رویارویی کنونی بر سر اوکراین را میتوان نقطه عطف جدیدی در روابط بینالملل به شمار آورد. این رویارویی نقطه اوج روندی است که در 23 سال گذشته با محوریت ولادیمیر پوتین برای احیای موقعیت روسیه بهعنوان یک ابرقدرت و توقف گسترش ناتو و اتحادیه اروپا در جریان بوده است. سرانجام این رویارویی میتواند روابط بینالملل را نیز به نحوی دامنهدار تحت تأثیر قرار دهد و نقش عمدهای در سرانجام آنچه غربیها تقابل بین نظامهای لیبرالدموکرات و نظامهای اقتدارگرا مینامند، داشته باشد. پوتین با استقرار بیش از صد هزار نیرو و تجهیزات مربوطه در مرزهای اوکراین، امیدوار است در قدم اول حرکت اتحادیه اروپا و ناتو به سمت مرزهای روسیه را متوقف کند و در قدم دوم، ناتو را به شرایط قبل از 1999 بازگرداند و نفوذ مسکو در جمهوریهای سابق شوروی و کشورهای عضو پیمان ورشو سابق را تثبیت یا احیا کند. مسکو با اتخاذ سیاستی کموبیش مشابه، در 2008 توانسته بود احتمال عضویت گرجستان در ناتو را منتفی کند (حمله مسکو به گرجستان در شرایطی رخ داد که ناتو در نشست سران در آوریل 2008 در بخارست رسما از امکان پذیرش گرجستان و اوکراین در ناتو خبر داده بود). قبل از
بحران گرجستان، ناتو در چند موج از 1999 تا 2020، توانسته بود 14 کشور را که یا در زمره جمهوریهای سابق شوروی (استونی، لتونی و لیتوانی) بودند یا عضو پیمان ورشو سابق (جمهوری چک، مجارستان، لهستان، بلغارستان، رومانی، اسلوواکی، اسلوونی، آلبانی، کرواسی، منونتهنگرو و مقدونیه شمالی) به عضویت بپذیرد. اتحادیه اروپا نیز تقریبا مسیر مشابهی را در پذیرش اعضای بلوک سابق شوروی طی کرده بود. شماری از اعضای اتحادیه اروپا مانند فنلاند و سوئد که بهطور سنتی موضعی بیطرف در قبال بلوکهای نظامی داشتهاند نیز در سالهای اخیر بیش از پیش به همکاری با ناتو متمایل شدهاند. خواستههای روسیه رسما در سند معروف 17 دسامبر 2021 به اطلاع ناتو رسانده شد. این خواستهها عبارتاند از: تضمین به عدم پذیرش اوکراین و دیگر جمهوریهای سابق شوروی در ناتو، توقف گسترش ناتو و پذیرش کشورهایی مانند فنلاند و سوئد، خارجکردن نیروهای ناتو از اروپای شرقی و خروج سلاحهای هستهای آمریکا از اروپا. پاسخ ناتو این بود که مسکو را دارای حق وتو در مورد گسترش ناتو نمیداند، اما آماده مذاکره با مسکو بر سر اصلاح نهادهای امنیتی اروپایی و معاهدات خلع سلاح است. درباره اینکه
چرا پوتین این مقطع زمانی را برای شروع این رویارویی انتخاب کرد، میتوان به فاکتورهایی مانند تحکیم مبانی قدرت مسکو در اوراسیا در یکی، دو دهه گذشته و اینکه غلبه مسکو بر آسیای میانه و فققاز هیچگاه در 30 سال گذشته بهتر از این نبوده است، اشاره کرد.
گرایشهای گریز از مسکو در برخی از جمهوریهای سابق شوروی مانند گرجستان، ارمنستان، بلاروس، قزاقستان قرقیزستان و... مهار شده و آنها یا در مدار مسکو باقی ماندهاند یا پذیرفتهاند موقعیتی خنثی در تقابل بین روسیه و غرب داشته باشند. همزمان، غرب نیز نشان داده تمایلی به حمایت جدی از برخی ناآرامیها در این کشورها ندارد. بهعلاوه، ارزیابی روسیه این است که آمریکا در داخل و خارج با مشکلاتی مواجه است و مسائلی مانند برگزیت، مشکلات در روابط مجارستان و لهستان با اتحادیه اروپا و آمریکا، نیاز اروپا به انرژی، میراث ترامپ در تضعیف اتحاد فراآتلانتیکی، خروج مرکل از صحنه، انتخابات فرانسه، خروج فضاحتبار آمریکا از افغانستان و... غرب را گرفتار کرده است. البته ملاحظات داخلی و وسوسه حفظ قدرت حداقل تا 2036 نیز برای پوتین یک اولویت است و در شرایطی که اقتصاد روسیه در 10 سال گذشته راکد بوده، اکنون تأکید بر احیای عظمت روسیه میتواند عاملی برای تثبیت موقعیت پوتین باشد. ضمن اینکه ایجاد یک الگوی لیبرال و احتمالا توسعهیافته به نام اوکراین، برای مردم روسیه در همسایگی نیز خوشایند کرملین نیست. همه این عوامل برای پوتین که در 2005 فروپاشی
شوروی را «بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیکی قرن بیستم» دانست، حائز اهمیتاند.
یکی از موانع در برابر جاهطلبی پوتین در اوکراین، دشواری متقاعدکردن دولتها و افکار عمومی بینالمللی است. روسیه بعد از تصرف شبهجزیره کریمه در 2014 و حمایت از ایجاد دو شبهدولت در شرق اوکراین در 2014، کارزار تبلیغاتی گستردهای را که تم اصلی آن تهدید امنیت روسیه از ناحیه اوکراین بود، به راه انداخت. اما در عمل نتوانست افکار عمومی بینالمللی را متقاعد کند که امنیت روسیه از مبدأ اوکراین تهدید میشود. در جنگ تبلیغاتی جاری نیز مسکو مشکل توانسته افکار عمومی بینالمللی را متقاعد کند که هدفش از استقرار بیش از صد هزار سرباز در مرز اوکراین، دفاع از امنیت روسیه است. در اوکراین نیز نظرسنجیها در دسامبر 2021 حاکی از آن است که 70 درصد مردم، روسیه را دشمن توصیف میکنند.
شمار روستباران اوکراین در حدود 18 درصد از جمعیت این کشور است و در انتخابات ریاستجمهوری در 2019، کاندیداهای معتقد به عضویت در اتحادیه اروپا بیش از 80 درصد آرا را به دست آوردند و آرای چند کاندیدای متمایل به روسیه کمتر از 20 درصد بود. بااینحال، در بحث روابطعمومی، روسیه از یک نقطه قوت برخوردار است و آن اینکه به قول توماس فریدمن در نیویورکتایمز «گسترش ناتو به سمت شرق یکی از احمقانهترین اقدامات غرب بوده» است و منشأ تهدیدی دائمی علیه ارتش، فرهنگ و مذهب روسیه. در مقابل کسانی مانند فرانسیس فوکویاما پذیرش حق وتو برای مسکو در رابطه با گسترش ناتو را در حکم بهرسمیتشناختن حوزه نفوذ برای قدرتهای بزرگ و قابل مبادله بودن مهرههای کوچکتر در صحنه شطرنج جهانی میدانند و آن را پدیدهای قرن نوزدهمی میشمارند. اکنون درمجموع به نظر میرسد غرب موضع سازشناپذیری در این رویارویی اتخاذ کرده و حاضر به دادن امتیاز مهمی نیست. غرب مدعی است چین با در ذهن داشتن تایوان، نظارهگر این رویارویی است و سرنوشت کشورهایی که قبلا جزء شوروی و عضو پیمان ورشو بودهاند و حتی سرنوشت اروپا و بسیاری از دیگر معادلات بینالمللی، به سرانجام این
رویارویی وابسته است. محاسبه غرب ظاهرا این است که قمار پوتین قماری دو سر باخت است؛ چراکه هیچ تضمینی وجود ندارد حمله روسیه به اوکراین، عاقبتی متفاوت با حمله آمریکا به ویتنام، عراق و افغانستان یا حمله شوروی به افغانستان و حمله عربستان به یمن و... داشته باشد و اوکراین به باتلاقی برای ارتش روسیه تبدیل نشود. بهعلاوه، در صورت حمله به اوکراین، روسیه با تحریم بسیار گستردهای نیز مواجه خواهد شد که قدرتهای متجاوز در گذشته در حین تجاوز تجربه نکرده بودند. برآورد غرب این است که روسیه ضمن درگیرشدن در باتلاق اوکراین، اقتصاد ضعیفش نیز به خاطر تحریمها دچار بحرانی گسترده خواهد شد.
در چنین شرایطی، مسئله این است که آیا پوتین میتواند به قول خودش با مذاکره یا بدون مذاکره، نظم دوره بعد از جنگ سرد را تغییر دهد یا برعکس با عقبنشینی در این رویارویی، موقعیت خود در داخل و موقعیت روسیه در خارج نزدیک و فراتر از آن را با تهدیدات بیشتری مواجه خواهد کرد.