویدئو اظهار کرد دلیل اصلی این اقدام، قطعیشدن حضور دو چهره دیگر در تلویزیون است. او سپس از همه مؤلفههای حاکمیتی (اعم از اشخاص، گفتمانها، شهدا، مقامات سابق و لاحق، صاحبمنصبان فرهنگی و رسانهای و سیاسی و بزرگترین اشخاص کشور) فکت آورد تا این اقدام خود را توجیه کند.
از همان موقع که این مجری خداحافظی کرد، کاملا مشخص بود که پس از مدتی به کارش برمیگردد. این در حالی است که مجری رقیب، تحت فشارهای موجود، عطای بازگشت به تلویزیون را به لقای آن بخشید و انصراف داد.
اکنون سؤال این است که چرا چنین شد؟ چرا یک مجری که تا این حد در برنامه خود دست آزاد را در نقد هر شخص، جریان و تفکر دارد، ناگهان دست به انعدام خود میزند؟ چرا این خداحافظی مورد توجه هیچ شخصیت برجستهای قرار نمیگیرد؟
او ضمن اشاره به «اسکلبودن» خودش، این تعبیر را ناظر بر حمایتش از ارزشهای نظام میداند. در عین حال، به دو مجری رقیب اشاره میکند و آنها را به عناوین مختلف در زمره مخالفان نظم موجود دانسته و از واژههایی همچون «ساکت»، «حامی اعتصابات فلان» و نظایر آن استفاده میکند.
آنگاه جان کلام را بیان کرده و میگوید اگر خودش در سمت درست و برحق ایستاده، پس هرکسی که در سمت او نیست، در سویه ناحق و غلط ماجرا قرار دارد. به بیان دقیقتر میگوید اگر «آن» درست است، پس «این»
غلط است.
اینجا جوهر تفکر او کاملا آشکار میشود. این دوگانهسازی در کنار «خودبرحقپنداری» واقعا مایه آفت تفکر رسانهای است.
رسانهای که عنوان «ملی» را یدک میکشد، ملک طلق هیچ تفکری نیست. هزینههای این بنگاه رسانهای از محل ثروت مشترک همه ایرانیان تأمین میشود و بنابراین تمام تفکراتی که در چارچوب نظام مقدس جمهوری اسلامی حضور و فعالیت دارند، باید امکان استفاده از این رسانه را داشته باشند.
اکنون که رفتهرفته شرایطی فراهم شده تا این تفکر دوگانهپرداز در این رسانه تعدیل شود، عناصری از درون این رسانه سر به مخالفت برداشته و این ضدیت را نه در محافل خصوصی بلکه بهطور علنی و آشکار فریاد میزنند.
این افراد بعد از دورههای گوناگون یکهتازی و حمله به هر تفکر و شخصیتی که با آن زاویه داشتهاند، اکنون هرگونه اصلاح این رویه را برنمیتابند و همچنان خواستار آنتنهای انحصاری و تکمحورانه خود هستند.
این جسارت آخته تا این حد برایشان جذابیت دارد که هرگونه فاعلیت و عاملیت نزد هر بدیل فکری را مخل و مزاحم جولان خود برمیشمرند.
مدیران کشور بهدرستی به این نتیجه رسیدهاند که گروههای مختلف اجتماعی در کشور دارای ارزشها، رفتارها و الگوهای خاص و متفاوتی هستند. این گروهها حضوری عینی در جامعه دارند و هرگونه همبستگی ملی (آنهم در شرایط امروز که کلیت کشور در معرض انواع و اقسام تهدیدها و مخاطرات قرار گرفته است) جز از طریق همدلی، نگاه مثبت و پذیرش این ارزشها، رفتارها و الگوها حاصل نخواهد شد.
این مجری باید بداند که این گروههای اجتماعی که همواره مورد تحقیر، طرد، نفی و حاشیهرانی او و همفکرانش در رسانه ملی قرار داشتهاند، اساسا گروههایی خارج از بافت فرهنگ مسلط نبودهاند؛ چراکه دهههاست امثال این مجری مدیریت و برنامهسازی در رسانه ملی را بر عهده داشتهاند و اکنون باید با تبعات اقدامات و تصمیمهایشان در حوزه فرهنگ کشور
روبهرو شوند.
ریشه پیدایش این گروههای اجتماعی را باید در مناسبات نابرابر قدرت میان فرماسیونهای فرهنگی جستوجو کرد. سیالبودگی و برساختیبودن هویتها و سبکهای زندگی در مدرنیته متأخر را باید پذیرفت.
امروزه حتی مرزهای عضویت در گروههای اجتماعی نیز وجوهی از عدم قطعیت دارد و احتمالا به همین خاطر است که این مجری محترم هرگونه اشتراکات بین خود و «آن دیگری» را به همین راحتی انکار کرده و لاجرم رابطهای خصمانه و تزاحمی را با آنها متصور است.
اگر خبر انصراف یکی از رقبا صحت داشته باشد، واقعا تلاش فکری در مجموعه صداوسیما برای مشارکت دیدگاهها و سلیقههای گوناگون در حوزه برنامهسازی، ابتر میماند و این به سود هیچکس نیست.
ایکاش همانگونه که خداحافظی این مجری پس گرفته شد، متقابلا گروهی از درون همان مجموعه به دنبال پسگرفتهشدن انصراف مجری رقیب باشند.
همه باید در گردونه رقابت حضور پیدا کرده و برای جذب مخاطب تلاش کنند.
امید میرود رسانه ملی همواره پذیرای همه گرایشهای فکری باشد.