|

از جشن خودکفایی تا عزای واردات گندم

عبدالحسین طوطیایی پژوهشگر کشاورزی

سالن موسوم به کنفرانس سران در آذرماه 1395 مملو از میهمان‌هایی بود که بار دیگر برای حضور در جشن خودکفایی گندم آمده بودند. جشن قبلی در سال 1385 برگزار شد و مدیران مستقر در آن مراسم از آینده سبزتر بخش کشاورزی سخن‌ها گفتند و سکه‌ها پاداش دادند. گرچه با واردات هفت میلیون تنی مناسب آسمانی باز هم به مدد مدیریت بخش کشاورزی شتافت تا که 10 سال پس از آن جشن و به شکرانه دستیابی به بیش از 13 میلیون تن تولید گندم و حذف واردات پای شادی بکوبند. سخنرانان بار دیگر از افق‌های سبز وعده‌ها دادند و لوح‌هایی از سپاس بر دیوار همراهان خود آویختند. خبر واردات 9 میلیون تنی گندم و در سال جاری و تنها پنج سال پس از دومین جشن اندکی شگفتی بر سیمای ناظران آگاه نیفزود. گویی جشن و عزا نیز در این چرخه باطل متداول شده است. معاون شرکت بازرگانی دولتی ایران گفت: از محل واردات بالغ بر ۹میلیون‌و ۱۶۰ هزار تن گندم خریداری شد. او اضافه کرد که تاکنون سه‌میلیون‌و ۹۱۸ هزار تن گندم از طریق بنادر وارد کشور و به مراکز ذخیره‌سازی ارسال شده است. این خبر نه دیگر به‌عنوان حربه به کار رقابت‌های انتخاباتی آمد و نه به سیاق گذشته انگشت اتهامی به سوی خشک‌سالی نشانه رفت. واردات بیش از دوسوم نیاز مصرف داخلی گندم در سال جاری و هم‌زمان با بحران کاهش منابع آب شاید و ای کاش بتواند سرانجام مدیریت بخش کشاورزی را به سمت واقع‌گرایی و تغییر سیاست‌های کلان خود سوق دهد؛ سیاست‌هایی که تاکنون به‌صورت یک دور باطل و در برنامه کار هر وزیر جدیدی تکرار شده است. برنامه‌هایی که بدون توجه به رعایت راهبردی «کشاورزی پایدار» تنها براساس وعده‌های بی‌پشتوانه به مرتبت‌های بالاتر شکل گرفته است. در چنین دیدگاه مدیریتی کشاورز نمونه آن است که به ضرب و زور مصرف افراطی نهاده‌ها و آب، بالاترین عملکرد را داشته باشد. مدیر کشاورزی موفق نیز آن است که آمار بیشترین خرید را ارائه دهد. پژوهشگرانی هم که به بررسی، اصلاح و معرفی ارقام مبادرت دارند، گزینش‌های خود را به جای طیف وسیع سازگاری و پایداری، بر بالاترین عملکردها و در مناسب‌ترین شرایط تولید متمرکز می‌کنند. درحالی‌که در مواجهه با تغییرات اقلیمی و نیز طیف متغیر شرایط داخلی باید در این الگو تجدیدنظر کنیم. در چنین مدیریتی راهبرد «کشاورزی پایدار» تنها واژه‌ای برای زینت تئوریک پروژه‌ها و سخنرانی در همایش است.

پس از اجرای طرح محوری گندم در اوایل دهه 70 و شکست آن در مواجهه با خشکسالی‌های بعد، وزیر وقت کشاورزی به ‌طور واقع‌گرایانه‌ای اعلام کرد که ظرفیت‌های پایدار در کشور تنها برای تولید هشت میلیون تن گندم مساعد است.

متأسفانه چنین تجربه‌ای که برای آن هزینه هنگفتی از منابع عمومی پرداخت شد، در برنامه کار مدیریت کشاورزی دولت‌های بعد نادیده گرفته شد تا اینکه توانستند به کمک اعتبارات عمومی از منابع تجدیدناپذیر خاک و به‌ویژه آب برای اثبات شایستگی خود هزینه کنند. بدون تردید ظرفیت منابع و مجال بیشتری برای پایکوبی در جشن کذایی دیگری از خودکفایی گندم نخواهیم داشت. مدیریت بخش کشاورزی در گام نخست باید مسئولان بالاتر و نهادهای پرسشگر را برای درک انتظارات واقع‌گرایانه آماده و از وعده‌های آرمانی تا مرز «کشاورزی پایدار» بکاهد. اصلاح و تغییر جسورانه و بنیادین راهبردهای تولید با حفظ منابع تجدیدناپذیر و براساس سهم منطقی کشاورزی از منابع آب از مبرم‌ترین فوریت‌های پیش‌روی بخش کشاورزی است که اگر که این نکند نه از تاک نشانی ماند و نه از تاک‌نشان.