واژه «راهبرد»، گسست معرفتی در معنای استراتژی
یکی از مفاهیمی که در تب واژهگزینی دچار تحول معنایی شده و درونمایه خود را از دست داده واژه «استراتژی» است که در دو دهه اخیر در ادبیات سیاسی ایران گاه و بیگاه به صورت راهبرد ترجمه یا استفاده میشود. مشخص نیست نخستینبار چه کسی دست به چنین خلاقیتی زد، اما ظاهرا فرضش بر این بود که استراتژی چیزی مانند «راهنمایی» است و فنی است که ما را به راهی مخصوص میبرد. این واژه به همان صورت که از ریشه یونانی آن گرفته شده در بسیاری زبانها مانند روسی، فرانسوی، آلمانی و انگلیسی به کار میرود و البته در تأسیس کلیت مفهومی آن تمدنهای مختلف بشری از شرق دور تا اروپای غربی سهیم بودهاند: از متفکران عصر باستان در یونان تا کلاوزویتس پروسی و ریمون آرون فرانسوی. در دهه 50 خورشیدی هنگامی که تیمسار بختورتاش در ستاد کل ارتش، کتاب «بنیاد استراتژی دولت هخامنشی» را تدوین و اصول دولتداری و شگردهای نظامی ایران در آن دوره را استخراج کرد، هنوز استراتژی در همان معنای استراتژی فهمیده میشد. ناخدا یکم کورش بایندر (معاون نیروی دریایی ارتش) مترجم کتاب «استراتژی بزرگ» (یکی از مهمترین آثار این حوزه) نیز در دهه 70 همین اصطلاح را استفاده کرده بود. بههمیندلیل است که این آثار هنوز دارای ارزش تئوریک در مطالعات نظامی، ژئوپلیتیک و استراتژیک هستند. البته در عصر حاضر نیز متخصصان امر مانند دکتر عزتالله عزتی (استاد رشته ژئواستراتژی) از کلمه درست استراتژی در تألیفات و کلاسهای درس استفاده کردهاند. برخی گفتهاند استراتوس به معنای ارتش و آگوس به معنای هدایت است، بنابراین نتیجه گرفتهاند که استراتژ نیز به معنای (فرمانده) و استراتژی به معنای «فرماندهی» است. اما حقیقت این است که استراتژی از واژه «استراتژُم» یونانی به معنای مکر و نیرنگ نظامی-سیاسی اخد شده و ریشه واژه استراتژی در واقع از حیله و فریب میآید. معنایی که کلاوزویتس (استراتژیست پروسی و بزرگترین شارح هنر جنگ) در کتاب خود نیز بر آن تأکید دارد. مطالعه آثار سان تزو نیز همین معنا را تأیید میکند؛ اما فایده این بحث چیست و چرا ترجمه و تداول نادرست استراتژی بر ادراک ما از آن مؤثر است؟
1- معادل فارسی «راهبرد»، مرکب از دو بخش راهبرد است. احتمالا خالق این واژه استراتژی را در معنای فرماندهی دریافته و تصور کرده بود که فرماندهی نیز همان رهبری یا راهبری است؛ بنابراین میتوان از راهبرد به جای استراتژی و راهبردی به جای استراتژیکی استفاده کرد. اما همانطورکه دکتر عزتی نیز بارها گوشزد کرده و در آثار کلاوزویتس نیز دیده میشود، استراتژی از «استراتژُم» به معنای فریب و نیرنگ آمده است. بنابراین در اینجاست که یک گسست معنایی عمیق بین فلسفه وجودی استراتژی و مقصودی که ادا شده است پیش میآید. ازهمینرو استراتژی فاقد معنای محصل است.
2- ترجمه نادرست راهبرد، عمق و بار معنایی استراتژی را در فارسی نابود کرده است. هیچ دلیلی برای پیداکردن برابرواژه فارسی برای مفهومی مانند استراتژی وجود ندارد. علوم استراتژیک بخشی از دستاورد تمدّن بشری است. همانگونه که برخی اختراعات نیاز به ترجمه ندارند این دانشواژه نیز نه قابل ترجمه است نه نیازی به آن احساس میشود. در باب تأکید دوباره بر ناکارآمدی چنین اصطلاحاتی باید به عدم کارایی آن در واژههای تخصصی «ترکیبی» اشاره کرد. برای مثال اگر قرار باشد که «راهبرد» جایگزین استراتژی شود، معادل «ژئواستراتژی» چه خواهد بود؟
3- هنگامی که کلمه «راهبرد» را میگوییم و از آن استراتژی را اراده میکنیم بهتدریج عمق معنایی استراتژی با کلمه راهبرد عوض میشود و بهجای استراتژی، سراغ «راهنمایی» یا در نهایت «فرماندهی» حرکت میکنیم. توصیه یا راهنمایی، پیشنهادی غیرالزامآور است اما استراتژی طرحی قاطع فارغ از ارزش داوری، ایدئولوژی یا هنجارهای احساسی و مبتنی بر واقعیتهای زمینی (رئالپلیتیک) است. هنگامی که «راهبرد» را به جای استراتژی ادراک کنیم، دیگر خبری از «استراتژُم» نیست و گویی پیرامون مفهوم دیگر صحبت میکنیم که بهکل با استراتژی بیگانه است.
4- همین انحراف در معنا موجب میشود ادراک درستی از برنامهریزی رقبا و دشمن نیز نداشته باشیم و فراموش کنیم که آنها براساس «فریب و نیرنگ» و همچنین اصل غافلگیری که بخشی از ارکان استراتژی است طرحریزی میکنند. اگر استراتژی را به معنای راهبرد بفهمیم، مفروض ذهنی ما این خواهد بود که سایر بازیگران صرفا بهدنبال «چارهای برای یافتن راه جدید» هستند، اما حقیقت این است که بازیگران سیاسی برای طرحریزی استراتژیک تمام مفاهیم و حتی زیر و زبر علوم استراتژیک از جمله فریب، اصل غافلگیری، محیط، کُنش، سکون، موازنه، وحدت نیروها در زمان یا وحدت فرماندهی و... را در نظر میگیرند و صرفا بهدنبال راه چاره یا برونرفت نیستند.
5- هرگز به فکر کسانی مانند ریمون آرون و کلاوزویتس که مهمترین کتابها را به زبانهای فرانسوی و آلمانی درباره استراتژی تنظیم کردهاند، این ایده خطور نکرد که معادلی برای استراتژی در زبان خود پیدا کنند؟ کلاوزویتس سه جلد و ریمون آرون کتابی 900 صفحهای در باب استراتژی تألیف کردهاند و احتمالا خلق واژه بهاصطلاح بومی برای آنها کار دشواری نبود؛ اما مشخص است که به دلایلی که پیشتر گفته شد هرگز نسبت به چنین کاری خطر نکردند. کتاب آرون هنوز به فارسی ترجمه نشده، ولی کتاب سهجلدی «درباره جنگ» کلاوزویتس توسط چند مترجم به فارسی برگردانیده شده و البته مترجمان به جای استراتژی از ترجمه راهبرد مکرر بهره بردهاند. معلوم نیست با عزل نظر از عمق معنایی استراتژی و ریشه استراتژم چگونه میتوان در باب آن صحبت کرد، اما بههرحال راهبرد چیزی نیست که سان تزو، کالینز، کلاوزویتس و سایر استراتژیستها مد نظر داشتند. به جز زبان چینی و هندی در بقیه زبانهای مهم دنیا از ژاپنی تا ایتالیایی، انگلیسی، فرانسوی، روسی و آلمانی کلمه همان استراتژی رایج است. میتوان گفت تا وقتی که استراتژی را بهصورت راهبرد بفهمیم، امکان درک استراتژیک نخواهیم داشت و خللی اساسی در دریافت استراتژیکی ما حاصل خواهد شد. گسست معرفتی فعلی نهتنها دریافت را ما از خود با مشکل مواجه میکند، بلکه در درک ما از دیگران نیز رخنهای اساسی ایجاد خواهد کرد و بهطورکل تدوین استراتژی را غیرممکن میکند.