|

خاموشی مرد صلح

نرمی و لطافت در زندگی‌اش موج می‌زد. ویژگی‌های گوناگونی در او آمیخته شده بودند؛ گویی طبیعت می‌توانست رویاروی جهانیان بایستد و فریاد زند: این است انسان (شکسپیر).

نرمی و لطافت در زندگی‌اش موج می‌زد. ویژگی‌های گوناگونی در او آمیخته شده بودند؛ گویی طبیعت می‌توانست رویاروی جهانیان بایستد و فریاد زند: این است انسان (شکسپیر).

در رم آرام تازه خورشید می‌دمد. نسیم خنک خوشی می‌وزد. کبوتران در آسمان پاک به پرواز درآمده‌اند. در این روز ساکت بهاری، ناگهان ناقوس واتیکان و همه کلیساها نواخته می‌شود. حادثه‌ای سخت رخ داده است. مردم از هر صنف، سراسیمه، گریان و سر‌در‌گریبان به سوی میدان واتیکان روان‌ هستند.

دوشنبه ساعت 7:35، روز‌ پس از عید پاک، در این صبح بهاری، غروبی غمگین رخ داد؛ پاپ پرواز کرد.

او آخرین بار روز عید پاک در ایوان واتیکان ظاهر شد، برای انبوه دوستدارانش دست تکان داد و آخرین سخنش این بود: «خواهران و برادران عزیز، عید پاک مبارک».

نتوانست نوشته‌اش را بخواند. نوشته را به «کاردینال دیگوراولی» سپرد و او خواند. در آخرین خطبه و خطابه‌اش خواهان صلح در جهان و خلع سلاح، آتش‌بس در غزه و صلح در اوکراین شده بود.

«خورخه ماریو برگولیو» نام اصلی‌اش بود، اما به سنت قدیس فقر، صلح و فروتنی «فرانسیس اسیزی»، لقب فرانسیس «فرانچسکو» را بر خود برگزید.

پدرش ایتالیایی بود. در دوران فاشیسم به آرژانتین رفت و در «بوئنوس‌آیرس» ازدواج کرد. پدر کارگر راه‌آهن بود و مادر خانه‌د‌ار. او فرزند ارشد خانواده پنج‌فرزندی شد. 17 دسامبر 1936 زاده شد. به مدرسه رفت و در سال‌های سخت جوانی برای گذران زندگی شب‌ها کار می‌کرد و روزها درس می‌خواند. به نگهبانی و نظافت کلوپ‌ها می‌پرداخت. در یکی از کارخانه‌های محلی با «اسپربالسترینو»، مبارز سرسخت دیکتاتوری نظامی آرژانتین، همکاری نزدیکی داشت. پیکر این مبارز که نخست تحت شکنجه قرار گرفته بود، هرگز یافت نشد. به تحصیل در رشته شیمی پرداخت. فلسفه خواند. ادبیات و روان‌شناسی تدریس کرد. حادثه‌ای مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. در 22‌سالگی به ذات‌الریه شدیدی دچار شد؛ نیمی از ریه‌اش را از دست داد. پس از آن به معنویت گرایید. به سلک پدران روحانی درآمد و به تحصیل در مدارس مسیحی پرداخت. 10 سال کشیش شد. در سال 1973 رهبر یسوعیان آرژانتین شد. در مدارج و مدارس مسیحی درس خواند تا سرانجام بر مسند پاپی نشست؛ نخستین پاپ غیراروپایی از آمریکای لاتین. پاپی که به فوتبال  عشق می‌ورزید. 

در کشوری زاده شده بود که میلیون‌ها مهاجر را در خود جای داده بود؛ ازاین‌رو به جد و جهد یار و یاور مهاجران و پناهندگان جهان شده بود. وقتی‌ کشتی پناهندگان بی‌پناه در آب‌های جنوب ایتالیا شکست و آنان در دریا غوطه خوردند و غرق شدند، پیرمرد به آنجا رفت و به نام و یاد آنان گل‌ها به دریا افکند.

پاپ فرانچسکو آزاده‌ای لیبرال بود. منتقد سرمایه‌داری افسارگسیخته، مصرف‌گرایی بیش از حد و توسعه‌طلبی بی‌رویه بود. خردمندی که توجه به تغییر اقلیم داشت و الهیات آزادی‌بخش. پناه بی‌پناهان بود. منادی رواداری بود. بانگ برمی‌آورد: قلب‌های خود را به روی مهاجران بگشایید.

فرزانه فروتنی بود که به روانی به انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیولی و آلمانی می‌خواند و سخن می‌گفت. مردی که با افق‌های باز نسبت داشت. در سال 2022 بابت نقش و قصور کلیسا در نسل‌کشی بومیان کانادا پوزش طلبید 

و عذرخواهی کرد.

می‌گفت آرزو دارم به‌جای وزارت جنگ، وزارت صلح در جهان برپا شود.

هر سال به سنت و رسم مرسوم، به زندان مرکزی رم در مراسم پنجشنبه پیش از عید پاک می‌رفت. به نماد فروتنی، پای زنان و مردان، مسیحی و مسلمان را می‌شست و می‌بوسید. به دیدار زندانیان مهاجر هم می‌رفت.

امسال نیز چند روز پیش از خاموشی‌‌اش، با حالتی نزار روز پنجشنبه به زندان جوانان رم رفت. پای 12 زندانی نوجوان و جوان، مسیحی و مسلمان، سفیدپوست و سیاهپوست را بوسید و گفت: کرامت همچنان در وجود شماست و هرکدام از ما ممکن است گناه کنیم.

حال خوشی نداشت، اما با زندانیان به مهربانی خوش‌و‌بش و گفت‌وگو کرد.

این مراسم یادآور سنتی است که در آن گفته می‌شود مسیح در شام آخر پای 12 نفر از حواریون را شست‌وشو داد. پاپ مخالف اعدام بود.

پاپ بزرگ، پلی بود برای پیوستن، دوست‌داشتن و مهر ورزیدن. به سال 1399 دیدار خصوصی او با آیت‌الله سیستانی ماندنی است. پیرمرد در ایام کرونا به عراق رفت. مسیری را در نجف پیاده طی کرد. با ماسکی بر دهان در کوچه‌ای تنگ و باریک با آن مرجع جهانی در خانه اجاره‌ای ساده‌اش دیدار کرد؛ دیداری خصوصی قریب یک ساعت. کسی آگاه نیست که میان آن دو رهبر چه گذشت، اما پاپ در هواپیما به خبرنگاران گفت: آیت‌الله سیستانی مردی فروتن، دانا‌، خردمند و مدبر است‌ و این دیدار برای روح من مفید بود. ایشان گفت 10 سال است‌ هیچ سیاست‌مداری را نمی‌پذیرد و تنها با مذهبی‌ها دیدار می‌کند. از سوی آیت‌الله سیستانی قاب زیبایی به پاپ هدیه شده بود که در آن قاب این سخن امام علی آمده بود: مردم دو گروه‌ هستند؛ یا هم‌نوع تو در آفرینش‌اند یا هم‌دین تو در آیین.

در دیدار از عراق، از جوانان مسلمانی سپاسگزاری کرد که در حمله وحشیانه تروریست‌ها به مسیحیان در مناطق شمالی برای تعمیر کلیساها آنان را یاری داده بودند و افزوده بود: بزرگ‌ترین کفر این است که به نام خدا نفرت را میان برادران و خواهرانمان گسترش دهیم.

دوشنبه ساعت 7:35 صبح مصلحی به تاریخ پیوست که پاک زیست. قدرت دین را دریافت، اما دین به قدرت نیامیخت. این فرزانه فروتن در همه عمر مدافع مهاجران، بی‌صدایان و بی‌پناهان بود. کلیساهای ایتالیا پناهگاه همه کسانی شد که از فقر و ستم، برای لقمه نانی و رهایی از ستمی و زندگی بهتری با همه خطرها از زادگاهشان گریخته بودند. وقتی ‌در رم این زنان و مردان، کودکان، جوانان و پیران، از هر رنگ و مذهب و مسلک را می‌نگرم که به کلیساها ‌روی آورده‌اند، به یاد سخن عارف نامی شیخ ابوالحسن خرقانی می‌افتم که بر سردرِ خانقاهش این نوشته نقش بسته بود: هر که در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید.

در شبی سرد و سخت پناهنده‌ای سرگردان که جایی و مکانی نداشت به کلیسایی پناه برد. پدری روحانی پناهش داد و برایش طعامی فراهم آورد. صبحگاه پناهنده بی‌پناه کلیسا را ترک کرد، اما نوشته‌ای بر جای گذاشت که در آن آمده بود: پدر روحانی، من به خدا باور نداشتم اما خدایی را که تو باور داری می‌پرستم.

او در راه جهانی بی‌جنگ به جان کوشید. به صلح دلبسته بود. آزادی را باور داشت. صدای سخن عشق شنیده بود و به آن ایمان داشت. فارغ از همه مرزها، ‌سدها، اندیشه‌ها و رنگ‌ها خلق خدا را دوست داشت و گویی در همه زندگی همراه و همدل این سروده ناصرخسرو علوی بود:

خلق همه یکسره نهال خدایند/ هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن