|

دروغ هیچ صلاح و مصلحتی ندارد

واقعیت زندگی نابسامانی و نادرستی‌هایی را پیش‌روی ما می‌گذارد. خیلی‌ چیزها درست پیش نمی‌روند، آدم‌ها در جای درست خود نیستند، برخی رویه‌ها آسیب‌رسان هستند. کنش و واکنش آدم‌ها و نهادها و دولت‌ها در برابر «واقعیت» گوناگون است و از دیدن و دریافتن واقعیت تا فریب و پرده‌پوشی را دربر دارد.

واقعیت زندگی نابسامانی و نادرستی‌هایی را پیش‌روی ما می‌گذارد. خیلی‌ چیزها درست پیش نمی‌روند، آدم‌ها در جای درست خود نیستند، برخی رویه‌ها آسیب‌رسان هستند. کنش و واکنش آدم‌ها و نهادها و دولت‌ها در برابر «واقعیت» گوناگون است و از دیدن و دریافتن واقعیت تا فریب و پرده‌پوشی را دربر دارد. دروغ‌گفتن یکی از راهبردها و واکنش‌های روبه‌روشدن با واقعیت است. هیچ‌کسی نمی‌تواند بگوید که هرگز دروغ نگفته است و هیچ‌گاه همه کارها بسامان نبوده‌اند ولی اگر به جایی رسیده باشیم که دروغ به یک ابزار و دروغ‌گویی به مثابه یک روش‌ سازمان‌یافته برای مبارزه با واقعیت به‌ کار گرفته شود، باید به درمان فراگیر نظام‌مند و گروهی بپردازیم. آنچه در این روزها بر جامعه ایرانی می‌گذرد، گرچه بسیار دردناک ولی از رنجی است که دهه‌ها به درازا کشیده است. چه بسا سال‌ها و بارها در برابر فشار روانی روبه‌روشدن با واقعیت به‌ خود دروغ گفته باشیم، خود را به خیالی دل‌خوش کرده باشیم، برای گریز از درد از چاره‌جویی برای واقعیت طفره رفته باشیم، ولی امروز می‌بینیم که واقعیت آسیب‌زا و متورم چنان استخوان‌سوز شده که فریاد از همگان به آسمان برآورده است. روبه‌روشدن، شنیدن و دیدن و دریافتن «واقعیت» گام نخست برای کنارگذاشتن دروغ فردی، گفت‌وگو (بازگوکردن واقعیت) و چاره‌جویی گروهی، راه مبارزه با دروغ‌گویی سازمان‌یافته و هدفمند است. مسئله از جایی آغاز شده که دروغ‌های پراکنده را ناچیز شمرده‌ایم، «دروغ مصلحتی» را روا دانسته‌ایم، با اینکه به ما دروغ گفته‌اند (در خانواده، دوستی‌ها، کار یا جامعه) سازشکارانه کنار آمده‌ایم و هربار با توجیهی (به‌جانمایی) کوتاه آمده‌ایم. دروغ هرگز نمی‌تواند یک راهبرد درست برای پاسداشت هیچ ارزشی باشد. کار روان‌درمانی ما را با داستان‌های مردم به زبان و از دیدگاه خودشان می‌برد و چه بسیار درمی‌یابیم آدم‌ها چگونه به خودشان، به دیگران و از جمله به درمانگر دروغ می‌گویند چون روبه‌روشدن با واقعیت دردناک است. دروغ‌ها آدم و جامعه را بیمار می‌کنند تا جایی که دروغ‌ها را به‌جای واقعیت دروغ‌پردازی کنند، از توانایی دیدن و شنیدن و دریافتن واقعیت می‌کاهند و آدم‌ها را در بی‌راهه‌هایی می‌برند که رنج جانکاه و فرسودگی در پی دارند. این دردهای بزرگ بر پیکر فرزندان ایران امروز را می‌توان به‌مثابه فرصت یک بیداری همگانی در برابر دروغ و مقابله همکارانه با دروغ‌گویی به خود و دیگران انگاشت. درمان این درد نیازمند همراهی کسانی است که ما را در دیدن و دریافتن دروغ‌ها و تاب‌آوردن در برابر دردها، یاری کنند. یکی از نوشته‌های خوب روان‌درمانی که برای همگان کاربرد دارد و با زبان خودمانی نمونه‌هایی از درمان دروغ‌ها و خودفریبی‌هایمان را پیش‌رو می‌آورد «دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم» نوشته جان فردریکسون با برگردان علیرضا منشی‌ازغندی و چاپ نشر بینش نو است. در این نوشته ۲۲۸ صفحه‌ای در شش گفتار به دروغ، درد واقعیت، چرایی گریزهایمان از واقعیت و پیامدهای سهمگین آن بر روان و رویه‌های اجتماعی پرداخته شده است. پرداختن به دروغ‌ها به ما نشان می‌دهد که ما چگونه در تودرتوها گم می‌شویم و از آن سو هنگامی که به‌ درمان می‌پردازیم چگونه می‌توانیم با دروغ‌گویی سازمان‌یافته هم به‌گونه‌ای کارا و اثربخش مقابله کنیم. از پیش‌بایسته‌های چنین درمان و خیزشی آن است که باور داشته باشیم ما با هم برابریم، با هم باید گفت‌وگو کنیم، بر ماست که واقعیت را پنهان نکنیم و با یکدیگر در میان بگذاریم و بدانیم که در پس هر دروغ واقعیتی بزرگ بوده و پنهان شده است. اگر امروز جامعه با یک چالش بزرگ اجتماعی به سوگ جوانانی نشسته‌ که در گوشه و کنار سرزمین‌مان از دست‌ رفته‌اند (فرار و خودکشی، مرگ در شرایط پرفشار روانی، کشته‌شدن توسط متجاوزان به عنف)، راه چاره‌اش انکار و پرده‌پوشی و سرزنش آرزوها و خواسته‌ها نیست. راه چاره‌ گفتن «همین است که هست و هرکه نمی‌خواهد برود» نیست. زندگی، سرزمین، آرزوها و سبک زندگی مردم حق آنهاست و اتفاقا آن‌ را که بخواهد از دروغ‌گویی سازمان‌یافته زندگی بگذراند، باید وادار کرد که به سوی درمان برود. ساختار زنده در وضعیت درد واکنش طبیعی دارد و بخشی از این واکنش بیان است. برای دریافتن خاستگاه و پدیدآورنده درد باید با واقعیت روبه‌رو شد و واقعیت این است که وادارکردن مردم به زندگی و رونمایی دروغین پرهزینه و آسیب‌زاست. در برابر واقعیت نمی‌توان همواره دروغ گفت و دروغ شنید و دروغ زیست. روان‌درمانی راه و روش یاری‌کردن آدم‌ها برای تاب‌آوری در برابر واقعیت و کاستن از دروغ است، ولی در مقیاس بزرگ جامعه و کشور و در مقابله با دروغ‌زیستی سازمان‌یافته باید همه کمک کنند تا آدم‌هایی که در پیچ در پیچ دروغ‌های مصلحتی و نامصلحتی گم شده‌اند، به خویشتن خود بازگردند، برابر با هم بتوانند زندگی کنند، آزار زیسته خود را به دیگران جابه‌جا نکنند و در برابر واقعیت توان تجربه شکست را هم در خود بپرورانند. خواندن این نوشته (کتاب) دیدگاه روشن‌تری برایتان فراهم می‌کند تا ببینید درمان یک آسیب دیرپا دشوار و دردناک است، چه بسا روبه‌روشدن با واقعیت درمان‌ناپذیربودن برخی چیزها و ناامیدی از برخی کارها و بخش‌هایی است که انتظار و امید بیهوده را پایان می‌دهد، و از سر گذراندن رنج این درمان به رهایی و شادکامی درست‌زیستن و خودبودن می‌ارزد.